456- اونجا دختر حاج فرانسیس بیکنِ اِنگِل آبادی صدام میکنن
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ
یه جوری با بُهت و شگفتی به حرفای استاد گوش میدادم که یهو با خنده برگشت به بچهها گفت این خانم شباهنگ تو مرحلهی حیرته؛ بچهها خندیدن؛ گفتم مرحلهی چی؟ یکیشون گفت طلب و عشق و معرفت و استغنا و توحید و حیرت که شما الان تو فاز حیرتی!
گفتم مرحلهی بعدی چیه؟
گفت فقر و فنا
اون شبی که فرداش میانترم داشتیم:
پ.ن: فکر کنم بیکن برای اینا، یه چیزی تو مایههای ادیسون و آمپر و تسلاست
۹۴/۰۸/۲۸