691- من و اییییییییییییییییییین همه خوشبختی محاله!
از شهریور ماه تا حالا یه روز که سهله، یه ساعت و یک دقیقه هم آروم و قرار نداشتم به واقع! مشغلههای ذهنی و درسی و غیره که هیچ! حتی فرجهی قبل از امتحانا درگیر گزارشنویسی بودم برای کار شماره1 (همون چکیدهها و ویراستاری) و چشم امیدم به این دو هفته تعطیلات بین دو ترم بود که خب صبح فردای آخرین پایانترمم رفتم سر کار شماره2 (همون سیگنال و اینا). امروز و دیروزم که خوابگاه بودم و مرخصی، بیوقفه پای تایپ مقالهای بودم که یه ساعت پیش سِند شد و هفته بعدم که ترم2 شروع میشه به سلامتی! و اگه بگم این چهار پنج ماه، هر روز 18 ساعت پای لپ تاپ بودم و شبا بیشتر از 4، 5 ساعت نخوابیدم اغراق نکردم.
در نتیجه فردا اولین روز فراغت منه!!! و از شدت ذوق تعطیلی فردا، 6 صبح با نگار قرار گذاشتم ینی امشب وسط مشاعره وبلاگ همسایه و در حین تایپ مراجع مقاله اومد و قرار و مدار گذاشتیم و از وی به یک اشارت و از من به سر دویدن که فردا صبونه رو بریم بیرون!
تازه برگشتنی (برگشتنی قید زمانه، ینی موقعی که داریم برمیگردیم) یه سر به قنادیا میزنیم ببینیم کیک جغدی دارن و اگه ندارن مدل جغد دارن یا خودم باید مدل ببرم براشون. :دی کتاب بادبادک بازم از مریم گرفتم فردا بخونم!
حالا فردا چی بپوشم؟ وای نکنه دارم خواب میبینم؟!!!
ینی به واقع من چه قدر بیجنبهام به واقع! چه قدر تعطیلی ندیده و ندید بدیدم به واقع :دی