1001- وصایای یک بلاگر پیرِ پا لب گور، به بلاگران جوان (2)
سلیقه، معیار و هدف ما در انتخابِ فیلم، آهنگ، کتاب و حتی وبلاگی که میخونیم متفاوته و با زمانِ محدودی که داریم اولویتها هم متفاوته. برای من، خونده نشدن توسط X یا کامنت نداشتن از طرف X دلیل نمیشه که X رو نخونم. ولی خونده شدن و کامنت داشتن از طرفِ Y، میتونه یکی از دلایل خونده شدنِ Y توسط من باشه. ولی آیا من همهی X ها و Y ها رو میتونم بخونم و دنبال کنم؟
در پستِ «وصایای یک بلاگر پیرِ پا لب گور به بلاگران جوانِ 1»، در موردِ چگونه نوشتن، و اینکه چی بنویسیم و چرا بنویسیم و کِی برای کی بنویسم و چه طور با طیف گستردهی «چشم»ها و «گوش»ها برخورد کنیم و به قلم و زبانِ موفق تبدیل بشیم نوشتم و مختصراً به ارتباطهای مجازی اشاره کردم. تو این پست میخوام از "چگونه خواندن" بنویسم. چی بخونیم و چرا بخونیم و کِی، نوشتههای کی رو بخونیم و چه طور با طیف گستردهی «قلم»ها و «زبان»ها برخورد کنیم و به گوش و چشمِ حرفهای تبدیل بشیم. اونجا گفتم در مقام نویسنده به خوانندههاتون دل نبندید. اینجا هم میگم در مقام خواننده به وبلاگهایی که میخونید دل نبندید. هیچ کس، هیچ بلاگری و هیچ وبلاگی برای همیشه با شما و در کنار شما نخواهد موند، شما هم برای همیشه در کنار کسی نخواهید موند. این یه واقعیت تلخه که باید باهاش کنار بیایم. واقعیت بدیهیِ دوم هم اینه که "وقت طلاست" و ما زمانِ محدودی رو میتونیم به وبگردی اختصاص بدیم. پس باید این زمان محدود رو به بهترین شکل ممکن مدیریت کنیم. اگه تعداد دوستان مجازی و وبلاگهایی که میخونید بیشتر از انگشتهای دستتونه، چک کردنِ وبلاگها رو بسپرید به inoreader تا هر موقع پست جدید گذاشته شد، بهتون اطلاع بده.
یکی از دلایل اینکه inoreader رو به سیستم دنبال کردنِ بیان ترجیح میدم اینه که اولاً با بیان فقط وبلاگهای بیان رو میشه دنبال کرد و ثانیاً دستهبندی و به عبارتی اولویتبندی وبلاگها امکانپذیر نیست. یه خاصیتِ دیگهی این سیستمِ دنبال کردن اینه که اگه کسی آدرس وبلاگشو تغییر بده، آدرس جدید به همهی دنبال کنندهها نشون داده میشه و این برای منِ خواننده خوبه که آدرس جدید کسی که دنبالش میکنم رو داشته باشم و برای نویسندهای که آدرسش رو تغییر میده که به هر دلیلی از شرایط قبلی فرار کنه، فاجعه است. inoreader با همهی محاسنی که داره، خواننده رو از آدرس جدید مطلع نمیکنه و بارها این ضدّ حال رو تجربه کردم که بلاگری آدرسشو تغییر داده و رفته و منِ خواننده متوجه نشدم.
شما هم میتونید بر اساس معیارهاتون (مثلاً کوتاه یا طویل بودن پستها و شاد یا ناله بودنِ بلاگرها) وبلاگهایی که میخونید رو دستهبندی کنید و به ترتیب اولویت براشون وقت بذارید. وبلاگ آشنایان حقیقی و دوستان مجازیِ قدیمی برای من در اولویت هستن. اینا وقتی پست میذارن، مهم نیست کِی باشه و کجا باشم؛ زیر بارون باشم، وسط توفان یا دل آتش. آب دستم باشه میذارم زمین و یکنفس، با ذوق و ولع پستشونو بارها و بارها میخونم. خط به خط و کلمه به کلمه و حرف به حرف. و اگه عزرائیل قبل از مرگم بهم فرصت بده دو تا کار انجام بدم، بعد از تماس تلفنی با خانوادهام، دومین کاری که انجام میدم چک کردن این فولدر خواهد بود.
اولویت دومم مجازیهای صمیمی و مفید (تعریفِ هرکس از مفید بودن متفاوته)، هستن. وبلاگهایی که اغلب براشون کامنت میذارم، اغلب برام کامنت میذارن و اگه ننویسن حس میکنم یه چیزی و یه کسی تو بلاگستان کمه. همونایی که همهی پستای رمزدارشونو خوندید و همهی پستای رمزدارتونو خوندن. همونایی که وقتی سرما میخورن کامنت میذارید شلغم و لیمو بخورن و وقتی میگن بیاعصابیمو بذارید به حساب دندوندرد، براشون کامنت میذارید که میخک بذارن رو دندونشون و وقتی میرن سفر براشون کامنت میذارید و میگید: "میشه وقتی رسیدی خبر بدی؟". همونایی که وقتی پست میذارن امتحان دارم، کامنت میذارید: "امیدوارم امتحانتو عالی بدی" و عصر کامنت میذارید: "شیری یا روباه؟". همونایی که وقتی میرن ماموریت، تا برگردن و پست جدید بذارن، هر روز میرید کامنتایی که تایید کردن رو میشمرید ببینید رسیدهان؟ به وبلاگشون سرزدن؟ برگشتهان؟ زندهن؟. همونایی که وقتی دارن میرن زیارت کامنت میذارید و میگید التماس دعا، برای تولدشون پست اختصاصی مینویسید و عروسیشونو، بچهدار شدنشونو، قبولی تو کنکورشونو تبریک میگید و برای عزیزشون فاتحه میخونید و خودتونو تو غمهاشون شریک میدونید.
اولویت سوم، مجازیهای دورن. به ندرت کامنت میذارن، صمیمی نیستیم و فقط همدیگه رو میشناسیم. چهارمیها دورترند و ساکتتر. اینا دوستانِ دوستانِ مجازیم هستن و ارتباط چندانی باهم نداریم و بدون حتی یه دونه کامنت، فقط دنبالم میکنن. اولویت آخر، نه پروفایل دارن، نه اسم و آدرس و نه حتی محتوای مفید. باب طبع و میل من نیستن و خودمم نمیدونم و یادم هم نمیاد چرا و چه جوری اددشون کردم توی inoreader ام. اینا رو معمولاً نخونده تیکِ read میزنم و هر چند وقت یه بار یا خودشون وبلاگشونو حذف میکنن یا من دیاکتیوشون میکنم.
میدونم الان خیلی دلتون میخواد بدونید آدرس وبلاگتون توی کدوم یک از این فولدرهاست؛ یادتون باشه علاقه داشتن، دنبال کردن و پسندیدن چه تو فضای مجازی چه فضای حقیقی، لزوماً دوطرفه نیست. شاید نویسندهی وبلاگهایی که در اولویت اول من هستن، روحشونم خبر نداشته باشه که میخونمشون و با چه ذوقی هم میخونمشون. شاید باورشون نشه من به خاطرِ حذف یا تعطیلی وبلاگشون گریه کردم. شاید ندونن من به inoreader ام هم اعتماد نمیکنم و هر شب خودم به وبلاگشون سر میزنم؛ شاید ندونن گاهی خواب میبینم پست جدید گذاشتن، شاید ندونن انقدر آرشیو پستهای قبلیشونو خوندم که خطبهخطشونو حفظم. و هر بار خواستم بلایی سر وبلاگم بیارم، حذفش کنم، کامنتاشو ببندم، تعطیل کنم و بذارم برم، خودمو گذاشتم جای خوانندهها و همین کافی بود که یادم بیافته "خودم هم خوانندهام".
تصویر و تصوّر ذهنیِ همهی ما از «بلاگر»، کسی هست که یه صفحهی مجازی به اسم وبلاگ داره، اونجا یه چیزایی مینویسه "و" یه عدهای میخوننش یا "تا" یه عدهای بخوننش. وبلاگ داشتن و نوشتن، لازمهی بلاگر بودنه؛ ولی این به اون معنی نیست که بلاگرها فقط مینویسند. شاید خوانندههایی باشن که نویسنده نباشن و فقط بخونن، ولی نویسندهها تقریباً همهشون خواننده هم هستند.
دورهی کارشناسی، درسی داشتیم به اسم وصایای امام؛ که البته من به جاش انقلاب اسلامی پاس کردم. اگه این سلسلهپستهای وصایای یک بلاگر پیرِ پا لب گور به بلاگران جوان رو ادامه بدم، یه کتابچه تدوین میکنم میدم دست اونایی که میخوان بلاگر بشن. یکی از فانتزیام اینه که موقع ساختن وبلاگ از ملت امتحان بگیرن و منبع امتحان همین وصایای من باشه و اگه قبول شدن، بهشون گواهینامه و اجازهی فعالیت داده بشه. حتی میشه هر چند وقت یه بار یه آزمون کلی گرفت و بر اساس نمره، مقامی، درجهای چیزی بهشون داد. مثلاً طرف از سربازبلاگر صفر شروع میکنه و تا سرتیپبلاگر و تیمساربلاگر پیش میره. ستارههاشم به جای اینکه روی پیرهن و دوش و آستینش بزنیم میدیم بزنن روی هدرشون.
یه سوال! به نظرتون این لیست و طبقهبندی، پایدار و ثابته؟ قطعاً نه! نباید هم این طور باشه. شما به مرور زمان متوجه خواهید شد که یه عده دارن بهتون نزدیک میشن و پلهپله صعود میکنن، یا یه عده دیگه اون جذابیت سابق رو ندارن و کمکم دارن فاصله میگیرن. یا حتی ممکنه خودتون تصمیم بگیرید که فاصلهشونو تنظیم کنید. علاوه بر اینکه زمانتونو باید مدیریت کنید، دلبستگی و وابستگیتونم مدیریت کنید. قبلاً راجع به مهندسی ارتباطات نوشتهام و ارجاعتون میدم به وصایای سابقم. و شدیداً تاکید میکنم حواستون باشه که روند ارتباطاتتون تحت کنترلتون باشه.