پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

195- دستای سردش از دستای گرم من گرم‌تر بود

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ

نماز اول تموم شد

یه دختره داشت رد می‌شد به عربی یه چیزی پرسید و کمافی‌السابق گفتم متوجه نمیشم

دوباره یه جور دیگه پرسید و باز نفهمیدم

با فارسی دست و پا شکسته گفت الان نماز, ظهر یا عصر؟

گفتم ظهرو خوندیم, الان عصرو می‌خونیم

تشکر کرد و به دوستش گفته هنوز یه نماز دیگه مونده و نشستن کنارم

سرمو انداختم پایین و

نگاهم گره خورد به بطری آب و کیف وصله زده و لباس کهنه و چادر پاره پیرزنی که کنارم نشسته بود

به لباسا و کیفای خودم فکر می‌کردم که هیچ کدوم به مرحله پاره شدن و کهنه شدن نمیرسن

کیفشو باز کرد و چند تا قرص از تو یه پلاستیک سفید درآورد و قرصاشو خورد و صدای قد قامت الصلاه...

بلند شدیم برای نماز دوم

نماز که تموم شد, ملت باهم دست می‌دادن, 

داشتم فکر می‌کردم چه طور می‌تونن با کسی که نمی‌شناسن, 

و صرفاً به این دلیل که موقع نماز کنارشون نشسته دست بدن

دست دادن برای من به همون اندازه سخته که ارتباط چشمی؛

انرژی آدما زود به من منتقل میشه, دروغشونو می‌فهمم, حسشونو می‌فهم

زود باطری خالی می‌کنم, زود شارژ میشم

این که یه دردی داشته باشن و نشون ندن رو می‌فهمم

برای همین سعی می‌کنم کمتر ارتباط و تماس داشته باشم

ارتباط کلامی, تماس چشمی و حتی همین دست دادن

پیرزنه دستشو آورد جلو

به عربی یه چیزی گفت که ینی قبول باشه

 با تردید دستمو بردم جلو و گفتم مرسی, نماز شما هم قبول باشه

دستاش چه قدر سرد بود...


بی‌ربط نوشت1: یه خانومه دیگه بعد از جماعت داشت هویجوری برای خودش نماز می‌خوند

چهار تا پسربچه کنارش بودن, یه ساله, سه سال, پنج و هفت ساله

به عربی یه چیزایی به همدیگه می‌گفتن که متوجه نمی‌شدم 

بچه‌ها در حد سیل و زلزله و طوفان و صاعقه بودن

یکیش مهرو برمی‌داشت

اون یکی پسره می‌زد تو سر این یکی و مهرو می‌گرفت

یکی دیگه چادر مامانه رو می‌کشید

بزرگه می‌زد تو گوش کوچیکه, کوچیکه موهای اون یکیو می‌کشید

اون یکی می‌زد تو سر این یکی

و خانومه کماکان نماز می‌خوند

منم نشسته بودم نیشم تا بناگوش باز, به کار اینا می‌خندیدم


بی‌ربط نوشت2: خانومه موقع تفتیش انقدر کیفمو گشت تا یه خودکار از توش پیدا کرد

خودکار ممنوع نبود

ولی این خودکار برای منی که دائم در حال نوشتنم و فکر می‌کردم با خودم خودکار نیاوردم یه دنیا بود

کیفم کوچیکه ولی انقدر زیپ داره که فرصت نکرده بودم توشو ببینم

حالا هر موقع سوژه‌ای چیزی به ذهنم می‌رسه سریع خودکارمو درمیارم یه تیکه کاغذم پیدا می‌کنم

روش کلیدواژه‌هامو می‌نویسم که یادم نره

دیروز وسط دو تا نماز تند تند داشتم می‌نوشتم: 

تفتیش خودکار, خانومه و چهارتا پسرش, وحید طالب لو, ساعت پرسیدن خانومه, بوس!

که بعداً بیام توضیح بدم

یه خانومه عرب با دقت و مات و مبهوت داشت نوشته‌های منو نگاه می‌کرد

خندیدم و به کلیدواژه‌هام نگاه سرشار از حیرت و کنجکاوی این خانومم اضافه کردم

بیچاره داشت سعی می‌کرد کلمه‌هارو به هم ربط بده ولی زهی خیال باطل!

تفتیش خودکار و خانومه و چهارتا پسرشو که گفتم 

بعداً میام وحید طالب لو, ساعت پرسیدن خانومه, بوس رو هم توضیح می‌دم الان داریم میریم نماز

۹۴/۰۵/۲۷
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۰)

:دی 
حالا بقیه رو نگفتیم فدا سرت ولی اون بوس رو حتما باید توضیح بدی :دی
پاسخ:
:))))))))))))
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۷ فاطمه (خودکار بیک)
برای مام دعا کن بانو که خدای لطفی کنه کمی آدم بشیم :))))
خب تو گوشیت مینوشتی.. نمیشد عایا؟ 
پاسخ:
نه بانو جان
نمیشه گوشی ببری
موبایل ممنوع
عه چه جالب!
منم همیشه سر کلاس کلید واژه مینوشتم... الان جزوه هامو که باز میکنم پره از همینا... که مثلا بعدا بیام تو وب بنویسم یا واسه دوستام تعریف کنم!
پاسخ:
:))))) درد مشترک!
چه بچه های شیطونی بودن. من و داداشمم وقتی بچه بودیم ازین شیطونیا میکردیم موقع نماز مامانم!
پاسخ:
:)))))
عجب!
اون وسط کی کیو بوس کرده واسم سوال شده؟ :)))
پاسخ:
:))))))))
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۶ آلبرت کبیر
همون طور که توی پست قبلم گفتم حکمت خدا پیچیده تر ازین حرفاس :)
در مورد خودتم که میگی زود شارژ میشی زودم دشارژ باید بگم که باید محکم باشی ... تازه اول جوونی هستی شما ... هر چیزی اگه بخواد راحت تکونت بده 10 سال دیگه توی دغدغه های اصلی زندگی بیشتر اذیت میشی :)
البته این مشکل میتونه به خاطر ضعف مدارات باشه ... با استادای دانشکده هماهنگ کن :)))
پاسخ:
من که نگفتم استیبل نیستم
اتفاقاً صد تا فیدبک از مدارم آویزونه :))))))
ولی سرعت شارژ و دشارژم زیاده
سلام
لطفا به این لینک سر بزنید و به نوشته من رای بدهید. ممنونم
http://timemachine.mihanblog.com/post/4181
پاسخ:
سلام
چشم :)
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۵ فانتالیزا هویجوریان
فقط بوس ُ بگو :))))))))))))))))
پاسخ:
الله اکبر 
عجب ذهن منحرفی دارید شماها :)))))))
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۲ آلبرت کبیر
بالاخره یه جای کار میلنگه :دی
باید یه آنالیز حوزه زمان-فرکانس روت پیاده سازی کنم ... شاید بشه اینجوری رو مدارات عیب یابی دقیق انجام داد :))))
پاسخ:
این سرعت زیاد برای افزایش راندمانه
نمی‌تونم سرعتو کم کنم