پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

هر سال عصر تاسوعا میریم امامزاده سید ابراهیم (لینک)

بچه که بودیم چهارتایی با امید و محمدرضا و پریسا می‌رفتیم اونجا شمع روشن می‌کردیم

فکر کنم از وقتی چشم باز کردم تاسوعارو با همون امامزاده می‌شناسم

میگن بدجوری حاجتارو برآورده می‌کنه

ما که تا حالا ازش چیزی نخواستیم که بهش برسیم :دی

اگه به مراد برسم ینی اگه مراد به من برسه، مطمئن میشم اینی که در مورد این امامزاده میگن حقیقت داره

دو تا امامزاده دیگه هم هست یکیش اسمش دال و ذاله (لینک)

ینی هر موقع از جلوی این امامزاده رد میشم نیم ساعت به اسمشون می‌خندم

شاهکارتر از همه شون، یه مقبره نزدیک سید ابراهیمه که اسمش جناب حمّال‌ه

ینی من نیم ساعت تو شوک بودم وقتی اسمشو فهمیدم و جالبه ما هر سال اونجا هم میریم (لینک)

ولی تا حالا به اسمش دقت نکرده بودم

خلاصه رفتیم زیارت و یه فاتحه خوندیم و تو حیاط همین مقبره یه دختره یه بسته شمع گرفت سمتم

که یکی بردارم

معمولاً کسی که حاجتی نذری چیزی داشته باشه یا شمع پخش می‌کنه یا روشن می‌کنه یا

خب دقیقاً نمی‌دونم با این شمع‌ها چی کار می‌کنن و چرا پخش می‌کنن و کی پخش یا روشن می‌کنن

یکی برداشتم و به شوخی به پریسا گفتم سال بعد با مراد میام همین‌جا روشنش می‌کنم

پریسا گفت عه! منم شمع می‌خوام و رفت از اون دختره یه شمع گرفت و 

بعدش رفتیم امامزاده سید ابراهیم

اونجا هم یه دختره یه بسته شمع گرفت سمتم

ناگفته نماند که تا حالا کسی بهم شمع نداده بود!!! و اولین بارم بود این جوری شمع می‌گرفتم

اینم برداشتم و به پریسا گفتم اینم میایم همین‌جا روشنش می‌کنیم :دی

پریسا: خدایا این مرادو زودتر برسون راحت شیم از دست این دختره‌ی خل و چل!!!


رفتیم تو و زیارت کردیم و اومدیم بیرون و دیدیم دو تا شتر تو حیاط امامزاده است

منم عین این شتر ندیده ها :)))) رفتم با شترهای مذکور چند تا عکس یادگاری گرفتم و

اون شمع‌هایی که دستمه همین دو تا شمعیه که قراره با مراد برم اونجا روشن کنم :)))))

پیچیدمش لای دستمال سفید

شتر در حال تناول شیر مادرش :)))))

به جان خودم قصدمون این نبود از این صحنه عکس بگیریم :دی

+ عنوان از امیرخسرو دهلوی

+ اولین بارم هم هست از این چادرا سرم می‌کنم همیشه ساده‌شو سرم می‌کردم، خواستم تنوع به خرج بدم

۹۴/۰۸/۰۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

محمدرضا

مراد

پریسا

نظرات (۱۷)

مگه تبریزم شتر داره ؟ oO

فکر میکردم جانداری بیابان زی هست.
پاسخ:
:)))) خب اگه داشت که تو این 23 سال می‌دیدم!!!
از گرمای جنوب فرار کرده بود فکر کنم :دی
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۵ مـــیـــمـــ ☺☺
میخواستم به جرم احترام نذاشتن به حریم خصوصی حیوانات مواخذه ات کنم 
که گفتی قصد وعمد نبوده:)))))
اوخی:)))
شتر کوچولو
پاسخ:
:))))))))))))
عکس گرفتن عمدی نبوده
ولی انتشارش عمدی بوده :دی
اصن تقصیر شتره که میاد در بک گراند عکس من شیر میخوره!!!
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۵ مـــیـــمـــ ☺☺
شیر نخوره؟
شییییر نخوره؟
یا للعجب:/
اون شتر نمیفهمه:)))
تو که فهمیدی؛)))))
پاسخ:
:)))))
من می‌فهمم ولی خب حیف همچین سوژه‌ای نیست؟ :پی
شتر در خواب بیند پنبه دانه...
گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه!!!
پاسخ:
این الان کنایه بود؟
تیکه بود؟
به مراد مربوطه؟
شتر مرادو تو خواب دیده؟
پنبه دانه همون مراده؟
شتر به مراد نمیرسه؟
من خوابم؟
ینی من به مراد نمی‌رسم؟
ینی مراد به من نمی‌رسه؟
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۳ فاطمه (خودکار بیک)
چادر این مدلی که میندازی به نطرم بزرگتر دیده میشی ! 
پاسخ:
چادرهای فراوانی دارم ساده و راه راه و خال خالی و چهارخونه و خط خطی و .... :)))))
ولی 5 ساله فقط دو تاشونو استفاده می‌کنم
باقی بقا :))))
الان اون کجای مامانشه؟!
من هرچی دقت کردم نفهمیدم :|
پاسخ:
:دی
یعنی اولین بارت بود از نزدیک شتر میدیدی؟!
ما اینجا محرم ها میبینیم...واسه نمایش میارن و اسرا و خانواده ی امام حسین رو که روشون سوارن و یزید و سربازا هم کنارشونن رو به تصویر میکشن
پاسخ:
ما تو شهرمون از این مراسما نداریم
اصن نمایش و تعزیه نداریم
هاااااااا موفق شدم!!!
دیدم!
اون عکس پایینیه س :))))
پاسخ:
: )))))
اولین بارررررر o_O (با لفظ جناب خان بخون )
پس اون چادر نیمه ساده ای که رو سرتونه تو پروفایل تون چیه ؟:دیییی 



+خیلی دوست دارم شیر شتر رو بخورم میگن خیلی خوشمزه و مقوی هستش :)
در ضمن سلام عرض شد خوبین خوشین ؟
راستی شما ایمیل اسی بولیده رو ندارین ؟:((
در به در دارم [ فیرش میکنم (دنبالش میکنم ) ] کردی یاد بگیر ؛ ))

پاسخ:
چادر پروفایلم ساده است دیگه!
منظورم از ساده مدلش نیستااااااا؛ طرحشه، ینی طرح پارچه
وگرنه من در 99 درصد موارد چادر دانشجویی سرم می‌کنم و یه درصد وقتی میرم مهمونی از این غیر دانشجویی ها

+ ایمیلشو دارم؛ بذار اجازه بگیرم ازش بعد برات کامنت میذارم ایمیلشو
شتررررررررررررررر !!!!!!!!
شتر واقعی ینی ؟ :/
پاسخ:
آره!
خود خود خود شتر بود
از اینایی که کوهان داره :))))
از اینایی که در خواب بیند پنبه دانه
بابا پس من گفتم ساده نیست عامو ؟
عکس پروفایلت طرح دار نشون میده :دییی 
خودم یه زمانی چادری بودم ها ؛ )
البته الانم گاهی وقتا تو مجالس عزاداری و مراسم عاشورای حسبنی میپوشم :)
الان بدلیل یه مشکلاتی که دارم پزشک منع کرده چادرم رو :)))

 
+فقط به اسی بگو روله یلدا خانوم از وبلاگ هنوز اجازه داده توام عکستو بفرستی فقط زود بفرست که مهلتت تموم نشه :)
همینو بجای اجازه گرفتن بهش بگو .
به منم آدرس ایمیلشو داد ولی آدرسه متاسفانه گنگه :|
خدا راسیت باره روله  (خدا برات بسازه عزیز /خدا برات بسازه فرزندم )

پاسخ:
واااااااااااااااااااااااااااااااااااا! کجاش طرح داره؟!!!

آهای ایهالناس که پروفایلمو دیدید چادرم طرح داره؟ O-0
یادمه داداشم میگفت تو یه منطقه از سلیمانیه یکزمانی که برای کار رفته یه هفته  تو یه مثلا مهمان خانه بودند 
که مهمان خانه تو دل کوه و داخل روستا بوده میگفت خوابیده بودم صبح خیلی زود یهو دیدم دم پنجره ی اتاقم 
حدود 10-20نفر شتر (واحد شتر نفر هستش ا) که حدودا ده تاشون پشت اتاق من همینجوری o_O زل زدند به شیشه ی پنجره :دی و هی سرشون رو تکون میدادند میگفت با اون زنگوله های که بهشون وصل بود صدا از خودشون تولید 
میکردند میگفت من چشمام کاملا خواب آلود بود هی چشمم رو می مالیدم میگفتم لابد من اشتباه میکنم و خواب میبنم 
هی نگاه میکردم هی شتر میدیدم با خودم میگفتم بخواب بابا داری خواب میبنی :دی 
بعد دیدم نخیر اینا سر و صداشون زیاد شد و هی محکم میزدند به شیشه پنجره اتاق تا اینکه دیدم نه بابا اینا واقعین :)
گفت تا حالا اون همه شتر رو یکجا ندیده بودم که روز اولی که اومدم سلیمانیه دیدم :)
گفت فقط افسوس خوردم دوربین عکاسی نداشتم ازشون عکس بگیرم فقط باهام دوریین نقشه برداری بود که 
اون لحظه بدردم نمیخورد :|
گفت یهو صاحب مهمون خونه اومد برای صبحونه شیر شتر بهم داد:)

پاسخ:
:) من با اینکه شیر شتر نخوردم ولی احتمالاً دوست نداشته باشم
نداره ولی مقنعه ات فکر کنم داره :)
حالا چرا داد میزنی ولآت و مآفیات فهمسن :دییی  (کل ملت فهمیدن ) 
بنآممان نکه ودرو (آبرومون رو نبر الکی الکی ) :دی 

حال میکنی کردی یادت میدم ؟؛ ))
پاسخ:
مقنعه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عکس پروفایلمو تو دیدی اصلاً؟
روسری سرمه!
روسری صورتی
خب یکی سوال منو جووووووابببب بده تا خودم رو به نت وصل نکردمممممم :دی 
صورتیش کوجا بود ؟o_O
من به عکس سمت چپ وبلاگت میگم عکس پروفایل بهش میگن یا نمیگن نمیدونم ها :|
این اگر صورتی هستش لابد روسریه و  من دیگه حرفی ندارم :|||||
ولی مطمنم  صورتی نیست حالا شاید سورمه ای باشه من نمیدونم :|


پاسخ:
من دارم در مورد این حرف می‌زنم: http://nebula.blog.ir/post/274
امسال اینقدر له بودم و بلا سرم اومد که دیگه شام غریبان بیرون نرفتم

پاسخ:
من حتی اگه خسته باشم ولی بهم خوش بگذره بازم میرم


مَندَ تُرکَم :)
تبریز لیَم :)
نه یاخچی کی تبریز لی لَر دَن دَ بلاگ دا وار.
خوشبخت اولدوم گومَایوزدَن ;)
پاسخ:
می‌دونم شما هم اهل تبریزی!
چند دیقه پیش یه تورقی کردم وبلاگتو!
وگرنه هویجوری الکی که آدرس جدیدمو نمی‌دادم بهت :)

رکورد سومین خواننده کم سن و سال داریااااااا
اولی 13 سالشه
دومی 14
شما هم 15 
۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۵ دختر حــَوا :)
فاطمه (خودکاربیک) هم که 16هه
منم 17 :))
چه خبره طبقه بندی سنی راه انداختی تو وبت :))
پاسخ:
:))) 40 به بالا هم داریم حتی!