پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۹۶۲- ماجراهای مدرسه (قسمت سوم: تکالیف)

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۳ ب.ظ

اکثر بچه‌ها جواب تکالیفشونو از روی گام‌به‌گام و حل‌المسائل! کپی می‌کنن و خودشون فکر نمی‌کنن (در واقع بلد نیستن که فکر کنن). لذا تصمیم گرفتم خودم براشون تکلیف و مسئله طراحی کنم. مثلاً ازشون خواستم بعد از اینکه معنی اسمشونو از سایت واژه‌یاب پیدا کردن، توضیح بدن که چه کسی این اسمو براشون انتخاب کرده و چرا. بگن که آیا این اسمو دوست دارن یا نه. و اگه نه، چه اسم دیگه‌ای رو دوست دارن. یه سریا به‌قدری به کپی کردن از روی پاسخنامه عادت کردن که رفته بودن تو گوگل نوشته بودن چرا اسم من فلانه و کی گذاشته. فکر می‌کنن جواب همه چی تو گوگل هست. چند سال تحصیل مجازی بدجوری تنبل بارشون آورده. در گام بعدی تلاش کردم با سرقت ادبی آشناشون کنم. ازشون خواستم حالا که نوشته‌هاشونو کپی می‌کنن منبعشو ذکر کنن. طول کشید تا متوجه بشن که گوگل و اینترنت منبع نیستن و باید لینک اون سایت یا اسم نویسنده رو بگن. یه سریاشون هنوزم یاد نگرفتن. انقدر به موضوعات و سؤالات کلیشه‌ای عادت کردن که وقتی سؤال جدید طراحی می‌کنی نمی‌فهمن چی می‌گی. ازشون خواسته بودم مشکلات مدرسه‌شونو بگن. همینم از اینترنت کپی کرده بودن. 

به‌مناسبت روز مهندس گفته بودم از گنجور پنج‌تا بیت پیدا کنن که در اون بیت‌ها کلمۀ مهندس اومده باشه. یکی از بچه‌ها تو قسمت جست‌وجوی گنجور نوشته بود: پنج‌تا بیت که در اون بیت‌ها کلمۀ مهندس اومده باشه. بعد پیام داده بود بهم که من هیچی پیدا نکردم. اسکرین‌شات که فرستاد دیدم کل جملۀ منو تو جست‌وجو نوشته نه فقط کلمۀ مهندسو. 

برای نیمۀ شعبان و تولد حضرت مهدی گفته بودم غزلی از حافظ که در اون نام «مهدی» اومده پیدا کنن و قافیه‌ها و ردیف این غزل رو تو دفترشون بنویسن. وُیس فرستاده بود که چجوری غزلی که نام مِهدی! (نه مَهدی) اومده رو پیدا کنم؟ چی رو جست‌وجو کنم؟ خودم نوشتم مهدی و اسکرین‌شات فرستادم براش. دوباره وُیس فرستاده بود که این بیت قافیه نداره. حالا چرا وُیس می‌فرستن؟ چون نوشتن بلد نیستن و وقتی می‌نویسن غلط می‌نویسن و من غلط می‌گیرم.

به‌مناسبت روز جهانی زبان مادری خواسته بودم یکی از حکایت‌های کتابشونو به دلخواه انتخاب کنن و به زبان مادریشون ترجمه کنن و با صدای بلند بخونن و برام بفرستن. بهشون گفته بودم اگر زبان مادریتون فارسیه حکایت رو به زبان فارسی امروزی بازنویسی کنید و بخونید. مهلت تحویل آثارشون رو هم گفته بودم تا روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی/ توسی که همون روز مهندس باشه. ریشۀ واژۀ مهندس که از هندسه و اونم از اندازۀ فارسی میاد رو هم براشون توضیح داده بودم. یه عکس از صفحهٔ کتابشون که توسی رو با ت نوشته و یه عکس از سردر دانشگاه خواجه‌نصیر که طوسی رو با ط نوشته هم براشون فرستاده بودم که بگم این کلمه دواملاییه و هر دو درسته. چند نفرشون پیام داده بودن که زبان مادریشونو زیاد بلد نیستن. خواسته بودن اجازه بدم که به زبان فارسی بخونن حکایتو. به اینایی که بلد نبودن گفتم اگه تلاش کنید و از بزرگترها کمک بگیرید و به زبان مادریتون بخونید یک نمره تشویقی به نمرهٔ نوبت دومتون اضافه می‌کنم. یکیشون پیام داده بود که اسمشو تو فهرست تلاش‌کنندگان بنویسم. داشت تلاش می‌کرد به زبان مادریش بخونه حکایتو. و منی که قند تو دلم آب می‌شد با شنیدن لهجه‌های دست‌وپاشکسته‌شون. ترکی بعد از فارسی بیشترین فراوانی رو داشت. کردی و گیلکی و مازندرانی و لامردی و ورگورانی! هم داشتیم بین آثار. 

از نظر مسئولان هر دو مدرسه، آب خوردن و خوراکی خوردن سر کلاس ممنوعه ولی من اجازه می‌دم. یه بار یهو اومدن سر کلاس و یقۀ یکیشونو که داشت چیپس می‌خورد و قبلشم از من اجازه گرفته بود گرفتن که چرا سر کلاس خوراکی می‌خوری. حالا درسته که گفتم من اجازه دادم، ولی گفتن دیگه اجازه ندم. در ادامه یکیشون اجازه خواست آب بخوره. چون موقع درس دادن حواسش جای دیگه بود و گوش نمی‌داد و هر چی تذکر می‌دادم هم حواسش به درس نبود گفتم تا زنگ تفریح صبر کنه. بعد گفتم چند روز دیگه ماه رمضونه و خوبه که تمرین کنه از حالا. با پررویی گفت ما روزه نمی‌گیریم. بعضیاشون بی‌نهایت بی‌ادب و حاضرجوابن. این همون دانش‌آموزیه که وقتی ازشون خواسته بودم کلمات آخر کتاب رو بنویسن که املاشون تقویت بشه، مامانش نوشته بود براش. روز امتحانم مامانش با عصبانیت اومده بود می‌گفت چرا انقدر تکلیف به بچه‌ها می‌دم. می‌خواستم بگم تکالیفو به بچه‌ها می‌دم نه شما. به‌قدری املاشون داغونه که ساده‌ترین کلمات رو هم غلط می‌نویسن. ولی والدینشون متوجه نیستن که این کمک کردنشون به ضرر بچه‌شونه. اینا همونایی هستن که زمان کرونا جای بچه‌هاشون امتحانای مجازی رو می‌دادن. بماند که یه سری از والدین خودشونم نیاز به تکلیف و تمرین دارن که املاشون تقویت بشه. از خطشون تشخیص می‌دم  که بچه‌ها خودشون ننوشتن. یه بار بدون اینکه اسم ببرم گفتم نمرۀ تکالیف اونایی که مامانشون براشون نوشته رو دادم به مامانشون و برای خودشون لحاظ نکردم. اسم نبرده بودم ولی سریع چند نفرشون اومدن پیام دادن که ما چون خوش‌نویسی کردیم، خطمون خوبه و مامانمون ننوشته. بهشون گفتم از دفعۀ بعدی دیگه خوش‌نویسی نکنید. با همۀ این سخت‌گیریا، جزو معلمان محبوبشون محسوب میشم.

به‌مناسبت روز درخت‌کاری هم قراره بگم شعرهایی که توش اسم درختا اومده رو پیدا کنن. مثل سرو، بلوط، کاج، بید، نارون، نخل، سرخس، صنوبر. یا اون شعری که راجع به گفت‌وگوی دوتا درخت بود و قدیما تو کتاب دبستانمون بود رو بدم و نقش کلماتشو بخوام. برای ماه رمضون و نوروز هنوز ایده‌ای به ذهنم نرسیده. باید بیشتر فکر کنم و یه حکایت مرتبط پیدا کنم. هر سال ماه رمضون که می‌رسه این بیت حافظو استوری می‌کنم که دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات؟ «مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش». ینی نه روزه‌خواری‌تو بکن تو چش و چال بقیه نه روزه‌داری‌تو.

یکشنبه روزه گرفتم (تف به ریا :دی) که ببینم می‌تونم یا نه. سال دوم ارشد، اوایلِ ماه رمضون خوابگاه بودم و تجربۀ دور از خانواده روزه گرفتنو داشتم. ولی اون موقع شش صبح تا هشت شب سر کار نبودم و فرصت می‌شد که سحری و افطاری درست کنم. حالا نمی‌دونم چی کار کنم. یکشنبه نصف‌شب بلند شدم برای خودم سحری و افطاری و برای برادرم ناهار درست کردم. بعد سحر بیدار موندم. یه سری کار عقب‌افتاده از دوران دبیریم تو انجمن زبان‌شناسی داشتم و اونا رو انجام دادم. دیگه فرصت نشد به وبلاگم سر بزنم. باید گزارش دوره‌ها و کارگاه‌ها رو می‌نوشتم که بتونیم برای شرکت‌کنندگان گواهی بگیریم. از تابستون تا حالا کلی گزارش و گواهی مونده بود. بعدشم باید به تکالیف دانش‌آموزان رسیدگی می‌کردم. تکالیفی که طراحی می‌کنم دل مدیر و معاون مدرسهٔ شمارهٔ ۳ رو برده. هردوشون تو گروه‌های درسیم حضور دارن و می‌بینن و هر بار میان خصوصی ازم تشکر می‌کنن. بعدشم تکالیفو می‌فرستن گروه معالما که اونا هم ببینن و یاد بگیرن. جلوی اونا هم تشکر می‌کنن که خلاقانه و مناسبتی سؤال طرح می‌کنم. همین تکالیفو برای بچه‌های مدرسهٔ شمارهٔ ۲ هم می‌فرستم، ولی مدیر اونجا از این کارا نمی‌کنه. نه که بلد نباشه ها، بلده و از بقیه تشکر می‌کنه، ولی از من و چندتا معلم جدیدِ دیگه نه. مثلاً چند وقت پیش بچه‌ها آزمون تستی هماهنگ کشوری داشتن. من از دو ماه قبلش با اینا تست کار می‌کردم و هر جلسه راجع به این آزمون حرف می‌زدم. تو گروهشون نمونه‌سؤال می‌فرستادم و ازشون می‌خواستم نمونه‌سؤال بیارن. اصلاً من اولین کسی بودم که این خبرو به گوش مسئولان این مدرسه رسوندم که آزمون قراره برگزار بشه. شب آزمون یکی از معلما تو گروه به بچه‌ها یادآوری کرده بود که بچه‌ها برای فردا آماده باشید. مدیر اومده بود تو گروه معلما از اون معلم تشکر کرده بود که به بچه‌ها یادآوری کرده امتحانو. این امتحان مثل کنکور، جامع بود. از همهٔ درسا بود. دیگه وقتی یکی از معلما یادآوری می‌کنه، لزومی نداره بقیه هم یادآوری کنن که فردا امتحان دارید. البته نیازی هم  به یادآوری نبود، بس که تو کلاس بهشون گفته بودیم. مدیر اون مدرسه بابت نمونه‌سؤالایی که تو گروه فرستاده بودم و تستایی که کار کرده بودم تشکر نکرده تا حالا. اوایل فکر می‌کردم پیامای گروه ما رو چک نمی‌کنه. ولی یه بار که اعضای کلاسمو گروه‌بندی کردم و بالاترین نمره‌های کلاسو سرگروه کردم و تو گروه اعلام کردم کیا سرگروهن، اومد خصوصی بهم گفت چرا نمره‌ها رو اعلام کردی؟ روالشون اینه که نمره‌ها اعلام نشه و گروگان بمونه تا دانش‌آموزان مجبور باشن برن کارنامه بگیرن. قبل از تحویل کارنامه هم باید تسویه‌حساب مالی بکنن بابت کلاسا و کتابا و... . پس پیاما رو می‌بینه، ولی دوست داره فقط بازخورد منفی بهم بده.

۰۲/۱۲/۰۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۶)

چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است...

قدیما میگفتنتد: مادر را ببین و دختر را بگیر.الان باید بگویند: مادر را که دیدی و فهمیدی از تربیت و ادب بویی نبرده و کوه ادعا هست.دیگه به اون بچه گیر نده..میدونم باورت میشه چون داری باهاشون زندگی میکنی.پس به جای شاید باروت نشود،مینویسم : قطعا باورت میشود که انقدر مادرها بی تربیت و پرادعا هستند که وقتی پرویی ادعای بچه را میبینی ،دلت برایش میسوزد که آخه از کی یاد بگیرد.خدا را شکر یه سری از بچه های کلاس ما تو پرویی و بی تربیتی نفر اول هستند با مادرهایی که از دماغ آقا فیله افتادند..بچه هایی که منطقه بالا زندگی میکنند و در حد برادران چاله میدنی فحش میدهند و عربده میکشند.و مادرهایی که فقطتوسری خورد بودن بچه هایشان برایشان اهمیت دارد.نه فحش هایی که می دهند

کرونا که هیچی ،سر یکی از کلاس های پژوهش باهاشون درباره کوه آتشفشان حرف می زدیم.انگار تازه اسم کوه را شنیدن..نمیدانم تقصیر معلم ها هست و بی اهمیتی که خب من درسم را میدهم و بقیه اش به من ربطی ندارید یا...

چقدر معلمی کردنت الهام بخشه ولی:)

۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۰۸ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

با این تکلیف دادنهای مبتکرانه شما بیشتر به درد مدیریت مابقی معلم‌هامی‌خورین.

درک نمی‌کنم چرا یه مادر با اینکه می‌دونه کارش اشتباه هست ولی انجامش می‌ده باز.

نکن خواهر من، نکن گرامی، اینجوری بچت لوس و پرتوقع بار می‌آد.

لا اله الا الله 😶🤦‍♂️😐

۰۹ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۰۵ صـــالــحـــه ⠀

سلام نسرین عزیز.

خیلی‌ها به من میگن برو آموزش پرورش و معلم شو. اما خب من به خاطر بچه‌داری و کار زیاد خونه، نمی‌تونم فعلا. برای همین ترجیحم ادامه تحصیله. با این وجود ته ذهنم همیشه این بود که معلمی دست و پای آدم رو می‌بنده. (وبلاگ myisland رو مثلا بخون!) و همین هم هست انگار؛ با این حال، سبک معلمی‌ تو آدم رو به این باور می‌رسونه که حتی تو مدرسه هم میشه کارهای خلاقانه و پیشرو انجام داد...

واقعا آفرین و خداقوت :)

خب دوست نداره روزه بگیره به تو چه ربطی داره که عقاید حکومت آخوندی رو به زور توی کله بچه مردم میکنی؟ حتما توصیه می کنی با دلار 60 تومنی برن رای هم بدن

پاسخ:
ربط که داره. یکی از وظایف بزرگترها تربیت کوچیکترهاست. ما علاوه بر آموزش، باید روی پرورششون هم کار کنیم. اینا اکثراً پدر و مادر سالم بالا سرشون نیست. شب تا صبح تو خیابونا ولن. هفته‌ای یه صبح تا ظهر فرصت داریم راهو نشونشون بدیم.


نه، توصیه‌شون نکردم که رأی بدن. ولی خودم رأی دادم.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

 

تو اگه رای نمیدادی جای تعجب داشت! کاملا ازت انتظار میره رای بدی. حضور فعال در بیت رهبری داشته باشی و ** *** ****** **** **

ببین جمعیت رای ندهنده ها چقدره تا باور کنید که در اقلیتید 

پاسخ:
می‌دونم در اقلیتیم و تلخه، ولی تلخ‌تر از این، اینه که یه سری از همینا که رأی دادن هم به‌خاطر امتیاز یا ترس و... رأی دادن. من جزو اینا نیستم و تو همین گروه اقلیت هم در اقلیتم 😅
من اگه اونی بودم که فکر می‌کنی الان تو مدرسه پای صندوق وایمیستادم 😐

https://www.instagram.com/reel/C39XdgvrK5e/?igsh=NjFjNThseDA1cWR5

پاسخ:
و اینکه یه عده کج‌سلیقه باز اومدن به م.ب. قاف! رأی دادن ننگش بیشتره :|
با این انتخاباشون :/

۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۳۴ پارک تخفیف

یاد مدرسه افتادیم

پاسخ:
امیدوارم یادش براتون به‌خیر باشه.

سلام خانوم دکتر، 

برای من خیلی زیباست که می‌بینم یک نفر که می‌توانست برود، ماند. ماند و در حال خلق است در حال شگفت‌انگیزترین حالت انسانی یعنی خلق، مهندسی و معماری اندیشه. خداقوت که پای اصول فکری و مرام اخلاقی‌تان هستید. شاید شما نامتان از تورنادو فرق کرده‌باشد، اما هنوز همان خانوم متین، باسواد و دقیق هستید. شما جرئت کردید و ماندید؛ کاری که من نکردم. همه‌ی ما به همه‌ی شماهایی که باسواد، متخصص و با وجدان شرافتمندانه یاری‌گر وطن هستید مدیونیم. امید که دلشاد باشید و سرفراز. 

با تقدیم احترام و در پناه حق 

پاسخ:
سلام
ممنونم. ان‌شاءالله.

سلام ببخشید ،زمان مصاحبه قد براشون مهمه؟من شنیدم اگه قد زیر ۱۵۰باشه ،ادمو رد میکنن. 

پاسخ:
سلام. فکر نکنم انقدر مهم باشه. البته کسیو نمی‌شناسم زیر ۱۵۰ باشه و رد یا قبول بشه، ولی عقاید سیاسی مهم‌تره تا این چیزا. لکنت و یه سری بیماری‌ها هم مهمه.

سلام مرسی که جوابمو دادین. من قدم۱۴۵هست ،میترسم ردم کنن.البته اگه کتبی قبول شم. اموزگاری شرکت کرده بودم.

پاسخ:
دقیق اندازه نمی‌گیرن. بگو حدوداً بنویسن ۱۵۰

شرمندم میگم اگه برای مصاحبه دعوت شدم ، من تو عمرم نماز جمعه نرفتم ،جز ۱بار زمان ابتدایی مدرسه بردمون. اگه ازم پرسیدن میری نماز جمعه؟اگه راستشو بگم که نرفتم ردم میکنن؟من دوس ندارم دروغ بگم

پاسخ:
منم یه بار رفتم تا حالا. گفتم فرصتش پیش نمیاد برم ولی وقتایی که جاهای زیارتی بودم و جمعه بود تو نماز جمعهٔ حرم (مشهد و کربلا) شرکت کردم. 
دروغ نگو، ولی راستشو یه جوری بگو که فکر نکنن باهاشون مخالفی.

دل ز تو برهان طلبد سایه برهان نه توی           بر مثل سایه برو باز به برهان و مترس

سایه که فانی کندش طلعت خورشید بقا         سایه مخوانش تو دگر عبرت ماکان و مترس

پاسخ:
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم...

سلام نسرین جان خوبی ؟سال نوت مبارک انشالله سال خوبی داشته باشی .میگم بهت پیام داده بودماا فک کنم ثبت نشده بود 🥲

پاسخ:
سلام. من هر چی ثبت بشه تأیید می‌کنم.

سلام نسرین میگم میخوام یک پیج حقوقی  بزنم اما تو اینستا زیااااده و مطالب همه تکراری میخواستم ببینم ایده ای به ذهنت میرسه یچیز خاص و متفاوت بخوام تولید محتوا کنم .البته الان زوده اول باید سواد حقوقی ام بالا ببرم ازطرفی کاراموزی هنوز شروع نشده .نسرین حالم خوب نیس این روزها چقدر سخته اطرافت ادما سمی و منفی و حسود  باشن لطفا اگه رفتی کربلا یا سر نمازت برام دعا کن 🥺💖

پاسخ:
سلام
تخصصی تو این حوزه ندارم. متأسفانه چیزی به ذهنم نمی‌رسه.
ایشالا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">