398- چگونه تیره نباشد رخم که شمع مراد نمی فروزد ازین آتشی که در جگر است
هر سال عصر تاسوعا میریم امامزاده سید ابراهیم (لینک)
بچه که بودیم چهارتایی با امید و محمدرضا و پریسا میرفتیم اونجا شمع روشن میکردیم
فکر کنم از وقتی چشم باز کردم تاسوعارو با همون امامزاده میشناسم
میگن بدجوری حاجتارو برآورده میکنه
ما که تا حالا ازش چیزی نخواستیم که بهش برسیم :دی
اگه به مراد برسم ینی اگه مراد به من برسه، مطمئن میشم اینی که در مورد این امامزاده میگن حقیقت داره
دو تا امامزاده دیگه هم هست یکیش اسمش دال و ذاله (لینک)
ینی هر موقع از جلوی این امامزاده رد میشم نیم ساعت به اسمشون میخندم
شاهکارتر از همه شون، یه مقبره نزدیک سید ابراهیمه که اسمش جناب حمّاله
ینی من نیم ساعت تو شوک بودم وقتی اسمشو فهمیدم و جالبه ما هر سال اونجا هم میریم (لینک)
ولی تا حالا به اسمش دقت نکرده بودم
خلاصه رفتیم زیارت و یه فاتحه خوندیم و تو حیاط همین مقبره یه دختره یه بسته شمع گرفت سمتم
که یکی بردارم
معمولاً کسی که حاجتی نذری چیزی داشته باشه یا شمع پخش میکنه یا روشن میکنه یا
خب دقیقاً نمیدونم با این شمعها چی کار میکنن و چرا پخش میکنن و کی پخش یا روشن میکنن
یکی برداشتم و به شوخی به پریسا گفتم سال بعد با مراد میام همینجا روشنش میکنم
پریسا گفت عه! منم شمع میخوام و رفت از اون دختره یه شمع گرفت و
بعدش رفتیم امامزاده سید ابراهیم
اونجا هم یه دختره یه بسته شمع گرفت سمتم
ناگفته نماند که تا حالا کسی بهم شمع نداده بود!!! و اولین بارم بود این جوری شمع میگرفتم
اینم برداشتم و به پریسا گفتم اینم میایم همینجا روشنش میکنیم :دی
پریسا: خدایا این مرادو زودتر برسون راحت شیم از دست این دخترهی خل و چل!!!
رفتیم تو و زیارت کردیم و اومدیم بیرون و دیدیم دو تا شتر تو حیاط امامزاده است
منم عین این شتر ندیده ها :)))) رفتم با شترهای مذکور چند تا عکس یادگاری گرفتم و
اون شمعهایی که دستمه همین دو تا شمعیه که قراره با مراد برم اونجا روشن کنم :)))))
پیچیدمش لای دستمال سفید
شتر در حال تناول شیر مادرش :)))))
به جان خودم قصدمون این نبود از این صحنه عکس بگیریم :دی
+ عنوان از امیرخسرو دهلوی
+ اولین بارم هم هست از این چادرا سرم میکنم همیشه سادهشو سرم میکردم، خواستم تنوع به خرج بدم
فکر میکردم جانداری بیابان زی هست.