پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1158- و هنوز فانوس

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ق.ظ

درخواست فالو برای اکانت خانوادگی‌م. نمی‌شناسمش. عکس پروفایلش دونفره است. نمی‌تونم تشخیص بدم درخواست دهنده خانومه یا آقا. اسمش ماه تولدشه. مثلاً اردیبهشت‌ماهی. می‌رم دایرکت و "سلام؛ من شما رو می‌شناسم؟" جواب میده "نه؛ ولی من شما رو می‌شناسم. دو سالی میشه که خواننده‌ی وبلاگتونم". خودشو معرفی می‌کنه. اینکه اهل کجاست، کدوم وبلاگ‌ها رو می‌خونه و از تلاش و پشتکارم میگه، از خودش، از من. ازم می‌خواد تو مسابقه‌ی هوش برتر شرکت کنم. میگه هر موقع این مسابقه رو می‌بینم یاد شما می‌افتم و لینک شرکت تو مسابقه رو برام می‌فرسته. خانومه. ولی اسمشو به یاد نمیارم. تشکر می‌کنم. بهش میگم خوشحالم که خواننده‌ی عزیز و دوست‌داشتنی و خوبی مثل تو دارم. ذوق می‌کنه و میگه حسم مثل کسیه که با رئیس جمهور تونسته ارتباط برقرار کنه. می‌خندم و تو دلم می‌گم پرزیدنت شباهنگ! صاحب نبوغ و هوش برتر! پوزخند می‌زنم به خودم و میگم ما رو چه به این حرفا. با احترام درخواست فالوشو رد می‌کنم و میگم اینستای من منحصر به اقوام و فامیل، یا هم‌کلاسیا و هم‌دانشگاهیاست. دوباره تشکر می‌کنم بابت پیامش و عذرخواهی می‌کنم ازش.

یه پیام، از یه ناشناس دیگه: "سلام، خوبین؟ شما فرهنگ‌نویسی پاس کردین؟". جواب میدم: "سلام. بله". روی اسم و پروفایلش کلیک می‌کنم و هنوز برام ناشناسه. پیام جدید: "با کدام استاد؟" جواب میدم دکتر فلانی (استاد شماره‌ی 17). گروه‌های مشترکی که با این خانوم دارم رو چک می‌کنم و می‌بینم بله! من و ایشون تو گروه درس معنی‌شناسیِ استاد شماره‌ی 3 باهمیم و اسم و آی‌دیمو از اونجا پیدا کرده. استادمون توی دو دانشگاه مختلف این درسو ارائه میده و دانشجوهاشو تو یه گروه تلگرامی جمع کرده که باهم تعامل داشته باشیم. در حال تایپه و منم دارم سوابق مکالمات رو چک می‌کنم. می‌رم عقب‌تر و یادم می‌افته این خانوم همونیه که بعد از امتحان معنی‌شناسی بهم پیام داده بود و پرسیده بود "امتحان معنیِ شما چندمه" و منم گفته بودم "دیروز بود". پرسیده بود "این توصیفی تحلیلی که میگن یعنی چی؟ امتحانتون سخت بود؟ همون چیزایی که سرکلاس گفتن بود؟". حس خوبی نسبت به سوالاش نداشتم. یاد مدرسه و امتحانای غیرهماهنگ افتاده بودم و وقتایی که یه کلاس زودتر از بقیه‌ی کلاسا امتحان می‌داد و بقیه می‌رفتن ازشون می‌پرسیدن خانوم از چیا سوال داده بود. کارش به‌نظرم بچگانه و غیرحرفه‌ای بود. جواب داده بودم "ما توصیفی تحلیلی نخوندیم. نمی‌دونم". مباحث معنی‌شناسی گرایش ما فرق داشت. بهش گفته بودم "امتحان سخت نبود". چون بیست گرفته بودم سخت نبود؟ شاید خوب خونده بودم، شاید زیاد خونده بودم، شاید خوب بلد بودم، شایدم واقعاً سخت نبود. ولی بود. معنی‌شناسی همیشه برای من سخت و سنگین بود. خوب که فکر می‌کنم می‌بینم تعریف دقیقی از سختی ندارم. سختی امتحان، سختی فنر نیست که با فرمول هوک به دستش بیاریم و بگیم سخت هست یا نه. شایدم هنوز فرمولشو کشف نکردن و امتحان هم ضریب سختی داره. منتظرم پیامشو تایپ کنه و تو دلم می‌گم دِ بزن اون اینترو خب! پیام جدید: "استاد خیلی تعریف کارای بچه‌های فرهنگستان رو می‌کردن. از بچه‌های ما فقط کار چند نفر جالب بود. عکسی از کارتون دارین؟ خیلی دلم می‌خواد ببینم". گویا علاوه بر استاد شماره‌ی 3 و درس معنی‌شناسی، استاد مشترک دیگه‌ای هم داشتیم؛ استاد شماره‌ی 17 که استاد فرهنگ‌نگاری‌مون بود. جواب دادم بله؛ الان می‌فرستم عکسشو، و چند تا عکس از فرهنگ فانوسم براش فرستادم. 

عکسا رو که دید گفت بسیار زیبا و هنرمندانه است. حق‌تون بیست بوده. گفتم نظر لطف شماست و یاد اون روزی افتادم که یکی از هم‌کلاسیام رفته بوده استادو ببینه و استاد فرهنگمو نشونش داده بود و در موردش حرف زده بودن. هم‌کلاسیم از جزوه‌هام گفته بود و از اینکه به فانوس تشبیه‌شون می‌کردن. به استاد گفته بود که چرا این اسمو روی فرهنگم گذاشتم. اون شب بهم پیام داده بود: "چه هنرمند! چه خوش‌سلیقه! دست مریزاد! آفرین! هرازگاهی یه چشمه میومدین؛ ولی هیچ‌وقت این‌جوری یه‌جا، نشون نمی‌دادین که این‌قدر کاردون و باسلیقه‌این. استاد فرهگتونو به‌م نشون داد. عالی بود! غوغا کرده بودین". اون شب این پیامو خونده بودم و خوشحال شده بودم. نمره‌مو دیده بودم و خوشحال‌تر بودم. من غوغا کرده بودم. من بیست گرفته بودم. کار من عالی بود. آوازه‌ی کار من به دانشگاه‌های دیگه هم رسیده بود. اما...

من غوغا کرده بودم؟ من بیست گرفته بودم؟ کار من عالی بود؟ من؟ مگه من کی‌ام بدونِ تو؟

چشم باز می‌کنم و خودمو تو لجن‌زار غرور و فخر و عُجب می‌بینم، خسته میشم از این همه تعریف و تحسین و تمجید. بدم میاد از این منِ هیچ، منِ پوچ، منِ خالی، منِ بی‌خود، منی که هیچی نیست. 

هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه‌ی هیچ.

۹۶/۰۸/۱۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای پ.

استاد شماره 17

استاد شماره 3