پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

اُسکارِ شاخ‌ترین خوابی که دیدم رو تقدیم می‌کنم به خوابِ دیشبم که:

توی مسجد با جمعی از مریدان داشتیم نماز جماعت به امامتِ نمی‌دونم کی می‌خوندیم و یهو بانگِ دور باش و کور باش برخاست و اعلام کردن که محمدرضا شاه، شاهِ شاهان، قبله‌ی عالم وارد می‌شود و ملت نمازشونو قطع کردن و برگشتن سمت شاهنشاه! و تعظیم‌ها نمودندی ولیکن بنده همچنان به نمازم ادامه دادم و اضطراب و استرس بر حاضرین مستولی شده بود که الان اعلی‌حضرت همایونی دستور میده سر از تنم جدا کنن. نمازم تموم که شد، قبله‌ی عالم که یه همچین لباسی تنش بود: [عکستحت تاثیر قرار گرفت و اومد سمت من و حرکتمو لایک کرد و گفت احسنت و بعدشم از جیبش یه انگشتر عقیق! درآورد داد دستم و فضا فضای ملکوتی بود و چنان که گویی بلانسبت دارم از رهبری چفیه می‌گیرم مثلا. ولیکن انگشتره رو نگرفتم و گفتم من انگشتر دوست ندارم و یه چیز دیگه بده. لوکیشنِ مسجد عوض شد و به ناگاه خود را در فرهنگستان یافتم و اعلی‌حضرت اومده بودن بازدید و دانشجوها یکی یکی می‌رفتن ایشون ببیندشون و من مانتوی قرمز تنم بود و در عالم واقعیت من هیچ وقت مانتویی به این رنگ نداشتم و پشت در منتظر اذن دخول بودم و داشتم فکر می‌کردم کاش با روسری قرمزم ستش می‌کردم و اذن دخول یافتم و ضمن عرض سلام و ادب و احترام وقتی داشتم می‌نشستم متوجه شدم ساپورت پوشیدم و خب من بیرون ساپورت نمی‌پوشم و تو خونه می‌پوشم و اون ساپورته برام حکم شلوارِ خونه رو داشت و از شاهنشاه خواستم اجازه‌ی مرخصی بده برم یه چیز دیگه بپوشم برگردم و عجیب آنکه کمد لباسم پشت در بود و از رو ساپورته شلوار سفیدمو پوشیدم و خب موقعیتشو نداشتم عوض کنم و فقط می‌تونستم از روش یه چیز دیگه بپوشم. برگشتم و یه سری دیالوگ در راستای امور مملکت‌داری بینمون رد و بدل شد که تف به این حافظه! هیچ کدوم یادم نیست.

۹۵/۰۴/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۳۳)

خدا از این خوابا برا ما هم قسمت کنه ، درسته سنم به دوره محمدرضا نمیرسه ولی ارادت خاصی دارم به ایشون :)
پاسخ:
ارادت که چه عرض کنم؛ مترصد فرصتی بودم ترورش کنم :دی
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۶ سرباز جامانده
:-D :-D چه باحال.حالا چرا محمدرضا شاه؟
پاسخ:
آخه مگه دست خودمه خوابِ کیو ببینم؟ دست خودم بود هر شب خوابِ تیر و طایفه‌ی زندیه رو می‌دیدم :دی
:)))))))))))))))))
اون موقعی که لوکیشن خواب یهو عوض میشه، احساس میکنم تو خوابم گم شدم :|
پاسخ:
آره والا! من خوابای ده بیست لوکیشنی هم داشتم. رجوع شود به قسمت موضوعات: "خواب‌هایی که دیدم"
تنظیم نمودندی آیا؟ 
من عاشق خوابامم!!! خیلی دوسشون میدارم!
پاسخ:
تعظیم‌ها نمودندی
جزو معدود خواب‌هایی بود که بدون خون و خونریزی ختم به خیر شد
خوابای من معمولا چند تا کشته میدن
فکر کنم به کودتای دیشب خیلی فکر کردی!
پاسخ:
من اصن در جریان کودتا نبودم. تازه چند دیقه پیش از پست تو و چند نفر دیگه فهمیدم چی شده
کلهم اجمعین دیشب پنج دیقه پای تلویزیون بودم که یادم نیست کدوم کانال داشت از مضرات محصولات تراریخته می‌گفت.
دلایل دیگه‌ای داره، شاید یه دلیلش توضیحِ معنیِ شاهگلی و ایلگلی بود برای پست قبلی، یا حتی خوندن زندگی‌نامه‌ی فریدون فرخزاد.
چه افتخاری نسیب شون شده که اومدن خواب ه جناب شباهنگ😄
پاسخ:
:))) آره والا!
نصیب با ص درسته :دی
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۰ فاطمه (خودکار بیک)
ینی زد رو دست خوابِ دوغِ من :)))))))
پاسخ:
خوابِ دوغ تو که چیزی نیست؛ یکی از بانوان متدین وبلاگم خواب دیده بودن تو یه مجلسی به معیتِ ایشون (همون که جزوه‌هاشو دوغی کردی) موزیک مدار مخ درخواست کرده بودن برای انجامِ عملِ رقص!!!
نسرین عزیزم شام چی خورده بودی ؟؟؟
وای من یکی از کابوسام اینکه رفتم بیرون روسری سرم نیست  در حد مرگ استرس میگیرم 
پاسخ:
:))) با این خوابی که دیدم ظاهراً یه چیزی فراتر از کله پاچه خورده بودم.
یکی از کابوسای من دمپاییه! اینکه مثلاً با دمپایی برم سر کلاس
هر چند هیچ وقت دمپایی نداشتم و حتی تو خوابگاهم دمپاییام یه جوری بودن که باهاشون بیرون هم میشد رفت
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۹ مهندس خانوم
جسارتا دیشب شام زیاد خوردی!
پاسخ:
دقیقاً 4 قاشق برنج و ماهی با سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی فراوان
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۹ زینـب خــآنم
: ))))
ببین خب شاید اون انگشتره مراد بوده نگرفتیش  : دی
پاسخ:
من اصن انگشتر دوست ندارم خب...
دو تا دارم از بچگی که خب هرگز استفاده نکردم و قراره بدم به دخترم :)))
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۷ نگــ ❤ـار
هرچقدم خواباتون شاخ باشه به پای خوابای من نمیرسه
من خواب دیدم زن یوسف پیامبر شدم!
تازه ظرفم میشست :دی
:|
پاسخ:
:))))))))))))))) وای خوابت عالی بود!!!
خدایا این خواوبا رو از ما مگیر
الهی آمین
یا رب العالمین
لباس قرمز :/
انگشتر :/

سوگلی اعلی حضرت شدین تموم شد رفت 0_O  که خودشون شخصا شرفیاب شدند حضورتون

نمیدونم توی ایران هم اینطور هست آخه از هیچ ایرانی زنی نتونستم بپرسم اما میدونم که توی کشور های پیشرفته وقتی یک زن لباسش قرمز هست یعنی دقیقا تصمیم داره مردا رو سمت خودش جذب کنه :/
پاسخ:
:))) رنگ قرمز، نماد و سمبلِ همین چیزیه که فرمودید. هر چند خیلی از دخترا و خانوما اینو نمی‌دونن و ندونسته این رنگو می‌پوشن.
و اتفاقاً برای همین من لباسِ قرمز برای بیرون ندارم.

۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۸ نگــ ❤ـار
تازه تیرماه پارسال یه پسر به دنیا اوردم ولی توی بیمارستان انیس (سیما تیرانداز که توی سریال ستایش بازی میکرد و پسردار نمیشد) ازم دزدیدش بعد به جای بچه روی تخت پونز ریختن که کسی متوجه جای خالیش نشه :|||
پاسخ:
:)))) بیا و یه مدت فیلم نبین
من حتی نصف یه قسمت معمای شاهم ندیدم و یه همچین خوابی دیدم
فکر کن اگه می‌دیدم این فیلمو چی میشد
حالا که رفتم تو پستهای دسته بندی خوابهات، و دیدم بقیه هم تو خوابشون شما رو دیدن، یاد یه خواب افتادم که قرار بود بهت بگم اما یادم رفته بود.
چند وقتیه تو فکر ادامه تحصیل و ارشدم هستم که چه کنم، چه رشته ای و غیره. یکی از چیزهایی که بهش فکر میکنم همین رشته شماست. از پستهایی که راجع به رشته ات مینویسی خوشم میاد و کلا هم فکر میکنم علاقه دارم بهش. خلاصه شبی در فکر بودم که ازت بپرسم که رشته ات چطوره؟ سخته آسونه؟ برا منی که انسانی نخوندم و تقریبا شریطم شبیه خودته چی و اینها. القصه همون طور که سر در جیب تفکر فرو برده بودم خوابم برد.
تو خواب میدیدم که من و تو و یکی از هم کلاسی هات که بزرگتر از خودت هم بود (به نظرم) بودیم. من ازت همین سوالا رو پرسیده بودم. فک کنم شما هم مشغول جواب دادن بودی که یهو دوستت گفت: هر چی میگه دروغ میگه! اصلا هم رشته خوبی نیست! به درد نمیخوره!!!
از خواب پریدم دیگه ولی دو تا سوال تو ذهنمه از همون موقع!
1- چرا دروغ میگی و تو پستات هی از رشته ات تعریف میکنی و سیاه نمایی میکنی و بچه های مردم رو گول میزنی؟!!!!
2- ببین چه دوستی داری! حاضر شده تو خواب من بیاد و بگه که دروغ میگی! یه تجدید نظر کن رو هم کلاسی ها!!!!!
+من انواع و اقسام خواب ها رو میبینم. چند تاییشون رو خیلی دوست دارم چون یه فیلم سینمایی عالی از توشون در میاد!!!!

پاسخ:
:))) از بین ما 10 نفر مقبولین، 2 نفر انصراف دادن
هر دو شونم از من بزرگتر بودن و مدرک یه ارشد دیگه هم داشتن
آقای ط. و خانم م. که این خانم م. خالق کاراکتر مراد بود!
فکر کنم اونا رو تو خواب دیدی
خوب پس بدم نبوده! اون خانمه هم ازت بزرگتر بوده هم چون انصراف داده، اینکه توی خواب من گفته که به درد نمیخوره و اینها هم قابل قبول میشه!!!
آفرین به خوابم!!!
پاسخ:
گرایش من ظرفیتش محدوده و سه چهار سال ممکنه دانشجو بگیرن
فرهنگستانم اجازه نمیده دانشگاه‌های دیگه این گرایشو پذیرش کنن
حالا میگرفتی ازش انگشتر رو :)))))
از اون خواب فیلم سینمایی ها بودااا...منم یه بار خواب دیدم شدم سوسمار :)))
پاسخ:
:))) من همیشه سوسمار و مارمولک و دایناسور و کروکودیلو اشتباه می‌گیرم. برم سرچ کنم ببینم سوسمار کدوم بود...
حس میکنم یبار گفتی خواستی مانتو بخری بابات گفته قرمزشو بخر تو ام نه نیاوردی!
ینی تو در عالم واقعیت داری همچین مانتویی!
ولی گفتی نداری
شایدم من رنگشو دقیق یادم نیس ولی سه حسی میگه قرمز بود-_-
پاسخ:
پستامو با دقت نمی‌خونیا:
دوباره بخون

ببین تو قرمزه رو خواستی بهرحال!مهم اینه یه چیزایی یادمه!

من درسای مدرسه م که فردا پس فردا کنکورشو دارم با دقت نمیخونم !

هر چند اون قدی ک پستای تو رو یادم میمونه درسام موندگاری ندارن تو مغزم:(

پاسخ:
:))) ببین من یه پیشنهاد دارم! وقتی درس می‌خونی فکر کن داری پستای منو می‌خونی
این جوری بخون ببین جواب میده یا نه
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۶ خانم فـــــ
داشتین نقشه کودتا میکشیدین که نافرجام ماند :دی
پاسخ:
والا من امروز ظهر داستان کودتا رو فهمیدم :)))
من روحیه‌م اصن به کودتا نمی‌خوره
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۲ دختری از دیار فرزانگان
:))))))))))))))))))))
واااای کلللللللی خندیدم!!!
عجب خوابی بوده!!!
پاسخ:
اصن یه وضعی که نه! چند تا وضع باهم!!!
خسته نباشید واقعا :))) 
پاسخ:
سلامت باشید. :)
اخه پستای تو عکس دارن
یه ادم زنده مینویستشون 
تالیف شونصد سال پیش و چرت نیستن!
پاسخ:
پس یه پیشنهاد دیگه
صفحات جزوه تو اسکن کن بده پستش کنم :)))
:)))))))
 آیکن نیشخندم به واقعیت پیوست :))))
خدا خیرت بده :))))))

سلام :)
پاسخ:
سلام :)
لبتون همیشه خندون و دلتون همیشه شاااااااااااد
اینطوری همه خواننده هات دروس سال سوم دبیرستان رو فول میشن :دی

نه دیگه درون صورت وبلاگ تو رم نمیخونم:)))
پاسخ:
:))) اون عکس با مانتوی سبز گوشه‌ی هدرمو می‌بینی؟
عکس سال سومه
یکی از شیرین‌ترین مقاطع تحصیلیم بود که مصادف با جریانات سال 88 هم بود و ما بدبختام سبزپوش بودیم :)))
واااای من مدرسم سال سوم یه شهر دیگس نمیدونم لباس فرمم چه رنگیه:(
بیا با هم دعا کنیم در درجه اول سبز نباشه
در درجه دوم جیباش جا زیاد داشته باشه
در درجه سوم بازم سبز نباشه:|!
پاسخ:
:))) در درجه‌ی چهارم دعا می‌کنم سورمه‌ای هم نباشه. متنفففففرم از این رنگ.
در درجه پنجم خیلیم دلت بخواد!خودمم خوشم نمیاد ولی از سبز که بهتره!آدم یاد جلبک میفته:|
حتما سر صف ک وایمیسادین!!جلبک زار میشده مدرستون
پاسخ:
دلت بسوزه... ما صف نداشتیم :دی
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۱ خانم فـــــ
آهان ی چیز دیگه
میگن تو خواب از مرده یه چیزی بگیری خیلی خوبه:)

پاسخ:
:))))))))))))))))))))))))))))) مرده داریم تا مرده!
از هر مرده‌ای یه چیزی بگیری خوبه؟ :دی
ینی تعبیرش اینه که من به مراد می‌رسم؟

یه چیز دیگه
این انگشتره که میگم، در واقع صلوات شمار بود :||||| ولی اونجا تو خواب فکر می‌کردم انگشتره
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۲ نگــ ❤ـار
فرم امسال ما قهوه ایه -______-
پاسخ:
:))) تسلیت می‌گم.
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۳ ثریا شیری
:)))))))))))
ایول نسرین اون قسمت که کمدت پشت در بود!!! اونم تو فرهنگستان لایک داشت شدید :))))
پاسخ:
:)))) نخند!
اون کمد اگه اونجا نبود من مجبور نبودم دو تا شلوارو رو هم بپوشم
خدایی کی گذاشته بودتش اونجا آخه
والا
۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۰ مستر نیمــا
چربیش زیاد بوده؟؟؟ 
وعده غذایی رو میگم
پاسخ:
فکر کنم روغن مایع رو خالی خالی سر کشیدم
۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۳ ساکن طبقه 40
نه تنها اُسکارِ شاخ‌ترین خوابی که دیدین رو باید تقدیم کنید به خوابِ دیشبتون بلکه، کلا اسکار ِ شاخت ترین خواب ممکن رو که کسی دیده تقدیم کنید ... والا با این خواباشون !!!
پاسخ:
:))) جالبه من حتی یک دقیقه هم از سریال معمای شاه یا هر سریال دیگه‌ای رو ندیده‌ام که تحت تاثیرش بوده باشم
خود خود خودش بود که دیدم
خود شاه بود :دی
:D  کمدی و خوب 😃😃😃فشار زندگیه
پاسخ:
اصن تحت فششششششششار زندگی دارم له میشم. مخصوصا این یکی دو هفته‌ی اخیر.
شامی ک خوردی زیاد از حد چرب بوده :دی
ولی انگشتر و اشتباه کردی نگرفتیااا
پاسخ:
:))) خب دوست نداشتم خب...
حالا اگه دوباره اومد به خوابم می‌گیرم