پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

جونم براتون بگه روزای اول من و مامان عصرا دو تایی می‌رفتیم حرم و زیارت و نماز جماعت و 

تا هشت, هشت و نیم برمی‌گشتیم هتل برای شام

تا اینکه یه روز تصمیم گرفتیم بریم بازار!

بازار که چه عرض کنم, یه مغازه است که هی کپی پیست شده و فقط قیافه فروشنده‌ها و قیمتا فرق می‌کنه

ده بیست متر از هتل دور نشده بودیم که یه خانومه صدامون کرد که ببخشید, میشه منم با شما بیام حرم؟

خانومه تنها بود و در کمتر از آنی با مامانم دوست شد و منم حکم تور لیدر رو داشتم که بریم حرم :)))))

من و مامانم اصن به روی خودمون نیاوردیم که داشتیم می‌رفتیم خرید و مسیرو پیچوندیم رفتیم زیارت

و بدینسان ما یه دوست پیدا کردیم


خانومه با دو تا بچه‌هاش اومده بود؛ دخترش اول دبیرستان و پسرش سوم راهنمایی

کلی نماز و دعا و ذکر بلد بود و توی مسیر به مامانم یاد می‌داد

حالا مامان خودم فوق تخصص عبادته ولی خب ببین این خانومه چی بوده که مامانم پیشش تلمّذ می‌کرد

رسیدیم حرم و زیارت و بعدش خانومه گفت حضرت ابوالفضل یه نماز دو رکعتی داره

با 313 تا ذکر "یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین"

بعدش گفت شاید 333 تاست این ذکر, شایدم 331 شاید 113 شایدم 133 و

همین‌جوری داشت جایگشت های مختلف یک و سه رو می‌گفت و مطمئن نبود اون ذکره چند تاست

گفتم این عدد از چی میاد؟ از کجا؟ کی گفته اصن اینو؟

خانومه گفت حساب ابجد اسم حضرت ابوالفضله

گفتم خب کاری نداره, بذارید حساب کنم بگم چند میشه

گفت آی خدا خیرت بده و خیر از جوونیت ببینی, مگه تو ابجد بلدی؟

گفتم آره یکی از تمرینای کتاب ادبیات دبیرستانمون همین حساب ابجد تاریخ امضای مشروطیت بود

حساب کردم دیدم ابوالفضل میشه 240

گفتم مطمئنید حساب ابجد اسم حضرت ابوالفضله؟

گفت آره

گفتم پس بذارید عباس رو حساب کنم

حساب کردم دیدم 133 میشه

کلی تشکر کرد و انقددددددددددر ذوق زده شده بود که بعداً برای دخترش تعریف می‌کرد که نسرین ابجد بلده

انگار مثلاً آپولو هوا کردم!!!

روز بعد هم با مامان قرار گذاشت باهم باشن و

علاوه بر نماز مغرب و عشا, ظهر و عصرم رفتیم حرم, نماز صبم رفتیم حرم, شبم موندیم اونجا

تازه اینا نشستن برای روضه و دعا و نماز و تعقیبات و مشترکات و نافله و غیره و ذلک

روز اول ماه قمری هم بود و یکشنبه هم بود و فضیلت داشت و 

از قرآن و مفاتیح و صحیفه و معراج المومنین و نبراس الچی چی بگیر 

تااااااااااااااااا خوردن پنیر اول ماه قمری رو هم تجربه کردم

سیرمونی هم نداشتن که!!!

هی نماز می‌خوندن, دعا می‌کردن, می‌رفتن زیارت بعد برمی‌گشتن نماز و دعا و زیارت و

نماز به نیت فلانی و نماز به نیت بهمانی و برای فلان حاجت و فلان فضیلت و

بدینسان سیمای من اتصالی داد و فاز و نولم ریخت به هم و 

یه دعوای کوچولو با مامان و البته بعدش آشتی!!!

خدایی من تو عمرم دو رکعت نماز اضافی نخوندم!

درسته از 9 سالگی‌م تا حالا نماز قضا نداشتم و 

حتی یادمه اون موقع که بچه بودم و بیدار شدنم برای نماز صبح سخت بود, صبح و ظهرو باهم می‌خوندم

ولی خدایی هر کی یه ظرفیتی داره خب...

من همین‌جوری وقتی تو حیاط یا حرم می‌شینم کلی انرژی می‌گیرم

خب صد رکعت نماز نه تنها روی من تاثیر مثبت نداره, خسته ام هم می‌کنه, لذت نمی‌برم خب

یکی دو رکعت باشه آره! ولی خب هر چیزی یه حدی داره

حالا اون خانومه پریشب می‌گفت دعاهای نبراس الزائر نثرش خیلی سخته و 

واژه‌ها و عبارتا و جمله‌هاش معنی و مفهوم پیچیده‌ای داره

منم صرفاً جهت رفع حس کنجکاوی‌م برداشتم خوندم, یه ده دوازده صفحه دعا بود که پدرم درومد

خدایی نفهمیدم دارم دشمنو لعن می‌کنم یا سلام و صلوات می‌فرستم یا چی!

مکالمه عربی‌م خوب نیست ولی معنی دعاها و قرآنو می‌فهمم

ولی لامصب این کتاب یه چیز دیگه بود؛ یه چیزی تو مایه های تاریخ بیهقی و مرزبان نامه و الکترومغناطیس!

به هر جون کندنی بود با خمیازه و چند تا نفس عمیق دعارو خوندم

ولی دیگه نمازشو نخوندم نمازش یه حمد داشت و یکی از سوره های طولانی بود و 

به جاش برداشتم جوشن کبیر و زیارت عاشورا و دعای توسل خوندم

خب اگه قراره خدارو صدا بزنم با همینا هم میشه! خیلی هم این دعاهارو دوست می‌دارم!!!


نقطه اوج بی‌اعصابیام موقع شام بود که یه خانومه دیگه با یه داماد و با یه عروس و یه نوه,

فقط به خاطر توصیه رهبری بچه آورده بود و به بقیه هم توصیه می‌کرد بچه بیارن

یه خانومه دیگه هم می‌گفت یکی از فامیلامونم این کارو کرده و چه برکت و روحیه‌ای گرفته, بیا و ببین

یه خانومه هم می‌گفت منم بچه خیلی دوست دارم و حاج آقامون میگه نه و (دخترش هم سن من بود)

نکته اینجاست به همون اندازه که من آدم تاثیر ناپذیری ام, مامانم برعکسه,

ینی کافیه خانم همسایه و خانومه توی مغازه و خانومه توی حرم و خانومه توی آرایشگاه و

خانومه توی مطب دکتر و خانومه توی پارک و خانومای وایبر و تلگرام و غیره یه چیزی بگن!

ینی حرفاشون میشه وحی مُنزَل!!!

حالا یکیشون می‌گفت دختر من داره میره دانشگاه میگه برام خواهر بیار, میخوام بیارم!!!

بعدش برگشته ازم می‌پرسه تو خواهر نمیخوای؟

منم چنگالو یه جوری داشتم تو گوشت فرو می‌کردم که انگار قصد کشت دارم!!!

گفتم نه الحمدلله! با این حسادتی که من دارم, به اسم خواهر هم آلرژی دارم چه برسه خودش

به جای شام فقط حرص می‌خوردم که اینا که همیشه مسجد و روضه ان کی این بچه هارو تربیت می‌کنن

خدایی بی اعصابیم بی مورد بود, چون بچه‌هاشون همه شون مودب و تحصیل‌کرده و آدم حسابی بودن

انصافاً خودشونم آدمای خوبی بودن, وضع مالی همه‌شونم خوب بود

دلم از اینایی پر بود که فقط بچه میارن که بیارن و نه تربیتشون براشون مهمه نه امکانات و رفاه


دختره که اول دبیرستان بود, می‌خواست انسانی بخونه ولی ریاضی دوست داشت,

ولی از حسابان می‌ترسید و حس و حال ریاضی رو هم نداشت

ازم می‌پرسید حسابان سخته؟


یاد شب امتحان حسابانم افتادم, اون شب متن میخی داریوش کبیرو گرفته بودم دستم ترجمه می‌کردم

19.75 گرفتم

یادمه یه سوال نقاط بحرانی یه تابع رو خواسته بود که نقطه f بحرانی نبود و من اینم بحرانی گرفته بودم

حافظه نیست که لامصب...

همه چی یادم می‌مونه

ینی هر چی هم یادم بره اشتباهاتم یادم نمیره!!!


مامانش ینی همون خانومه که با دو تا بچه هاش اومده بودن و دم در هتل آشنا شدیم و نذاشت بریم خرید :دی

در راستای انسانی خوندن دخترش می‌گفت جو شهر ما این جوریه؛ (مشهدی بودن)

جالب بود براشون که من ریاضی بودم و مهندسی خونده بودم و

بهم می‌گفت من شبیه خواهرزاده‌شم

می‌گفت البته خواهرزاده‌ام درس نخوند و دیپلمشو گرفت و زود شوهرش دادیم

منم تایید کردم کارشونو که الحق و الانصاف که درست‌ترین کارو شما انجام دادین :دی

داشت به مامانم یاد می‌داد بعد از نماز دو رکعت نماز فلان بخونه برای عاقبت به خیری من :)))))

فکر کنم فهمید با این اخلاقی که من دارم, بختم فقط به دست ائمه و نیروهای ماورایی باز میشه 

من: "مامان اینو یاد بگیر هی هر روز بخون بلکه این بخت بسته‌م وا شه برم از دستم خلاص شین

اصن خودم کارای خونه رو انجام می‌دم, تو فقط صبح و ظهر و شب این نمازو بخون یکی پیدا شه دستمو بگیره ببره"

حالا این خانومه و بچه‌هاش علاقه‌ی عجیبی به غذاهای بیرون داشتن

والا من تو شهر خودمونم غذای هر بیرونی رو نمی‌خورم چه برسه اینجا

بعد خانومه برگشته به من میگه از الان بخور عادت کن,

یه موقع دیدی شوهرت برت داشت برد جیگرکی و کله پاچه و فلافلی

اون موقع اگه نری میره یه زن دیگه می‌گیره که باهاش بره از اینا بخورن

بعدش برگشته میگه وقتی برگشتین خونه کدو و بادمجون بخور,

یه موقع دیدی خانواده شوهرت تو غذاهاشون از این چیزا زیاد ریختن و زشته هی بگی دوست ندارم و نمی‌خورم و


الانم از سردرد و دندون درد دارم می‌میرم و نای حرم رفتن ندارم

نماز صبم همین جا تو هتل خوندم و ظهرم همین جا می‌خونم و 

حالا اگه خشمم فروکش کرد, مغرب میرم برای جماعت


* ترجمه عنوان پست: 

ای برطرف کننده غم و اندوه از روی حسین به حق برادرت حسین، اندوه و مشکل من را برطرف کن


۹۴/۰۵/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

خانم ت.

مامان

نظرات (۱۲)

حساس نشو...حساس نشو!

+من این ذکرو سر جلسه ی کنکور خوندم...
پاسخ:
:))) من همین دیروز با این ذکر آشنا شدم :دی

موقع کنکور کرب و اینا نداشتم :))))
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۷ فاطمه (خودکار بیک)
حالا حسابان سخته ؟ کلاس میرمااا الان ، ولی هنوز اوایلشیم !
اصلا راز 19.75 گرفتن در حسابان رو در چی دیدی ؟ :دی
پاسخ:
ترجمه‌ی متن داریوش کبیر :)))))
میگم نسرین مطمئنی اون نقطه بحرانیه واسه حسابان بود ؟! 
آخه تو حسابان فقط مشتق خالی (!) بودش واسه ما ، بعد نقاط بحرانی و اینا واسه دیفرانسیل بود :دییی
+ زیارت هات قبول باشه ، واسه ما هم دعا کن لدفا ^~^ 
بعدشم بلند شین بیاین ایران دیگه اونجا خطرناکه خو !! :$
پاسخ:
لازم شد برم سراغ برگه های امتحانیم ببینم دیفرانسیل 19.75 گرفتم یا حسابان

ولی همین بحرانی رو هم با مشتق گرفتن حساب می کردیم

+ تا تک تک حاجتامو نگیرم نمیام :)))))
من این حساب کردن ابجدِ مشروطیت توی ادبیاتو اصلا یادم نمیاد.
اونی که عروس و دوماد و نوه داشت و بچه اورده بود، دلم برای بچش سوخت! همینطوریشم مادر و پدرای جوون نمیتونن با بچه هاشون کامل ارتباط برقرار کنن و بینشون فاصله س اونوخ این بچه که بین خودشو مامان باباش به اندازه دو نسل فاصلس چی میکشه در آینده...
اون نمازه رو دقیقشو بنویس خب :| د:
پاسخ:
این تن بمیره تو دیگه بی خیال 
نماز چیو؟
صد جور نماز یاد گرفتم
کدومو میگی؟ عاقب به خیری؟

یه درس بود که مظفرالدین شاه و اینا داشت, ادبیات سال اول دبیرستان بود فکر کنم
کتابا عوض شده خب
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۱ شیمیست خط خطی
عجیبه! چرا اینقدر آدمای حرص دربیار به تورت می خورن آیا؟! شایدم من خیلی به اطرافم تو این موقعیت ها بی توجه بودم! :/
پاسخ:
نیست که چپ دستا خوش شانس ن
هی آدمای عتیقه به پستشون می خوره
فک کن یه آدم پستی که به تعداد صفحات منبع کنکورش بوده رو بخونه بیاد پایین نظری نداشته باشه :||
پاسخ:
:))))))
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۰ فانتالیزا هویجوریان
من دوست دارم جفت پا برم دهن اون زن جماعتی که فکر میکنند یک دختر و زن بعد هیجده سالگی و قبل تر از اون فقط همتش این باشه که فلان کار رو بکن که در آینده مورد مهر شوهر و طایفه ش قرار بگیری و وا مصیبتا که طلاق نگیری!
ینی یک دختر به دنیا میاد که یک شوهر رو در آینده خوشبخت کنه.ماشالا چه هدف بزرگی داریم ما.آیکون انفجار در صورت اونی که اینطوری فکر میکنه.
پاسخ:
من حتی حاضر بودم نارنجک ببندم به کمرم برم وسط میز ناهار حتی.
نماز عاقبت بخیری :))
پاسخ:
:)))))
و نماز گشایش بخت
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۸ شن های ساحل
به حق برادرت حسین؟داره به امام حسن میگه؟!!!!
یا شیخ من بچه بودم یه سوالی داشتم از چند نفر هم پرسیدم یه جوابایی دادن الان یادم افتاد فکر کردم از توام بپرسم فقط بهش نخندیا....:)
سوالم این بود که وقتی میشه مستقیم یه موردی از خدا خواست چرا مزاحم اعمه میشن و از اونا می خوان؟خدا به این بخشندگی و مهربونی که هر چی میگن بلافاصله گوش میده چه احتاجیه به کسی بجز خالق گفت
پاسخ:
اولا ذکر نماز حضرت عباسه که اونم داداش امام حسینه
ینی حضرت علی بعد از حضرت فاطمه با ام البنین ازدواج میکنه که مادر حضرت ابوالفضله و لقبش عباس

جواب سوالتم تو یه پست میگم
آره دیگه! همون نمازه رو میگم بگو ما هم بدونیم :)
میگم نسرین میشه آیا برای منم یه بار جداگونه به اسم دعا کنی؟
پاسخ:
دو رکعته بعد از حمد نمیدونم کدوم سوره است میپرسم میگم
اتفاقا همیشه همه رو تک تک از ذهنم رد میکنم که کسی جا نیافته
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳ این بحث مفصلیه؛ فقط یه چیز بگم....
اینکه به خاطر توصیه رهبره که خیلی هم خوبه.... خوبیش رو وقتی میشه متوجه شد که شناختشون از ضرورت عمل به توصیه رهبر رو هم مد نظر قرار بدی؛ یعنی اول باید دنیایی که اینا تو سیر می کنند رو بشناسی؛ بعدش دیگه اینطور فکر نمی کنی....
اینا اگر براشون مهمه به توصیه رهبر عمل کنند، معنیش این نیست که سایر مسائل رو نادیده می گیرند.... نه فقط این مورد، که همه توصیه های رهبر رو عمل می کنند....
پاسخ:
نمی‌دونم
باید حس قشنگی باشه یه رهبر , لیدر یا امام داشته باشی که هر چی میگه بگی چشم...
ممنون نسرین جان :) زیارت و دعات قبول باشه شیخُنا :)
پاسخ:
ما مخلص شماییم :دی