۱۲۲۲- جغدِ سرآشپز
۱. یکی از سؤالاتی که موقع ثبتنام ذهنمو عمیقاً درگیر کرده بود و روم نمیشد از مسئول ثبتنام بپرسم این بود که کلاسای آشپزی مختلطه؟
۲. مربی به زبان فارسی حرف میزد، ولی ترکی هم متوجه میشد. حدس میزدم رگ و ریشهش یه ارتباطی به اهواز داشت؛ چون اون روز که اهواز تیراندازی شد نگران اقوامش بود. ولی تهلهجۀ ترکی هم داشت. انگار فارسی رو از یه ترک یا تو یه محیط ترکزبان یاد گرفته یا پدر و مادرش یکی ترک و یکی جنوبی بودن. نمیدونم. من تو کلاس فارسی و بچهها باهم ترکی و اغلب با من و مربی ترکی و گاهی با ما فارسی حرف میزدن. تو یه سکانسی مربی چند تا لیوان یه بار مصرف خواست. من از یکی از بچهها که به لیوانها نزدیکتر بود خواستم چند تا لیوان بیاره. همزمان با من یکی از بچهها از اون یه نفر خواست براش آب هم بیاره و من متوجه درخواست آب نشدم. دختره وقتی با لیوان آب و چند تا لیوان یه بار مصرفی که نمیدیدمشون برگشت گفتم آب نخواسته بودیم و اونی که آب خواسته بود میخواست توضیح بده که آبو اون خواسته. تصور کنید این وسط یکی داره فارسی حرف میزنه، اون یکی ترکی جواب میده و همزمان چند نفر باهم دارن به دو زبان صحبت میکنن. «به من آب خواست». اینو اون دختری که آب خواسته بود بهم گفت. و من تا چند روز داشتم این جمله رو هضم میکردم.
۳. زیاد از مربی سؤال میپرسیدم و زین حیث بهوضوح رو مخ بقیه بودم. یه بارم دل به دریا زدم و پرسیدم آقایونم تو این کلاسا شرکت میکنن؟ گفت آره اتفاقا همین چند وقت پیش دو تا داداش بودن که مهندس بودن ولی میخواستن کافیشاپ بزنن. چند جلسه خصوصی اومدن و آشپزی و شیرینیپزی یاد گرفتن.
۴. یکی از کلماتی که تو مکالمات ترکی معنیشو متوجه نمیشم کلمۀ آقاست. موقع ثبتنام وقتی داشتم اسم و آدرسمو مینوشتم خانومه گفت اسم و شمارۀ آقاتم بنویس. سرمو بلند کردم و با تردید پرسیدم بابام؟ گفت آره دیگه. بعد تو کلاس، دختر سمت راستم داشت با سمت چپیه راجع به شوهر و خانوادۀ شوهر صحبت میکرد. سمت چپیه از راستیه پرسید آقات چی کاره است؟ اونم گفت شغلش آزاده. بعد منو مخاطب قرار داد و گفت آقای تو چی؟ با تردید و در حالی که این جور مواقع به تو چۀ خاصی تو چشامه پرسیدم بابام؟ گفت من به بابات چی کار دارم، شوهرتو میگم.
۵. هزینۀ کلاسها بستگی به آموزشگاه، مربی و ترامپ داره. آموزشگاه و مربی معمولاً جلسهای بیست و پنج تومن میگیرن. گفته بودن هر جلسه دو سه تومنم برای خرید مواد اولیه همراهت باشه. ولی فکر کنم منظورشون دو سه دلار بود. هزینۀ خرید مواد اولیۀ هر جلسه صد تومن میشد. تازه به جای نوتلا، شکلات فرمند و به جای لیدی فینگر، لطیفه و لوادیۀ خشک خودمونو استفاده میکردیم و خیلی جاها میگفتیم فرض کنید زعفران هم به موادمون اضافه کردیم.
۶. فرق کلاس رفتن با خوندن کتاب آشپزی و دیدن فیلم آشپزی اینه که در حین کار رنگ و بوی غذا رو حس کنیم و سؤالات و ابهامهامونو بپرسیم، وگرنه دستور پخت همه چی تو اینترنت هست خب. در همین راستا، اینایی که فقط مینوشتن و هیچی نمیگفتن و هیچی نمیپرسیدن و اونایی که سرشون تو گوشی بود و یادداشت هم برنمیداشتن و صدا هم ضبط نمیکردن و کلاً هیچ کاری نمیکردن، اینا رو نمیفهمیدم. دو نفرم بودن که انگار به زور و به خاطر حضور و غیاب سر کلاس انقلاب و اندیشهٔ اسلامی نشونده بودنشون.
۷. هر روز هر چی درست میکردیمو تقسیم میکردیم و با خودمون میبردیم خونه. اون روز که غذاها سوسیس و کالباس داشت یه گربه از دم در آموزشگاه تا دم در خونهمون تعقیبم میکرد. فکر کنم بوی خواهر برادرای مرحومشو استشمام میکرد از تو کیفم.
۸. اون روز که غذاها گوشتی بود، من نزدیک در کلاس نشسته بودم. یهو وسط نطق مربی گفتم هیییییع!!! همه برگشتن سمت من که چی شده؟ بعد در حالی که صدام حالت خفه داشت و نفسم بند اومده بود گفتم گربه، یه گربه دم دره میخواد بیاد تو. در همین راستا همهتونو ارجاع میدم برید پست شمارۀ ۱۰۳ رو دوباره بخونید. این پست از تهماندههای فصل دومه که تو این وبلاگ منتشر شده.
*۹. گفت این کیکو میتونید تو قالبهای مافین هم بریزید... چند لحظه چشامو بستم... مافین... مافین شکلاتی، تولد، الرحمن، فاتحه، ساعت، عیدی، عید، مشکی، مترو، هدیه، قهوهای، مافین، مافین شکلاتی، ده تا مافین شکلاتی... بعضی از کلمات ما رو یاد یه کسی، یه چیزی یا یه جایی میندازن... هر چقدر هم که سعی کرده باشی خودتو به فراموشی بزنی و هر چقدر هم که موفق شده باشی، بعضی از کلمات این قدرت رو دارن که برت گردونن به گذشته، به خاطرات گذشته. وقتی یکی از بچهها املای مافینو بلد نبود و پرسید مافیل یا مافین؟ وقتی مربی چند بار این کلمه رو تکرار کرد، هر بار که میگفت مافین احساس میکردم قلبم داره تیکه تیکه میشه. هر بار که میگفت مافین...
۱۰. میخوام طرز تهیه و عکس غذاها و شیرینیهایی که یاد گرفتم رو تو وبلاگم بذارم، که هم برای خودم بمونه هم اطلاعات و تجربیاتمو باهاتون به اشتراک گذاشته باشم. موافقها لایک، و مخالفها دیسلایک کنن ببینیم چند چندیم.