پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

استفاده از عنوان مناسب برای مطالب (گاه اهمیت یک تیتر، کمتر از اصل متن نیست و یک تیتر مناسب سبب می‌شود تا متن خواندنی‌تر شود و از طرفی یک تیتر نامفهوم و مبهم نه تنها جذابیتی ایجاد نمی‌کند بلکه گاهی سبب رنجش مخاطب می‌شود)، خلاقیت نوشتار، کپی و تکراری نبودن طرح و محتوای وبلاگ (نویسنده باشیم نه دستگاه کپی. چیزی بنویسیم که حرف خودمون باشه)، فونت، سایز و رنگ نوشته‌ها و همخوانی رنگ فونت با زمینه، حجم مطالب (پست‌های طولانی حوصله‌ی خواننده را سرمی‌برد. البته منظور از طولانی صرفاً تعداد واژه‌ها نیست، بلکه جملات زاید و غیرضروری است)، سنگین نبودن وبلاگ موقع لود شدن، سازگاری وبلاگ با هر مرورگر و سیستم عامل، عدم استفاده از عبارات نامفهوم و مبهم (مگر اینکه این ابهام عمدی و با هدف خاصی باشه)، پرهیز از به حاشیه رفتن، پاراگراف‌بندی (تقسیم مطلب به پاراگراف‌های کوتاه)، عفت قلم، عدم استفاده از الفاظ توهین‌آمیز و رکیک، وحدت موضوع (تناسب بین بحث‌ها و بندها)، مشخص کردن کلمات کلیدی (زیرخط‌دار کردن کلمات، درشت یا ایتالیک کردن و حتی تغییر رنگ)، استفاده‌ی بجا و مناسب از صنایع ادبی و آرایه‌ها، جدانویسی و پیوسته‌نویسی و املای صحیح کلمات (هر چند در فضای مجازی بسیاری هنجارهای معمول وجود ندارد و گاه بعضی قواعد را نادیده می‌گیریم، اما در مورد بحث چگونه نوشتن در وبلاگ، چه از سبک نوشتار رسمی استفاده کنیم و چه سبک خودمانی، مجاز به داشتن غلط‌های املایی و نگارشی نیستیم)، توجه به مخاطب (سن، جنسیت و ویژگی‌های شخصیتی)، استفاده از عکس، فیلم و آهنگ، رعایت حقوق معنوی عکاس و رعایت حقوق معنوی سایر نویسندگان.

حواستون به کامنتاتون باشه. اول شخصیتِ کسی که براش کامنت می‌ذارید رو خوب بشناسید بعد براش کامنت بذارید، بعد ازش انتقاد کنید، بعد به راه راست هدایتش کنید. بعضیا از اینکه ازشون سوال پرسیده بشه بدشون میاد، پس نپرسید! حتی حالشون رو هم نپرسید. به بده بستون با سایر نویسندگان فکر نکنید. نظر میدم که نظر بدی، دنبالت می‌کنم که دنبالم کنی، می‌خونم که منو بخونی. آمار بازدیدکننده و تعداد نظرات معیار مناسبی برای محبوبیت و شاخ بودن بلاگر نیست. بر محبوبیت تمرکز نکنیم، سعی کنیم مفید باشیم. لازمه‌ی مطرح شدن در وبلاگستان، متفاوت و مفید بودن هست. چنین چیزی محبوبیت را هم در پی خواهد داشت. می‌توان زرد نوشت و خواننده‌ی زیاد پیدا کرد، می‌شود بی‌هدف عکس‌هایی در وبلاگ گذاشت و خوانندگان طالب سرگرمی را به صورت گذری از طریق موتورهای جستجو به وبلاگ آورد، می‌شود مطلب تکراری کپی‌پیست کرد، می‌شود همواره مطابق ذائقه‌ی خواننده‌ها نوشت، اما یک وبلاگ‌نویس موفق باید این حس و حال را در خوانندگانش ایجاد کند که اگر هر چند وقت یک بار مطالبش را نخوانند، احساس کنند چیزی از دست داده‌اند. وبلاگی که پست‌های مشابه آن را بشود در ده‌ها وبلاگ دیگر خواند و مرور کرد، هرگز چنین حس و حالی در مخاطبانش ایجاد نمی‌کند. وبلاگ‌هایی که این اصول را رعایت می‌کنند، شاید کمتر بازدیدکننده داشته باشند اما همین تعداد اندک خواننده‌هایشان ثابت و دائمی است. خواننده‌هایی که هر چند وقت یک بار، بدون اینکه اون‌ها رو دعوت کنی برای دیدن و خواندن مطالب میان و وقتی دیر به دیر آپ می‌کنی، احساس می‌کنن که یه چیزی کمه، یه جور نیاز پیدا میشه. ولی به خواننده‌ها (حتی به خواننده‌های ثابت و قدیمی هم) دل نبندید. همه‌شون یه روز میرن. به نویسنده‌ها هم دل نبندید. اون‌ها هم رفتنی‌ن. همه‌مون درخواست دوستی داشتیم، خواستگاری داشتیم، کامنتای فحاشی داشتیم، تهمت داشتیم، تعریف و تمجید و می‌میرم براتِ بی‌خود و بی‌جهت داشتیم، تو رو خدا بذار بیام ببینمت داشتیم، آدرس بده برات هدیه بفرستم داشتیم. ولی این‌ها زودگذر و مقطعیه. ما مجازی‌ها می‌تونیم دوستای خوبی برای هم باشیم، می‌تونیم حقیقی‌تر از حقیقی‌ترین دوست‌هامون باشیم،

مثل وقتی که سرما خورده و براش کامنت می‌ذاری شلغم و لیمو بخوره، مثل وقتی که میگه بی‌اعصابیمو بذارید به حساب دندون‌درد و براش کامنت می‌ذاری که میخک بذاره رو دندونش، مثل وقتی که داره برمی‌گرده خونه و براش کامنت می‌ذاری و میگی: "میشه وقتی رسیدی خبر بدی؟"، مثل وقتی که پست میذاره امتحان دارم و کامنت می‌ذاری: "امیدوارم امتحانتو عالی بدی" و عصر کامنت می‌ذاری: "شیری یا روباه؟"، مثل وقتی که داره میره ماموریت و تا برگرده و پست جدید بذاره، هر روز میری کامنتایی که تایید کرده رو می‌شمری ببینی رسیده؟ به وبلاگش سرزده؟ برگشته؟ زنده است؟، مثل وقتی که داره میره زیارت و کامنت می‌ذاری و میگی التماس دعا، مثل وقتی که برای تولدش پست اختصاصی می‌نویسی و عروسی‌شو، بچه‌دار شدنشو، قبولی تو کنکورشو تبریک می‌گی، مثل وقتی برای عزیزش فاتحه می‌خونی و خودتو تو غم‌هاش شریک می‌دونی، مثل وقتی که یه آهنگ خوب می‌شنوی و آپلودش می‌کنی که خواننده‌های وبلاگتم بشنون، مثل وقتی که خوابِ بلاگری که تا حالا ندیدیشو می‌بینی، مثل وقتی که خسته از امتحان برمی‌گردی و کلید واحدتو از پذیرش می‌گیری و میای خریداتو می‌چینی روی میز و گوشیتو درمیاری و چیلیک! با خودت میگی "حالا برم آپلودش کنم برای پست جدید"

ولی هیچ کس برای همیشه در کنار شما نخواهد موند، شما هم برای همیشه در کنار کسی نخواهید موند. با این واقعیت تلخ کنار بیاید. هیچ کس و هیچ چی رو چه تو این فضا چه فضای حقیقی جدی نگیرید. 

و در پایان! خواننده‌ی خوب، برانگیزاننده‌ی خلق نوشته‌ی خوب هست. شکی نیست که مستمع، صاحب سخن را سر ذوق می‌آورد.

۹۵/۱۰/۰۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

وصایا