پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۲۲۲- جغدِ سرآشپز

جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۶ ب.ظ

۱. یکی از سؤالاتی که موقع ثبت‌نام ذهنمو عمیقاً درگیر کرده بود و روم نمی‌شد از مسئول ثبت‌نام بپرسم این بود که کلاسای آشپزی مختلطه؟

۲. مربی به زبان فارسی حرف می‌زد، ولی ترکی هم متوجه می‌شد. حدس می‌زدم رگ و ریشه‌ش یه ارتباطی به اهواز داشت؛ چون اون روز که اهواز تیراندازی شد نگران اقوامش بود. ولی ته‌لهجۀ ترکی هم داشت. انگار فارسی رو از یه ترک یا تو یه محیط ترک‌زبان یاد گرفته یا پدر و مادرش یکی ترک و یکی جنوبی بودن. نمی‌دونم. من تو کلاس فارسی و بچه‌ها باهم ترکی و اغلب با من و مربی ترکی و گاهی با ما فارسی حرف می‌زدن. تو یه سکانسی مربی چند تا لیوان یه بار مصرف خواست. من از یکی از بچه‌ها که به لیوان‌ها نزدیک‌تر بود خواستم چند تا لیوان بیاره. همزمان با من یکی از بچه‌ها از اون یه نفر خواست براش آب هم بیاره و من متوجه درخواست آب نشدم. دختره وقتی با لیوان آب و چند تا لیوان یه بار مصرفی که نمی‌دیدمشون برگشت گفتم آب نخواسته بودیم و اونی که آب خواسته بود می‌خواست توضیح بده که آبو اون خواسته. تصور کنید این وسط یکی داره فارسی حرف می‌زنه، اون یکی ترکی جواب می‌ده و همزمان چند نفر باهم دارن به دو زبان صحبت می‌کنن. «به من آب خواست». اینو اون دختری که آب خواسته بود بهم گفت. و من تا چند روز داشتم این جمله رو هضم می‌کردم.

۳. زیاد از مربی سؤال می‌پرسیدم و زین حیث به‌وضوح رو مخ بقیه بودم. یه بارم دل به دریا زدم و پرسیدم آقایونم تو این کلاسا شرکت می‌کنن؟ گفت آره اتفاقا همین چند وقت پیش دو تا داداش بودن که مهندس بودن ولی می‌خواستن کافی‌شاپ بزنن. چند جلسه خصوصی اومدن و آشپزی و شیرینی‌پزی یاد گرفتن.

۴. یکی از کلماتی که تو مکالمات ترکی معنی‌شو متوجه نمی‌شم کلمۀ آقاست. موقع ثبت‌نام وقتی داشتم اسم و آدرسمو می‌نوشتم خانومه گفت اسم و شمارۀ آقاتم بنویس. سرمو بلند کردم و با تردید پرسیدم بابام؟ گفت آره دیگه. بعد تو کلاس، دختر سمت راستم داشت با سمت چپیه راجع به شوهر و خانوادۀ شوهر صحبت می‌کرد. سمت چپیه از راستیه پرسید آقات چی کاره است؟ اونم گفت شغلش آزاده. بعد منو مخاطب قرار داد و گفت آقای تو چی؟ با تردید و در حالی که این جور مواقع به تو چۀ خاصی تو چشامه پرسیدم بابام؟ گفت من به بابات چی کار دارم، شوهرتو می‌گم.

۵. هزینۀ کلاس‌ها بستگی به آموزشگاه، مربی و ترامپ داره. آموزشگاه و مربی معمولاً جلسه‌ای بیست و پنج تومن می‌گیرن. گفته بودن هر جلسه دو سه تومنم برای خرید مواد اولیه همراهت باشه. ولی فکر کنم منظورشون دو سه دلار بود. هزینۀ خرید مواد اولیۀ هر جلسه صد تومن می‌شد. تازه به جای نوتلا، شکلات فرمند و به جای لیدی فینگر، لطیفه و لوادیۀ خشک خودمونو استفاده می‌کردیم و خیلی جاها می‌گفتیم فرض کنید زعفران هم به موادمون اضافه کردیم.

۶. فرق کلاس رفتن با خوندن کتاب آشپزی و دیدن فیلم آشپزی اینه که در حین کار رنگ و بوی غذا رو حس کنیم و سؤالات و ابهام‌هامونو بپرسیم، وگرنه دستور پخت همه چی تو اینترنت هست خب. در همین راستا، اینایی که فقط می‌نوشتن و هیچی نمی‌گفتن و هیچی نمی‌پرسیدن و اونایی که سرشون تو گوشی بود و یادداشت هم برنمی‌داشتن و صدا هم ضبط نمی‌کردن و کلاً هیچ کاری نمی‌کردن، اینا رو نمی‌فهمیدم. دو نفرم بودن که انگار به زور و به خاطر حضور و غیاب سر کلاس انقلاب و اندیشهٔ اسلامی نشونده بودنشون.

۷. هر روز هر چی درست می‌کردیمو تقسیم می‌کردیم و با خودمون می‌بردیم خونه. اون روز که غذاها سوسیس و کالباس داشت یه گربه از دم در آموزشگاه تا دم در خونه‌مون تعقیبم می‌کرد. فکر کنم بوی خواهر برادرای مرحومشو استشمام می‌کرد از تو کیفم.

۸. اون روز که غذاها گوشتی بود، من نزدیک در کلاس نشسته بودم. یهو وسط نطق مربی گفتم هیییییع!!! همه برگشتن سمت من که چی شده؟ بعد در حالی که صدام حالت خفه داشت و نفسم بند اومده بود گفتم گربه، یه گربه دم دره می‌خواد بیاد تو. در همین راستا همه‌تونو ارجاع می‌دم برید پست شمارۀ ۱۰۳ رو دوباره بخونید. این پست از ته‌مانده‌های فصل دومه که تو این وبلاگ منتشر شده.

*۹. گفت این کیکو می‌تونید تو قالب‌های مافین هم بریزید... چند لحظه چشامو بستم... مافین... مافین شکلاتی، تولد، الرحمن، فاتحه، ساعت، عیدی، عید، مشکی، مترو، هدیه، قهوه‌ای، مافین، مافین شکلاتی، ده تا مافین شکلاتی... بعضی از کلمات ما رو یاد یه کسی، یه چیزی یا یه جایی می‌ندازن... هر چقدر هم که سعی کرده باشی خودتو به فراموشی بزنی و هر چقدر هم که موفق شده باشی، بعضی از کلمات این قدرت رو دارن که برت گردونن به گذشته، به خاطرات گذشته. وقتی یکی از بچه‌ها املای مافینو بلد نبود و پرسید مافیل یا مافین؟ وقتی مربی چند بار این کلمه رو تکرار کرد، هر بار که می‌گفت مافین احساس می‌کردم قلبم داره تیکه تیکه می‌شه. هر بار که می‌گفت مافین...

۱۰. می‌خوام طرز تهیه و عکس غذاها و شیرینی‌هایی که یاد گرفتم رو تو وبلاگم بذارم، که هم برای خودم بمونه هم اطلاعات و تجربیاتمو باهاتون به اشتراک گذاشته باشم. موافق‌ها لایک، و مخالف‌ها دیس‌لایک کنن ببینیم چند چندیم.

۹۷/۰۷/۰۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۶۰)

فکر کنم من اولین نفر پست رو خوندم :)))
پاسخ:
اگه بلاگفایی نبودی می‌گفتم دنبالم می‌کنی و ستارهٔ وبلاگم روشن شده برات :))
۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۸ آرزو ﴿ッ﴾
یعنی کلا آقا معنی بابا رو هم میده تو ترکی؟ یا به خاطر احترام؟
پاسخ:
معنیِ بابا که نمیده. از اونجایی که یه عده به باباشون و حتی پدرشوهرشون (مثلا مامان خودم به بابای بابام می‌گفت آقا) آقا میگن، بقیه هم به بابای اینا میگن آقا. این بقیه به شوهر مردم هم میگن آقا. اینه که گیجم کرده :|
کدوم آموزشگاه میری؟؟ 
پاسخ:
میشه نگم اسمشو؟ 
ببین اون موقع که تهران بودم همهٔ خواننده‌های اینجا می‌دونستن من کجا درس می‌خونم، خوابگاهم کجاست، کدوم بلوک و واحده و چه روزایی با چه استادی کلاس دارم و با اینکه خودم این اطلاعات رو می‌دادم ولی همیشه استرس داشتم خواننده‌هام بیان پیدام کنن و چندین بار هم این اتفاق افتاد. حتی خیلی از خواننده‌ها از لابه‌لای پستام اینم می‌دونن که خونه‌مون نزدیک دانشگاه تبریزه و چقدر فاصله داره تا دانشگاه و وقتی پنجرهٔ اتاقمو باز می‌کنم چه زاویه‌ای از دانشگاهو می‌بینم.
این یه کم استرس‌زا هست و تصمیم گرفتم زین پس هیچ نشونی از جاهایی که هستم یا میرم رو ندم به مخاطب که یه کم آرامش خاطر داشته باشم.
خب اگه از دیدن مخاطب هات استرس میگیری چرا این اطلاعات رو در اختیارشون میذاری؟ :)
نه عزیزم راحت باش اصرار نمی کنم
پاسخ:
من یه وقتایی لابه‌لای پستام به نام و نام‌خانوادگیم هم اشاره می‌کردم. اون موقع تعداد خواننده‌ها و بازدیدها و خواننده‌های ناشناسم زیاد نبود و وبلاگم خلوت‌ بود. اغلب هم‌مدرسه‌ای و هم‌دانشگاهیام می‌خوندن وبلاگمو. خواننده‌هامو می‌شناختم تاحدودی. اعتماد داشتم بهشون. ولی به مرور زمان تعداد غریبه‌ها بیشتر و تعداد آشناها کمتر شد. غریبه و ناشناس بودن یه طرف، دروغ و بی‌اعتمادی یه طرف. پیش میومد که یه دختر به اسم پسر کامنت می‌ذاشت، یا یه نفر به چندین اسم. من با مخاطبم روراست و صادق بودم ولی مخاطب نه. اینجوری شد که کم‌کم تصمیم گرفتم ازشون فاصله بگیرم و نذارم نزدیک شن :(

دقیقا میفهمم چی میگی
منم از دست اینجور آدما اوایل فقط آدرس عوض میکردم
بعد یاد گرفتم اهمیت ندم
ولی من واقعا دخترم😁
یه روزی ان شالله قرار بذاریم ببینیم همو
پاسخ:
من تا حالا بلاگرای انگشت‌شماری رو از نزدیک دیدم
اگه می‌خوای منو ببینی یا باید از متدِ شن‌های ساحل استفاده کنی:
یا از متد فیلوسوفیا:
یه متد جولیک هم داریم که اینجوریه که برای دختر دومی و بچهٔ چهارمم شال‌گردن و کلاه جغدی بافت و دعوتش کردم برای تولدم که شال و کلاه بچه‌مو ازش بگیرم. ولی این متد فقط یه بار و برای جولیک جواب میده :)))

خوب! در راستای مورد چهار عرض کنم که لطفا مورد نه رو توضیح بده. با جزئیات :دی

عاقا یکی از اون لایکا مال منه✋
پاسخ:
:دی :))) از دست تو
تا فردا بیست بار از روی اصول و ضوابطِ ستون سمت چپ بنویس وگرنه با اولیات بیا

یکیشم مال خودمه :)) شاید باورت نشه ولی من بعضی از پستای خودمم لایک می‌کنم
۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۸:۳۰ ابوالفضل ...
چقدر آموزشگاه‌های محتلف می‌ری این روزا. نمدبافی و آشپزی و ... خوش به حالت دل و دماغشون رو داری.
پاسخ:
برای نمد که کلاس نرفتم!
تو پست نمد گفته بودم که اون روز که رفته بودم ثبت‌نام کلاس آشپزی، خانومه نمدا رو نشونم داد و منم ایده گرفتم و رفتم پارچه‌شو خریدم و اومدم خودم درست کردم
باورم نشه؟! تو پای پست خودت کامنت می‌ذاشتی گهگاه بعد به خودت جواب هم می‌دادی! من شخصا همه چی باورم می‌شه :دی
پاسخ:
:))) خب پس اینم بگم که گاهی دیس‌لایک هم می‌کنم خودمو
خوب من اعتراف می‌کنم که کم آوردم:/
پاسخ:
:دی :)))) :|
۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۹ ابوالفضل ...
ای ول داری پس!
پاسخ:
خط اول اون پست گفتم بزنین به تخته دیگه :) برای همین بود!
من یه بار خودمو قانع کردم برم کلاس آشپزی، یک جلسه هفتاد تومن، دو سال پیش! فینگرفود!
بعد توی نود درصد فینگرفودا سیر بود، منم به حد مرگ بدم میاد از سیر، هیچی دیگه یک بار هم حتی درست نکردم واسه خودم
پاسخ:
بویایی من چون به نسبت بقیهٔ حواسم ضعیف‌تره، سیر زیاد اذیتم نمی‌کنه
ولی خب بقیه رو اذیت می‌کنه :)))

ببین تفاوت قیمتا به خاطر قیمت مواد اولیهٔ غذاهاست. آدم وقتی تو خونه غذا درست می‌کنه چیزایی که نداره رو می‌خره ولی برای کلاس همه چیو باید بخری. خودتم نمی‌خری و اونا می‌خرن و تو باید پولشو بدی. اگه می‌گفتن از خونه بیارین هزینه‌ها به‌شدت میومد پایین.
فقط غذاهس یا انواع دسروکیک وشیرینی و,, چه خوب من که استقبال میکنم دمت گرم یادمه چن سال پیش کلاس شیرینی اینا میرفتم مربیمون گفته بود دفترتون به فامیل ودوست وایناندین ولی من به دخترداییم داده بودم کیک هم بلدنبودالان هم فقط همون کیک بلده اخرش بماندرابطمون شکراب شدوقهریم:دی ژله قالبی اصن نمیتونم دربیارم هرکارمیکنم میگن توفریزربذاربعد زیرش اب جوش وسردبزن بش شوک واردبشه وبازم نشد ژله توقالب ها فلزی بهتردرمیادیا پلاستیکی ؟؟مثلا طرح هندوانه چجوری ژله درست میکنن؟؟
پاسخ:
جواب سوالاتو وقتی پست دسرها رو گذاشتم می‌دم :)
خدایی خیلی نامرتب و درهم کامنت می‌ذاری. اصن نمی‌فهمم چی میگی و چی جوابتو بدم :( کلی طول می‌کشه بفهمم منظورتو. نه نقطه می‌ذاری نه اینتر می‌زنی.
چند وقته هیچی ویرایش نکردم. اگه ناراحت نمیشی کامنتتو ویرایش می‌کنم :دی

فقط غذا هست یا انواع دسر و کیک و شیرینی و غیره هم هست؟
چه خوب! من که استقبال می‌کنم. دمت گرم.
یادمه چند سال پیش کلاس شیرینی اینا می‌رفتم؛ مربیمون گفته بود دفترتونو به فامیل و دوست و اینا ندین. ولی من به دخترداییم داده بودم. کیک هم بلد نبود. الان هم فقط همون کیکو بلده. آخرش بماند. رابطه‌مون شکراب شد و قهریم :دی
ژله قالبی اصلا نمی‌تونم دربیارم هر کار می‌کنم. می‌گن تو فریزر بذار. بعد زیرش آب جوش و سرد بزن، بهش شوک وارد بشه و بازم نشد. 
ژله تو قالب‌های فلزی بهتر درمیاد یا پلاستیکی؟
مثلا طرح هندوانه چجوری ژله درست می‌کنن؟

هی از اول پست دارم فکر میکنم یعنی هیچ زنی اول ازدواج خیلی دقیق و بی رودربایستی توضیح نداده که آشپزی یک امر زنانه نیست که هیچ مردی در ابتدای زندگی دغدغه ی چی درست کنم داشته باشه و حداقل یک نفر بیاد تو کلاسا شرکت کنه؟
خب چرا واقعا؟
پاسخ:
آقا من یه کم ضدفمینیست و بحث‌های تساوی حقوق مرد و زن و کمی تا قسمتی مردذلیل و تاحدودی ذهن مردسالاری دارم :دی
فلذا معتقدم مدیریت آشپزخونه با منه و واقعا ذوق می‌کنم وقتی برای کسی که دوستش دارم غذا درست می‌کنم و ذوقم مضاعف میشه وقتی به این فکر می‌کنم که یه روزی قراره هی به این فکر کنم که چی بپزم؟ تازه از الان غصه‌م گرفته که اگر مراد ناهارشو سر کار بخوره من برای کی ناهار درست کنم پس؟ با کی ناهار بخورم اصلاً؟ :))
راه‌حل اینه که مرد، آشپزی رو وظیفه زن ندونه و ازش توقع غذا درست کردن نداشته باشه و زن هم نسبت به حس خوبی که از پختن غذا برای همسر و بچه‌هاش داره، بدبین نباشه و فکر نکنه داره بهش ظلم می‌شه.
پاسخ:
راه حل اصلی عشقه. عشق اگه باشه، وظیفه و ظلم و حق و حقوق سیخی چند!
برات کلی پیام نوشتم ارسال روکه خواستم بزنم گوشیم خاموش شد.شرمنده اخه باگوشی نظرمیدم بامشقت .این پرچم سیاه هم دقیقا افتاده روقیمت کامنت دفعات بعدباتبلت نظرمیدم .اخه خاموشه شارژ نداره موقع ازمون خاموش کردم 
پاسخ:
دشمنت شرمنده :)
هر جور دوست داری و راحتی کامنت بذار :)
احتمالا صفحهٔ گوشیت طوریه که پرچم میفته روی کامنتا. برای من این‌طوری نیست
۱_بعععععله یادم نبودخانوووم ارشدچی خوندن دیگه تو نوشتنمون باس اداب کامنت گذاری بجابیاریم:))) 

۲_نه عزیزم من که خیلی باهات راحتم انگار صدسال میشناسمت ناراحت چرابشم ؟؟!!

۳_بعدشم من چندساله ازخواننده های قدیمیت هستم تاحدودی ازت شناخت دارم ازتو هیچ وقت ناراحت نمیشم راحت باش:)



۴_درس که میخونم خیلی موهام ریزش داره ناراحتم.استرس دارم تو درس میخوندی برافوق یاکلا درس میخوندی 
چجوری باارامش به درسات میرسیدی؟؟!
من دیرشروع کردم درگیردکتربودم وهم تنبلی کردم 
حالافشرده شده برام:-(
کتابام همه ۷۰۰صفحه!!!


پاسخ:
برنج زیاد بخور. جلوی ریزش مو رو می‌گیره. در کل هم سخت نگیر زندگیو
۱_منم عشق اشپزی هسم مخصوصا برای اونی که بایدباشه اما نیس وپیداش نشده /شایدم کلا پیداش 
نشه ,نیمه گمشدمو میگم:)

۲_من برعکس تو یکم فیمینیست هستم یاچندوقتی که شدم
توذهنم مردها میبندم به درخت وشلاق میزنم هههه بعضی وقتا که از جنس مذکربیزارمیشم وچیزایی که میشنوم.
پاسخ:
۱. پیدا میشه ایشالا
۲. دعا می‌کنم عاشق بشی :)
خانواده یه نهاد طبیعی و غریزی صرف نیست؛ واسه همین نیاز به قانون هم داره..عشق کافی نیست...اصولا هیچ وقت عشق کافی نیست. همه جا لازمه ولی کافی نیست.
پاسخ:
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه می‌دانی :)))
بسیار با ویرایش اون کاپوت موافق بودم 
و چقدر خوب نشون میده که چقدر رعایت اصول نوشتاری مهمه و چقدر زیبا و قابل فهم تر میکنه متن رو=)

خب درباره آشپزی نظری نمیدم 
و خب هوای تربیت مدرس این روزا عالی مخصوصا شباش و خوابگاه دخترا هم که داخل دانشگاه و بسیار لذت میبرن [نمیدونم چرا حس میکنم آدم  پلیدی شدم=) ] :پی
پاسخ:
:) آره. البته قصد جسارت نداشتم و صرفا خواستم نشون بدم یه حرفو چجوری میشه به دو صورت و به صورت بهتر بیان کرد.

سعدی میگه چو دیدی یتیمی سرافکنده پیش، مده بوسه بر روی فرزند خویش. ینی چو دیدی یه نفر دکتری تربیت مدرسو رد شده، از هوای مطبوع تربیت مدرس پیشش نگو :)))

تهمت نزن عاقا:))
پاسخ:
:دی :)))
عه اون دیشبیه هم یعنی کار کلاسی بوده؟
بنظرم کار خوبی میکنید که میرید این کلاس رو

فرض کنید زعفران هم به موادمون اضافه کردیم. خوب بود :)
پاسخ:
نه بابا دیشبیه کار خودم بود. تو کلاس غذاهای عجیب غریب درست می‌کنیم
یاد کلاس آشپزی خودم افتادم که یه زمان میرفتم :)) البته یه ترم رفتم... از اونایی بودم که تو نمیفهمیشون... همونا که نه چیزی یادداشت میکنن، نه صدا ضبط میکنن نه عملا کاری میکنن! فقط نگاه میکنن و منتظر میشن کلاس تموم شه برن خونه! راستش حوصلمو سر میبرد... جذابیتی برام نداشت... در کل بیهوده بود! 
پاسخ:
:))) مگه مجبورت کرده بودن آخه؟ 
من کلی چیز یاد گرفتم. کاملا بستگی به خود آدم داره که چجوری از اون فضا استفاده کنه. من به نحو احسن بهره بردم
وقتی یک دختر12 ساله ای تویکی ازروستاهای مشهدبخاطرفقرو نیازمالی خانواده اش پدرش به زور و باگریه دختر سرسفره عقدمینشونه!!اونم نه یبار بلکه دوبار.زندگی اولش بخاطر خلافکاربودن شوهرش به طلاق ختم شد واین اتفاق تلخ بازم تکرارشد و سرسفره عقد و،،،وحالا اون دختر فقط 20سالشه !!! ولی به اندازه یه زن 50ساله سختی کشیده وغم انگیزتر اینکه بعد طلاق دومش از اون روستا و خانواده اش دل میکنه ومیره پیش خواهرش توشهر مشغول کارتوشرکتی میشه . بازم پدرش میاد دنبالش بامشت ولگد اینو برگردونه و اینبار عروس پیرمردی شصت ساله بشه !!استدلالش هم این بوده که بعد دوبار ازدواج ناموفق کسی نمیگیردش :((


2-یا توسیستان وبلوچستان چن دختر زیر 12سال شوهربدن !!

کاش یه قانون حمایت ازکودکان بود همش حرررفه عملا هیچ کاری نمیکنن.


*اول باگوشی نوشتم دیدم سخته الان باتبلت کامنت گذاشتم خدایی خیلی سعی کردم خوب بنویسم حساسم کردی .موقع نوشتن 

همش دقت میکردم :(((

پاسخ:
وقتی دل پدر به حال دخترش نمی‌سوزه انتظار داری دل کی به حالش بسوزه؟
خواستم بگم که یکی ازدلایل تنفرم از مرد و مردسالاری این چیزاست :((

همینجوریش توکشور ما به زن جماعت بهای چندانی نمیدن هنوزم تفکرات سنتی و ،، البته من خودم به یه سری مسایل پایبندم ولی خب 

مفصله دربارشون حرف بزنم.اینکه زنی تودعوا باشوهرش کتک بخوره و کبودبشه صورتش وچش وچالش برام قابل هضم نیس اصلا.
پاسخ:
همهٔ مردا ظالم و بی‌شعور نیستن. همهٔ زن‌ها هم مظلوم و باشعور نیستن.
نه به نظرم تو دختر قوی هستی
به هر چی بخوای میرسی

دکتری هم قبول میشی :)
پاسخ:
فردا می‌خوام برم خونهٔ پریسا اینا (همین فامیلمون که تاسوعا باهم بودیم) رشته‌ش برق مخابراته. قراره برم به پایان‌نامهٔ ارشدش سر و سامون بدم. در حالی که هییییییچ انگیزه‌ای برای دفاع از پایان‌نامهٔ خودم ندارم :| دکتری هم که اصن بهش فکر نمی‌کنم :|
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۰ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
منم میخواستم کلاس آشپزی برم منتهی بخاطر همین هزینه های الکیش بیخیال شدم:دی مواد اولیه و اینا رو میگم.ولی باید تجربه ی جالبی باشه.

+عنوانت جغد داشت.یادم افتاد که دو روز پیش واست عکس جغدی گرفتم :)) 

++چقدر پست هایی که توش اسم نگار رو تکرار میکنی دوست دارم ^^(اشاره به پست دیدار پانیذ خانوم؛دی)
پاسخ:
+ خیلی هم اسراف شد. مثلا یه جایی زرده‌ها رو استفاده کردیم برای یه غذایی و یه کاسه سفیده موند. مربی ریختش توی سینک ظرفشویی. در حالی که من اگه بودم همون روز با سفیده‌ها کوکو درست می‌کردم :|
+ بفرستش خب
+ نگار جزو معدود دوستانیه که تو دایرهٔ روابطم هست هنوز :) اصن تا وقتی آش‌های مامان‌بزرگش هست، رهاش نمی‌کنم :))
همهٔ مردا ظالم و بی‌شعور نیستن. همهٔ زن‌ها هم مظلوم و باشعور نیستن  

چه جمله قشنگی گفتی گل گفتی مرد وزن نداره .ولی خب ذهنیتم متاسفانه اینه ولی حرف توکاملا درسته هااا.

پاسخ:
:) درسته دنیا یه کم بی‌رحمه ولی تو مهربون باش
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۹ مرد مُفرد
ای کاش به جای روزمره نوشتن، محتوای سبز منتشر می کردید
مانند وصایای وبلاگر!
پاسخ:
من یازده ساله که از بدو تأسیس وبلاگم یه همچین محتواهای به قول شما زردی رو تحویل جامعه دادم. همون چند تا پست وصایا کافیه به نظرم. درست نیست شور یه چیزیو دربیاریم. هدف من از اول خاطره‌نویسی و روزمره‌نویسی بوده و هست. لابه‌لای خاطراتم روضه و منبر هم دارم و درس زندگی هم میدم البته. اگه فکر می‌کنید وبلاگم براتون مفید نیست نخونید. برای بقیه مفیده خدا رو شکر :)
حالا که فکر میکنم از دور جذاب تری😁😁😁
دانشگاه تبریز زیاد میرم
حالا شاید یهویی سعادتی دست داد
پاسخ:
من آواز دُهُلم!
از دور بشنوید مرا :)))
۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۰:۴۸ آسـوکـآ آآ
هزینه کلاس زیاد هم گرون نشده پس.
چند سال پیش تو رشت 20000ت بود جلسه ای.
بذار حتما ما هم استفاده کنیم و هم اینکه دلمون واسه پستای عکس دارت تنگ شده.
پاسخ:
دستمزد معلم و مربی که همه جا ساعتی هفت هشت تومنه. ده بیست تومنم آموزشگاه برمی‌داره.
البته بستگی به امکانات کلاس (آشپزخونه) هم داره
۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۸:۲۸ مصطفی فتاحی اردکانی
یه فیلم آموزش برنامه نویسی از دانشگاه تبریز می دیدم که استادش با سه زبان ترکی انگلیسی و فارسی ( به ترتیب فراوانی) مشغول درس دادن بود. البته من فقط یه ربع از فیلم رو بیشتر ندیدم



دارم وسوسه میشم بشینم تخلیه اطلاعاتی کنم وبلاگتون رو......
پاسخ:
خب اون جلوی دوربین بوده و حواسش بوده چی میگه. در حالت عادی اگه کسی تو کلاس نباشه که ترکی نفهمه ترکی درس میدن

ای بابا! نکنه قصد ترورمو دارید؟
۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۸:۴۶ مصطفی فتاحی اردکانی
والا من تو یک ربع اصلا چیز نفهمیدم.
پاسخ:
برنامه‌نویسی‌های دانشگاه‌های شریف که فیلماش تو مکتب‌خونه هست هم خوبه.
۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۰:۴۱ حامد سپهر
_با کلاس مختلط مشک داری یا برات جذابه؟
_یکی از افتخاراتم تو زندگی مسلط بودن به چند زبانه ، یه جایی بودیم یه آقای آذری زبانی به سختی داشت یه پروژه رو توضیح میداد بهش گفتم ترکی توضیح بده متوجه میشم ، برق از چشاش پرید اونقدر خوشحال شد گفت چرا از اول نگفتی:)
_منم از آقایونی که آشپزی بلدن خوشم میاد چون خودم هم علاقه دارم و آشپزیم خوبه ( در حد درست کردن غذاهای خارجی حتی ) البته این به لطف چند سالی هست که تنها زندگی کردم
_فکر کنم گربه بیشتر از شما شاکیه تا بخواد شما رو بترسونه، بخاطر خوردن گوشت فک و فامیلاش:))
_امان از بعضی کلمات...
_ طرز تهیه شونو بزارین ما هم استفاده کنیم :)
 
پاسخ:
+ والا نه مشکلی دارم نه جذابه. صرفاً سؤال بود برام :)
+ آره دیدم بعضی از ترک‌ها سختشونه فارسی تدریس کنن
+ خوبه دیگه. در آینده کمک حال خانومتون میشین :)
+ چندین ساله سوسیس کالباس وارد خونه‌مون نشده و نخوردیم. اینارم اون روز به زور خوردیم.
۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۳:۰۷ مصطفی فتاحی اردکانی
اون مال زمان دانشجویی بود... الان برنامه نویسی تدریس می کنم
پاسخ:
:| من برم تو افق محو شم
۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۴:۲۰ ایران جوجه
داشتم کامنتارو میخوندم تموم نمیشن که لامسباااااااا
پاسخ:
لامصب درسته :)
چرا باید لامصب درست باشه؟
این در اصل لامذهب بوده دیگه. حالا عامیانش چه فرقی می‌کنه سین داشته باشه یا صاد؟
پاسخ:
هر دو املا رو فرهنگستان قبول داره
ولی من هر کدوم که بسامد و تکرار بیشتری داشته باشه رو ترجیح می‌دهم :)
من همیشه با ص دیدم :)
البته ویراستاران س رو پیشنهاد میده
من تو فرهنگسرا رفتم کلاس آشپزی. یک ماه. بعدش درگیر کلاسای دیگه شدم.
میخواستم راجع به اون بگم که میگفتی اسراف میکنن.
ما وقتمون کم بود، امکانات هم همینطور! کلا فرهنگسرا نوساز بود. یه آشپزخونه فسقلی داشت، هیچی نداشت. علاوه بر مواد اولیه که برای هر غذا یکی دو نفر تقبل می‌کردن می‌آوردن (نوبتی بود)، ظرف و سفره و دستکش و قابلمه و روغن و حتی کبریت هم می‌بردیم! بعد به خاطر همین نبود امکانات کلاس خیلی متفاوتی شد. دو سه تا غذا و دسر معمولاً هر جلسه درست می‌کردیم که باعث شد با تکنیک‌های آشپزی سریع (!) و با حداقل امکانات و استفاده حداکثری از مواد آشنا بشیم! هیچی دور ریخته نمی‌شد، حتی اضاف هم نمی‌اومد یا تو غذاهای دیگه استفاده می‌شد یا به عنوان تزیین یا دیگه خیلی نمی‌شد کاریش کنی، می‌بردیم خونه!
عاشق موقع‌هایی بودم که کلا کلاس یک ساعت و نیم بود و یه دسر باید مثلاً یک ساعت تو یخچال می‌موند و تا بتونیم لایه بعدش رو آماده کنیم و بعد دوباره بره تو یخچال! مربی‌مون با یه لطایف‌الحیلی هر جلسه غذاها رو آموزش می‌داد!
پاسخ:
من همیشه برای اینکه موادم تموم بشه و نصفه نمونه و اسراف... آقااااا الان تو ماشینم. داشتم کامنتتو جواب می‌دادم. با پریسا خونهٔ مامانش که دخترعموی بابا و باباش پسرعمهٔ بابا باشه بودیم. الان محمدرضا که داداش پریسا باشه داره برمون می‌گردونه خونه. داشتم کامنتا رو می‌خوندم که یهو پسر پریسا جیغ زد پستونکشو پرت کرد به دوردست‌ها. همین‌جوری که داشتم به کامنتا جواب می‌دادم پریسا بچه رو پرت کرد بغل من که پستونکه رو پیدا کنه بذاره تو دهنش که ساکت شه. پنج دقیقه این بچه تو پنج سانتی گوش من ونگ زد فقط :| 
دیگه دارم می‌رسم...
رسیدم.
بله. داشتم می‌گفتم. 
آخرشم پریسا پستونکو پیدا نکرد و بچه رو گرفت که من دنبالش بگردم. ولیکن منم پیدا نکردم و دیگه رسیدم و پیاده شدم و گفتم بیام این لحظه رو ثبت کنم.
چی داشتم می‌گفتم؟
آهان!
من همیشه چند نوع غذا رو باهم درست می‌کنم که همهٔ مواد تموم بشه و نمونه خراب نشه. زمانم هم یه جوری تنظیم می‌کنم که بی‌کار نمونم و الکی منتظر جا افتادن و جوشیدن و هیچ فرایندی نباشم و وقتم تلف نشه.
از این خاص و متفاوت یا به قول خودت توو اقلیت بودنت خوشم میاد :)
باورت میشه من معمولا با پستات خنده م میگیره؟ 
اون مقوله ی آقا و واژه ش به کنار فضولیه مردم خیلی برام جالبه که شدیدا این روزا درگیرشم. 
ضمنا آشپزی هاتم بذار من استقبال میکنم:)
پاسخ:
خدا می‌دونه چقققققدر دلم برات تنگ شده بود :)

+ اگه دنیا بخواد عادلانه و منصافانه باهام تا کنه، چون تا حالا تو کار کسی فضولی نکردم امیدوارم در آینده هم کسی تو کار من فضولی نکنه. ولیکن دنیا عادلانه برخورد نمی‌کنه با آدما
شباهنگ خوب و خاص و مهربون:)
منم دلم تنگ میشه منم دلم تنگ شده ولی شباهنگ عزیز هرکاری میکنم دستام انگار قادر به نوشتن نیست. گرچه وبلاگم حذف شده و الان دیگه هیچ دنبال کننده ای نیست ولی اونقدر هر لحظه و ساعت دلم تنگ میشه و حتی گهگاهی میام شروع میکنم به نوشتن اما باز وسطا یه چیزی که نمیدونم چیه مانعم میشه . رفتنم دلایل زیادی داره ولی شاید مهم ترینش همین قدرت نداشتنمه که مثل سابق باشم و بنویسم.
پاسخ:
می‌فهمم :) ببین ما انتظار نداریم اون آدم سابق باشی و مثل سابق بنویسی. از نو شروع کن :) ما بیست‌ودوی جدید رو هم به اندازهٔ قبلی و حتی بیشتر از قبلی دوست داریم
من مدتی کلاس آشپزی می رفتم ، ولی دیدم هزینه بر هست برای غذاهائی که باید سر کلاس درست می کردیم، بخیال شدم
پاسخ:
متأسفانه این روزا هزینهٔ هر کاری سر به فلک کشیده
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۴ دستگاه جوجه کشی ارزان ایران جوجه
خیلی هم عالیی

https://iranjooje.com
پاسخ:
:|
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۳:۰۳ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
آخه تنبلیم میاد اینجا عکس آپلود بنمایم :d
http://bayanbox.ir/download/3474940881329832898/image.jpeg.j

پاسخ:
عکسی که فرستادی باز نمیشه :(
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۳:۲۳ ساناز هستم
فرض میکنیم زعفرون ریختیم؟ :)))
والا با این اوضاع کم کم باید تو خونه هم فرض کنیم زعفرون و گوشت تو غذاست
پاسخ:
با این اوضاع قیمتا کم‌کم باید فرض کنیم که غذا می‌خوریم و به‌مرور، زنده بودنمون رو هم فرض خواهیم کرد
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۴:۲۵ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
چرا؟
من از همینجا، دوباره همین الان رفتم و باز شد که؟
پاسخ:
لینک وقتی با دات jpeg تموم میشه ینی عکسه. دات doc و pdf و غیره هم میشه که نشون میده متنه. الان این لینک تو دو تا دات داره. دات جی آخرشم حذف کردم نشد. چیزی که گوشیم نشون میده یه مشت کده
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۶:۱۸ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
اون .j رو خودم زدم تهش که متفاوت بشه کدش با بقیه عکسام
عجبا پس چرا برا خودم باز میشه؟
پاسخ:
چند بار امتحان کردم. هر بار یه فایل دویست کیلوبایتی دانلود میشه ولی باز نمیشه :(
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۷:۵۹ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
از دوباره آپلود کردم
باشد که لود شود😁

http://bayanbox.ir/download/5753480753163111707/image-2.jpeg
پاسخ:
لود شد
چه خوششششششگله
اون جغدا یکیش منم یکیش مراده :)))
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۳ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
دقیقا میخواستم بیام توی توضیحاتم بیافزایم 😁
مثلا دارید ورود خوانندگان رو به وبلاگ شباهنگ و مراد خوش آمد عرض میکنید 😛
پاسخ:
:))))) آره
۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۲ شیمیست خط خطی
من لایک کردم ولی لایکم تبصره داشت گفتم اینجا بگم: درصورتی که غذاهای سریع درست کن هم شامل بشه بشدددت استقبال میکنم، از اونا که وقتی هشت شب می‌رسی خونه باید شام امشب خودت و همسر و ناهار فردای دانشگاه رو درست کنی تازه کلی هم مقاله و گزارش و اسلاید و... برای مشق شب داشته باشی. یعنی اینقدر شبا دیر خوابیدم و صبحا خواب موندم پدیده آشپزی رو بردم به سمت شام حاضری، ناهار رستوران دانشگاه (سلف برام غیرقابل تحمل شده) یا کمک‌رسانی مامانم و مامانش که البته کلیه موارد ذکر شده مشکلات خودشو داره :|
با تشکر بابت حل مشکل چی بپزم سریع باشه خوشمزه و مقوی نیز :)
پاسخ:
این شونزده هفده تا دسر و شیرینی و کیک و غذایی که یاد گرفتم تقریبا سریع بودن. ولی سلطان غذای سریع خودمم که یه وقتایی با نسیم باهم برمی‌گشتیم خوابگاه و تا اون لباساشو عوض کنه و آرایششو با انواع شامپوها و صابون‌ها و نرم‌کننده‌ها پاک کنه و نمازشو بخونه (نزدیک غروب برمی‌گشتیم و در واپسین ثانیه‌ها نماز صبح و ظهر و شامو ترکیبی می‌خوند :دی یادش به خیر)، گوشت چرخ کرده‌ای که صبح درآورده بودم از جایخی رو، می‌ریختم تو ماهیتابه که سرخ شه و آبو می‌ریختم تو قابلمه و کتری تا من لباسامو عوض می‌کنم بجوشه برای ماکارونی و چای. بعد چند تا ماکارونی می‌ریختم توش و همزمان با خرد کردن و سرخ کردن سیب‌زمینی لپ‌تاپمو روشن می‌کردم و چک کردن ایمیل و تلگرام و وبلاگ و کامنت و بعد ماکارونی رو آبکش می‌کردم و می‌ریختم توی ماهیتابهٔ سیب‌زمینی و گوشت سرخ‌کرده و تا برم دست و صورتمو بشورم و سفره رو بندازم پنج دیقه تو همون ماهیتابه دم می‌کشید و شام آماده بود. به جای ماکارونی با برنج هم می‌تونی با همین متد کته درست کنی و سیب‌زمینی و گوشتو براش خورشت کنی. با سالاد کاهو و کلم. همیشه نسیم تو کفِ این شام و ناهار درست‌کردنای یه ربع بیست دقیقه‌ای من بود :)) 
هفت صبم تا اون آرایش کنه و حاضر شه با همین سرعت خاگینه درست می‌کردم و چایی دم می‌کردم و هفت و ربع اونو راهی مدرسه می‌کردم و هفت و بیست دیقه خودم راه می‌افتادم سمت مدرسه :دی
۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۷ شیمیست خط خطی
عااااشق سرعت عمل و برنامه‌ریزیت شدم. ایول
من یه دونه یه دونه کارامو انجام میدم و همینه که دیر میشههه! باید مدل تو رو تمرین کنم.
ممنون از آموزش پخت سریع ولی اینا واسه دو روزه بقیه هفته چییی؟ حداقل هفت نمونه غذا لازم دارم
پاسخ:
من اگه چند تا کارو موازی باهم انجام ندم حس می‌کنم بازده و راندمانم کمه. چند تا کارو همزمان مدیریت می‌کنم. 
یه غذای سریع دیگه هم تو خوابگاه درست می‌کردم:
اینو تو خونه تو فر درست کردم ولی تو خوابگاه اول قارچا رو تو ماهیتابه می‌پختم و بعد توشو پر می‌کردم و تو ماهیتابه درستشون می‌کردم خلاصه.
یادش به‌خیر :) یه بار میرزاده خاتون کامنت گذاشت که اینو برای امیر درست کرده و اونم دوست داشته... یهو وبلاگشونو بستن رفتن :(
۰۹ مهر ۹۷ ، ۰۱:۰۷ دکتر یونس
آفرین قِزِم! :)
میدونستی قبلنا اگر دختری آشپزی که هیچ، شیرینی پزی بلد نبود، هیچ مرادی نمیومد تا به غلامی قبولش کنن:) 
حالا من یه سوال حاشیه ای دارم. مدیریت چند تا کار در کوتاه مدت رو بلدم. چطور چند تا کار رو همزمان در بلند مدت میشه مدیریت کرد؟! یعنی همه رو با هم برد جلو .. من اینجا به مشکل بر میخورم. یعنی وقتی متمرکز میشم رو یه کار بقیه ول میشن..
پاسخ:
الانم اینجوریه. با تقریب خوبی، اغلب اونایی که اومده بودن کلاس در دوران عقد به سر می‌بردن و برای مرادشون اومده بودن آشپزی یاد بگیرن

والا من همزمان با درس خوندن یه چند ماه کار هم کردم و هر دو رو جلو بردم. در کنار اینا فعالیت موازی دیگه‌ای نداشتم. معمولا با چیزای بلندمدت حال نمی‌کنم. برای همینه تا حالا شش هفت تجربهٔ کارای متفاوت داشتم. سعی می‌کنم پروژه‌ای کار کنم که بعد چند ماه تموم بشه برم فاز دیگه.
من گشنم شد :(( رواست ساعت 7 صبح درحالی که از یه مرض گوارشی رنج می‌برم مافین و کاکایو و نام نام نام... اینا تو ذهنم مجسم شه؟ 
هعی... برم چایی کمرنگمو بخورم [اون اموجیه که به سمت افق حرکت می کرد]
پاسخ:
من نه تنها گشنمه، سرما هم خوردم چند روزه. و چون آدمی نیستم پرهیز کنم خوب شم، رو به زوالم الان. هی چیزای خوشمزه از ذهنم رد میشن میرم می‌خورم بدتر میشم :(
بعد فکر کن همه‌ی اهل منزل سرما خوردن. بابا آغازگر بوده و منتقل کرده. اونا هر روز انواع دمنوش‌ها و شیرعسل و عسل‌آب و عسل‌آبلیمو و شیر و زردچوبه و انواع نوشیدنی‌های شفابخشو می‌خوردن، اون وقت من مقاومت می‌کنم این نوشیدنیا رو نخورم :|
هاااع راستی یه چیزی. اون "کلمه"ی آقا رو فهمیدی به منم بگو :| 
بعد تازه معانی دیگه هم داره، ممکنه منظور طرف رهبر یا ائمه هم باشن. 
یه بار یکی از آشنایان تعریف می‌کرد رفتیم پیش آقا دیدیمش. و رهبرو میگف :|

+بعد آقا یه سوال، مگه تو مدرسه، یه زبان فارسی معیار تدریس نمی‌شه تو کل کشور؟ پس چجوری جمله رو نمی‌تونسته بگه؟

+یه چیزی هم تعریف کنم. سر خیابونمون نمی‌دونم چیه که گاهی وقتا چینی ازش میاد بیرون. آدم چینی یعنی. بعد اون روز دیدم یه چینیه صدساعته وایساده کنار خیابون، یعنی من رفتم تو مغازه خرید کردم رفتم کتاب‌فروشی بغلیش کلی هم اونجا بودم، یارو هنوز کنار خیابون بود. رفتم بهش گفتم کمک نمی‌خوای؟ گفت:  من خیابون.... اونجا
می خواسته رد شه، می ترسیده :)))
پاسخ:
اون آقا به معنی رهبر چون به تنهایی میاد قابل تشخیصه. کسی نمیگه رفتم پیش آقام. میگن آقا گفت یا رفتم پیش آقا. ولی آقا به معنی همسر و بابا با مضاف‌الیه میاد. البته اون موقع که بابابزرگم زنده بود و مامانم به پدرشوهرش که بابابزرگم باشه آقا می‌گفت، اون موقع بدون مضاف‌الیه می‌گفت بریم آقا رو ببینیم. اونجا میشه با رهبر اشتباه گرفت.
حامد زمانی یه آهنگ (نوحه) داره، میگه آقا شروع من تویی به نام اسمت. اونجا هم نمی‌فهمم آقا، امام زمان (عج) هست یا خدا یا رهبر یا کی.

+ تو مدرسه، زمان ما بعضی معلما ترکی درس می‌دادن بعضیا فارسی. آقایون اغلب ترکی درست می‌دادن. اون دختره هم فارسی بلد بود. ولی باید کلی تمرکز می‌کرد تا جمله‌شو بیان کنه و هول هولکی خواست بگه آبو من خواستم و برای من آورده و اینجوری گفت.

+ دیشب چهار تا خواب کوتاه دیدم. سومی این بود: داشتم فرانسوی یاد می‌گرفتم و دیگه مسلط شده بودم. یاد گروه تلگرامی زبان فرانسوی فائلا افتادم تو خواب
سلام.کلاس آشپزی دوست دارم ولی به نظرم گرونه.ترجیح میدم از نت یاد بگیرم.
همه جور ژله ای هم بلدم درست کنم.
راستی برای آموزش هرزبانی من برنامه دولینگو رو پیشنهاد میدم،البته این برنامه برای کسانی هست که انگلیسی بلدن.
میشه باهاش به راحتی فرانسه یا هر زبانی یاد گرفت.
پاسخ:
سلام :)
آره. همه چی گرونه این روزا :(
آفرین. مگه چند جور ژله داریم؟!
هیچ وقت علاقه‌ای به آموزش زبان‌های مختلف نداشتم. شاید چون علاقهٔ چندانی به ارتباط ندارم. فکر کن دو سال هم‌اتاقیام هر سه کرد بودن، من نخواستم دو جمله کردی یاد بگیرم :| فقط ترجمهٔ آهنگا رو ازشون می‌پرسیدم گاهی
راستی آیکون دولینگو یک جغد سبز رنگه.
پاسخ:
آره :)))
جغد دانا
ژله رنکین کمونی.ژله سورپرایز. ژله خرده شیشه. ژله ترریقی.ژله آکواریوم.ژله رولتی.ژله میان تهی.ژله به شکل هندوانه
پاسخ:
یا قمر بنی هاشم :)))
من یه ژله بلدم که اونم اینجوریه که آبو با پودره قاطی می‌کنی می‌ریزی تو ظرف خودشو بگیره. این ادا و اطوارا چیه دیگه :)))
تو کلاس آشپزی ژله تزریقی هم یادمون دادن ولی ما خانوادتاً ژله نمی‌خوریم و به‌کارم نمیاد. مگه اینکه بچه‌ها و مرادم ژله‌خور باشن در آینده
ههههههه.
البته پایه همشون همونی هست که گفتی.قاطی کردن پودر و آب.
ولی خب ژله تزریقی جزو سخت ترین هاست اگه اونو بلد باشی بقیه اش کاری ندارن که.
ایشالا بچه هات ژله خور حرفه ای باشن.
مثل مال من
پاسخ:
تزریقی رو دوست داشتم. کلی گل یاد گرفتم. رز، آفتابگرون، میخک، چمن امممم چند تا گلم یاد گرفتم که اسمشونو نمی‌دونم :|
۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۰:۴۲ شیمیست خط خطی
متشکرم این یکی غذا رو عاشقش شدم ^_^
آره زن و شوهر به یکباره سایلنت شدن! :(
پاسخ:
من دلم برای کیانشون تنگ شده :((
خوش به حالت که تو خواب مسلط شدی حداقل، من حتی تو خواب هم نمی‌بینم تسلط به این زبون رو :))) صرفا به خاطر علاقه‌م و شیرینیش دارم پیش می‌رم، مسلط هم نشدم نشدم. یعنی خب به غیر آلمانی، تمام سراغ هر زبونی رفتم با همین دیدگاه بوده. آلمانی هم به‌خاطر احتمال اپلای رفتم سراغش که نشد (من یحتمل از این مردا می‌شدم که 4 تا زن عقدی و 4 تا صیغه دارن و اگر شرایطش پیش بیاد باااز هم افرادی رو به این جمع اضافه می‌کردن -____- وای حتی فکرشم تهوع آوره)

+به نظرت درسته اون کار؟ 
ترکی آموزش دادن تو مدرسه رو می‌گم
پاسخ:
من جز زبان ترکی که بلد بودنش توفیق اجباری بوده، دوست ندارم چند تا زبان بلد باشم. یه زبان کافیه به نظرم.
منم لابد از این مردام که میگن خدا یکی، زن یکی
ولی تو میگی زن یکی یکی :)))

+ اصطلاحات و اعداد و اینا رو ترکی نمی‌گفتنا. فعل و حروف اضافه ترکی بود اغلب. ینی مثل کشور ترکیه درس نمی‌دادن.
به نظرم کار درستیه. چون بچه‌ها با زبان مادریشون به اون سن می‌رسن و درسو با زبان مادری بهتر می‌فهمن تا زبانی که ففط از تلویزیون شنیده باشن
۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۱:۲۳ گوگل ترافیک
چه اسم جالبی!! جغد سرآشپز

به سایت مام یه سری بزن رفیق http://google-traffic.ir/blog/google-referral
پاسخ:
:|
۱۳ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۱ تبلیغ نویسی
عالی بود مطلبتون مرسی عزیز 

وبسایت ما هم در عرصه تبلیغ نویسی فعال هست به ما هم سر بزنید 
http://google-traffic.ir/blog/learning-writing-ads
پاسخ:
:|