777- هر که بینی ز رهِ دیده گرفتار دل است؛ آنکه دل داده و روی تو ندیدهاست منم!
من: مامان فکر کنم ما از این مسیر نیومده بودیم
خانم ر.: آره اصن اومدنی خبری از ماشین و خیابون و این ساختمونا نبود
من: تمام طول مسیر موقع اومدن گنبدو میدیدیم و الان اصن گنبد کو؟!
مامان: میخوای از این سرباز بپرسیم
مامان و خانم ر. آیهالکرسی میخوندن و صلوات میفرستادن که هتلو پیدا کنیم و سالم برگردیم
دوازده شب بود و قانون کاظمین این جوریه که 11 شب همه رو از حرم و صحن بیرون میکنن و
همهی مغازهها و همهی شهر تعطیل میشه
حالا ما بودیم و یه خیابون خلوت و مغازههای بسته و چند تا سرباز نگهبان
من: سلام. ببخشید، هتل فلان کدوم سمته؟ فکر کنم ما گم شدیم
افسر عراقی آدرس هتل و اسم خیابونی که هتل اونجاستو پرسید و نمیدونستیم
گفت نمیدونم! ولی این ورا اصن هتل نیست
از درِ شمالی وارد حرم شده بودیم و حالا از درِ جنوبی یه ربع نیم ساعتم دورتر شده بودیم
مسیری که اومده بودیمو برگشتیم سمت حرم و نه خادمی و نه زائری که ازش آدرس بپرسیم
قانون کاظمین این جوریه که 11 شب همه رو از حرم و صحن بیرون میکنن و
همهی مغازهها و همهی شهر تعطیل میشه
مامان و خانم ر. آیهالکرسی میخوندن و صلوات میفرستادن و من داشتم استدلال میکردم که اومدنی دو تا گنبد میدیدیم و الان تو یه زاویهای هستیم که یکیشو میبینیم و اون یکی گنبد پشت این یکیه و باید 90 درجه ساعتگرد یا پادساعتگرد حرم رو دور بزنیم
من خطاب به یه افسر عراقی دیگه: سلام. چه جوری میتونیم بریم هتل فلان؟
افسر عراقی: از کدوم در وارد حرم شده بودید؟
من: نمیدونیم
افسره رفت دوستشو صدا کرد
دوستش: اسم خیابونی که از اونجا اومدید یادتونه؟
من: نه! فقط اسم هتلو بلدیم!
افسره یه کم فکر کرد و منم یه کم فکر کردم و اسم هتلهای اطراف هتلمونم یادم اومد و گفتم و
افسره گفت آهاااااااان خیابان مراد!
خندهام گرفت :)))
افسره گفت از بابالمراد رفتید تو حرم، همین جا رو مستقیم برید، دست راست، بپیچید تو خیابان مراد
مامان و خانم ر. آیهالکرسی میخوندن و صلوات میفرستادن و من داشتم ریز ریز میخندیدم و کوفی شابِ مراد و مطعم و فندق مرادو میدیدم و از اینکه گوشیم همرام نبود عکس بگیرم افسوس میخوردم و به این فکر میکردم که چرا اومدنی اصن به اسم خیابون و مغازهها دقت نکرده بودم!!! اسم به این مهمی رو چه طور ندیده بودم و مامان و خانم ر. همچنان آیهالکرسی میخوندن و صلوات میفرستادن که برسیم هتل و منم نیشم تا بناگوش باز...
+ عذرِ تقصیر! که سرماخوردگیام را بهانه کردم برای کمی بیشتر با خودم بودنم...