پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

540- یک مشت افاضه زبان‌شناسانه

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ

چند وقت پیش سر کلاس داشتیم در مورد پلیسِ زبان ایالت کِبِک و منشور زبان فرانسه حرف می‌زدیم

اینکه زبان فرانسه که زبان اکثریت ساکنان این ایالته، به عنوان زبان رسمی ایالت کبک شناخت می‌شه

و بر اساس این قانون، استفاده از زبان انگلیسی در تابلوهای شهری و پوسترهای کبک ممنوع شده!

این قانون حتی اجازه بستن مدارس خصوصی انگلیسی زبان کبک رو می‌ده 

و حتی تجّار هم حتماً چند تا کارمند فرانسوی زبان داشته باشن!


بحث روانشناسی و جامعه شناسی زبان بود و نحوه احوالپرسی

اینکه ملل مختلف وقتی به هم میرسن یا میخوان خداحافظی کنن چی میگن

استادمون گفت تو یکی از زبان‌های کشورهای گرمسیری (شاید منظورش افریقایی بود، مطمئن نیستم)

مردم وقتی به هم می‌سن و میخوان حال همو بپرسن یه چیزی میگن که معادل فارسیش اینه که خوب عرق می‌کنی؟

ینی عرق کردن نشونه سلامتیه و اگه خوب عرق کنن ینی حالشون خوبه :دی

به حق زبان‌های ناشناخته!!!


بحث نوواژه‌سازی بود و استادمون نارئیس‌جمهورو مثال زد و

همه‌مون داشتیم به طرز مشکوک و معناداری در و دیوارو نگاه می‌کردیم :دی

استادمون می‌گفت ترکیبات باید یه جوری باشه که عوام الناس نتونن تجزیه‌اش کنن ولی تجزیه پذیر باشه

مثلاً تپختر رو مثال زد برای پالس استار و بعدشم گفت ترکیب خودکفایی یه ترکیب اشتباهه

چون اصن کفا معنی نداره و 

اگه منظور از کفا کافی و کفایته که چون عربیه بازم این جوری باهاش ترکیب درست نمی‌کنن

بعد از کلاس با بچه‌ها در مورد شعبده‌های کریس آنجل حرف می‌زدیم و 

من در راستای شفاف‌سازی یکی از اخلاق حسنه‌ام به دیرباورپذیری و تاثیرناپذیری‌م اشاره کردم و

راستش من از این ترکیبات مشتق مرکب زیاد استفاده می‌کنم

ولی اونا ظاهراً اولین بارشون بود ترکیب "دیرباورپذیری" رو می‌شنیدن و کف کردن از این نوآوری من!


بحث اسامی خیابونا و کوچه‌ها بود و

یکی از بچه‌ها خیابان شهید کارکن اساسی رو مثال زد و چند تا نام خانوادگی عجیب غریب

من خودم یه هم‌کلاسی داشتم، سال سوم ابتدائی

فامیلیش چام چام بود!

ینی بعد از این همه سال هنوز تو کف فامیلیشم

یکی دیگه از بچه‌هام اسم یه کوچه‌ای رو مثال زد که رسماً و شرعاً و عرفاً فحش محسوب میشد


استادمون می‌گفت قدیما یه حکیم بود که از پزشکی و نجوم و ریاضیات و حتی شعر هم سررشته داشت

بعدش تخصص یارو مثلاً شد فقط پزشکی

بعدش پزشکیا هم تخصصی‌تر شدن و دیگه طرف یه دندونپزشک نبود و مثلاً فقط روی ریشه دندون کار می‌کرد

یا مثلاً فکر کن فقط روی ریشه فلان دندون

بعدش رشته زبانو مثال زد که برای یه کنفرانسی رفته بوده خارج!

اونجا یه بنده خدایی تخصصش کلیتیک بوده 

املای کلیتیکو شاید اشتباه نوشته باشم ولی استادمون همین جوری تلفظش کرد

ینی یه جور ضمیر خاص که وقتی به یه سری واژه‌ها می‌چسبه یه سری فرایندهای واجی رخ میده و

این یارو تخصصش بررسی این چار تا دونه ضمیر بوده، تازه خارج هم بوده :دی


آقا یکی از معضلات این رشته برای من اینه که بین بچه‌ها، اونی که ذهنش از همه بکر تره منم

ینی وقتی اساتید یه تکلیفی تمرینی موضوعی میدن ملت میدونن دنبال چی قراره بگردن

من حتی اینم نمی‌دونم و بعضی وقتا منجر میشه یه ایده جدید به جامعه بشریت ارائه کنم و

بعضی وقتام نتایج تحلیل و بررسی‌هام چرت و پرت محضه


تا یادم نرفته اینم بگم که اینایی که اون اوایل بهم می‌خندیدن 

که چه طور تا حالا مثلاً اسم فرانسیس بیکنو نشنیدی و فلان و بهمان، 

عرضم به حضور انور همه‌شون و همه‌تون که دوشنبه یکی از بچه‌ها سمینار داشت و 

تو یه متن از آ و آپریم استفاده شده بود و نمی‌تونست بخونه و گفت نمی‌دونم چیه و

بقیه هم نمی‌دونستن چیه و

وقتی گفتم آ پریم، همه گفتن نشنیدن تا حالا!


اون هم‌کلاسیمون که انصراف داد، مدرک ارشد ادبیات شد و

کلاً این جوری بود که همه چی براش فاز حس و ذوق داشت و منطق و اینا تو کتش نمی‌رفت

مثلاً یه بار نقش بسزای ازدواج‌های درون گروهی و تعداد متکلمان رو در بقای زبان فارسی بررسی می‌کردیم،

وسط یه بحث جدی، با یه حس پر عطوفتی گفت البته فردوسی هم نقش داشته در بقای زبان فارسی

ینی انقدر بحث تخصصی و جدی بود که یهو با کامنت ایشون کلاس رفت رو هوا

هر چند خودش نفهمید چرا ما رفتیم رو هوا!


یکی از اساتید روی زبان کودکان کار کرده بود و 

می‌گفت بچه‌ها تا یه سنی اصن جمله‌ی شرطی و تمنایی و کاش و اینا بلد نیستن


بعضی از زبان‌ها هستن که فعلشون نه با فاعل بلکه با مفعول مطابقت می‌کنه!

من تو را دیدی، تو مرا دیدم! :))))


بعضی از زبان‌ها هستن انقدر غنای واژگانی دارن که ترکیب اسم و صفت براشون تعریف نشده و

از یه کلمه استفاده می‌کنن، ینی یه جورایی از همون صفت استفاده می‌کنن

مثلاً نمیگن کتاب خوب و کتاب کهنه و کتاب مفید و کتاب ارزون

برای هر کدوم از اینا یه اسم دارن که همون مفهوم کتاب فلان رو می‌رسونه


بعضی از زبان‌ها هم هستن مثل چینی، که زمان ندارن و با قید زمان، زمان فعل مشخص میشه


روز اول، استاد شماره 2 وقتی رشته کارشناسیمو پرسید، گفت چه طور از رشته‌ی به اون خوبی

همه‌مون منتظر بقیه جمله‌اش بودیم

گفت چه طور از رشته‌ی به اون خوبی

اومدید به رشته‌ی خوب‌تر!

کلاس رفت رو هوا :دی


در کل حس می‌کنم رشته‌هایی که با اندیشه‌های انسانی سر و کار دارد خیلی رو اعصابن

اصن هیچی‌شون این است و جز این نیست، نیست! همه چی رو هواست انگار!

همه شب می‌خوابن و صبح یه نظریه جدید میدن و یه مشت بیکارم می‌شینن نظریه اینارو می‌خونن


می‌گفت دلسرد نشید، اوایل یه کم سخته، هم برای شما هم ماها، 

دوره اوله و خوبیش اینه که لابد نیاز بوده که جذب نیرو کنن و از سال 80 پیگیر این رشته بودیم و

می‌گفت برید خدارو شکر کنید رشته‌تون هنوز اشباع نشده و مدرکتونو بگیرید سریع جذب میشید


به عنوان نکته پایانی؛

فقط ترک‌ها معنی این جمله‌ها رو می‌فهمن:

یه سری عبارت و اصطلاحه که تحت اللفظی از ترکی به فارسی ترجمه شده،

یه چیزی مثل مای آیز دونت درینک واتر انگلیسی؛ 

وقتی می‌خوندمشون از شدت خنده می‌خواستم خودمو از طبقه سوم بندازم تو حیاط :)))

- تا تو بیای مال من به من خورده = یه چیزی تو مایه‌های نوشدارو بعد از مرگ سهراب

- رویش را نزن = ینی به روش نیار

- پرواز کن ببینم = ینی برو بینیم بابااااااااااااااااا!

- ببینی کجاست؟ = این اصطلاح، وقتی دنبال یه چیزی می‌گردی استفاده میشه

- خدا من رو تموم کرد = زمان خلاص شدن و رهایی و آزادی و فراغت

- تو دیگه واسم مغازه شدی ها = وقتی یکیو هی می‌بینی و هی تکرار میشه یه چیزی و رو اعصابته

- خوب شد کارها رو دیدیم = دیدن، به معنی انجام دادنه (خودمم اخیراً این نکته رو کشف کردم)

- مارو دیگه پرت کردی ها = ینی با ما نیستی، به فکر ما نیستی

- دیگه مارو نمیشماری = ینی به حسابمون نمیاری؛ از مصدر شمردن استفاده میشه

- خودتو بمن له نکن !!! = هنگام ناز و نیاز کاربرد داره

- این به تو به یک ناهار می‌بینه = نمی‌دونم کاربردش کی و چه جوریه

- از تو جا نباشه آدم خوبیه = اینم نمی‌دونم کاربردش کی و چه جوریه

- دلخوشی از زانو هست = بازم نمی‌دونم کاربردش کی و چه جوریه


در پایان این تریبونی که سر صبی در اختیارم قرار گرفته بود،

مجدداً از دوستانی که غلط‌های نگارشی و ویرایشی بنده رو گوشزد می‌کنن سپاس‌گزاری می‌کنم

ظاهراً پرتقال میوه با ق درسته و من با غ نوشته بودم

ولی میل و میله بافتنی رو چک کردم با ه و بی ه هر دو درسته

۹۴/۰۹/۱۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 2

مطهره هم‌کلاسی ارشد