پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۴۰- از هر وری دری ۲۴

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۴۴ ق.ظ

۱. اونجا که می‌خونه تو زورت بیشتره، ممکنه هر دفعه اون‌جوری، که می‌خواستی پیش نره. همون.

۲. پریشب به برادرم می‌گفتم کانادا ثانیه‌های اول بازی یه گل زد بعدش چهارتا خورد. پرسید با کدوم تیم بازی می‌کرد؟ اسم تیم نوک زبونم بود و مدام بروکراسیِ اداری میومد به ذهنم. مامانم از اون‌ور گفت با کرواسی بازی داشت.

۳. می‌دونستم که به‌شدت آدم استرسی‌ای هستم ولی تو موقعیت‌های مسابقه‌طور مطمئن‌تر می‌شم که من به درد رقابت و هیجان و حتی شغل‌های هیجان‌انگیز و خطرناک نمی‌خورم. به‌عنوان مثال بخوام عرض کنم من از دیدن سیم‌کش و بنا هم استرس می‌گیرم که وای الان برق می‌گیردش وای الان از داربست می‌افته چه رسد به دیدن عمل جراحی و خنثی کردن بمب و جنگ و اینا. دیشب از اول تا آخر بازی هم تپش قلب داشتم هم دستام یخ بود، هم زانوهام می‌لرزید. مختص دیشب و این بازی هم نبود. موقع تماشای هر چیزی که تهشو ندونم همینم. حتی فیلم و سریال. می‌دونستم بازیه و مهم نیستا، ولی بدنم اینو درک نمی‌کرد. همین وضعیتو موقع امتحانا و در حضور استادهام و سخنرانی و... هم داشتم و دارم. شرایط پیش‌بینی‌نشده به‌طرز وحشتناکی علایم حیاتیمو تحت‌الشعاع قرار می‌ده.

۴. با اینکه زبان مادری من ترکیه و تو خونه ترکی صحبت می‌کنیم و تا قبل از مدرسه هم فارسی بلد نبودم، ولی زبان ذهنم فارسیه و موقع سخنرانی و صحبت رسمی تسلطم به فارسی بیشتره تا ترکی. یه دلیلش می‌تونه این باشه که موقع فکر کردن، کلمات رو تو ذهنم کنار هم می‌چینم و کاری شبیه نوشتن انجام می‌دم و چون مهارت خواندن و نوشتن زبان ترکیم ضعیفه (تو مدرسه و دانشگاه آموزش ترکی نداریم و به‌سختی می‌تونم اشعار ترکی شهریارو بخونم و موقع نوشتن هم غلط می‌نویسم)، لذا زبان ذهنم فارسیه و تفکرو به زبان فارسی انجام می‌دم. و همیشه سوژهٔ دوستان زبان‌شناسم هستم که می‌پرسن آیا توی فلان موقعیت هم فارسی فکر می‌کنی و تو بهمان موقعیت هم، و من می‌گم تو هر موقعیتی. و این تسلطم به فارسی، لهجه‌م رو هم پنهان می‌کنه و تا خودم نگم کسی نمی‌فهمه ترکم. اما این چند روز، موقع تماشای بازیای ایران دقت کردم دیدم با اینکه گزارشگر فارسی گزارش می‌کنه و با اینکه می‌دونم این بازیکنا زبانشون فارسیه و ترکی بلد نیستن ولی از اول تا آخر بازی تو موقعیت‌های حساس، تو دلم، زیر لب یا با فریاد! به جای «بزن» و «بنداز» می‌گم «وور»، «آت»، به جای «بگیر» می‌گم «توت»، و تشویق‌ها و فحش‌هامو به زبان ترکی نثار بازیکنان خودی و حریف می‌کنم. کلاً ترکی صحبت می‌کنم با بازیکنا، حتی با خارجیاشون. و عجیب‌تر اینکه زبان مکالمهٔ من با خدا فارسیه اما موقع بازی، وقتی می‌خوام بگم خدایا گل بشه، اینم ترکی می‌گم. نمی‌دونم چرا این‌جوریه و فوتبال چی داره که زبانم رو به تنظیمات کارخانه برمی‌گردونه. البته شأن خودم و خدا رو بالاتر از این می‌دونم که برای بازی دعا کنم و نمی‌کنم، ولی ناخودآگاه از دهن آدم می‌پره این جمله که خدایا فلان بشه یا نشه.

۵. تو این سه ماه اون احساس ناسیونالیستی و ملی‌گرایانه‌ای که ده بیست سال پیش داشتم و کمرنگ شده بود برگشته به همون حالت قبل و زین حیث خوشحالم. حتی دیگه تردید ندارم و پشیمون نیستم که برای ادامۀ تحصیل مهاجرت نکردم. حالا این وسط دانشگاه کنکوردیا اطلاعیه زده برای جذب دانشجوی زبان‌شناسی. 

۶. سردار آزمون تو اون مقطعی که من درگیر درس و مشق بودم و از فضای فوتبال دور بودم، ستاره شد. تا همین دو سه سال پیش همه می‌شناختنش و من نه اسمشو شنیده بودم نه به چهره می‌شناختمش. وقتی هم اولین بار اسمشو شنیدم فکر کردم سردار سپاهه :)) بعدها چندتا بازی ازش دیدم و خوشم اومد ازش. سنی بودنش هم محبتمو بهش بیشتر می‌کرد چون که به‌دلایل نامعلومی من اقلیت‌ها رو دوست‌تر دارم. سال ۲۰۰۶ هم نسبت به آندرانیک تیموریان مسیحی این حسو داشتم و نسبت به بازیکنان چپ‌دست و چپ‌پا و خلاصه هر کی که شبیه بقیه نیست. تا اینکه آزمون یکی دو ماه پیش عکس اون استاد دانشکده برق دانشگاه خواجه نصیرو استوری کرد. یه روایت کورکورانه از استادی که ظاهراً برای کلاس خالی درس می‌داد. ولی من می‌شناختمش و می‌دونستم اون روز صبح قبل از اومدن بچه‌ها رفته مثالو پای تخته نوشته و دیده کسی نیومده کلاسو ترک کرده و این‌طور نبوده که برای کلاس خالی درس بده. زمان دانشجوییم هم یه وقتایی پیش میومد که راه‌حل‌ها مسئله‌ها طولانی بود و استادها چند دقیقه زودتر میومدن و شروع می‌کردن به نوشتن که زمان هدر نره. خلاصه بعد از اون استوری دیگه مثل قبل دوستش ندارم. حالا اگه دنبالش می‌کنید و خبر دارید که عذرخواهی‌ای ابراز ندامتی چیزی کرده بگید من دوباره علاقه‌مند شم بهش :))

۷. اونی که حواسش پرته و شیشۀ ماشینو می‌ده پایین و پیاده میشه برای خرید و کیفش تو ماشینه و گوشیشم روی کیفشه و برمی‌گرده می‌بینه کیف و گوشیش سر جاشه و به سرقت نرفته کیه؟ بله بله خودمم.

۸. سر صُبی یه شمارۀ ناشناس زنگ زده با لهجۀ اصفهانی می‌گه با زن حَج حسین کار دارم، هستن؟ یه نگاه به دور و برم کردم دیدم نه حج حسین داریم نه من زن حَج حسینم. دورۀ کارشناسی، کلی اصفهانی تو دانشگاه داشتیم و من بسی لذت می‌بردم از شنیدن لهجه‌شون. صداشون هنوز تو گوشمه وقتی سر کلاس سؤالی اشکالی چیزی از استادها می‌پرسیدن. دوستشون می‌دارم. دورۀ ارشد و دکتری هم به‌طرز عجیبی تعداد کردها بیشتر بودن. اون‌ها رو هم دوست می‌دارم ^-^

۹. احساسی که نسبت به موضع‌گیری بعضی از دوستانم که دوستشون دارم رو می‌تونم با این بیت از آهنگ ایوان بند! خلاصه کنم. اونجا که می‌گه: منم اون فرمانده که از بخت بد، تو سپاه دشمنش عاشق شده. اگه بجنگه که مدیون دله. بره، یه افسر نالایق شده. نسبت به اقوام و فامیل و بستگان (که رابطۀ خونی و سببی و نسبی دارم باهاشون) هم به این صورته که: حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش، در لشکر دشمن پسری داشته باشد.

۱۰. جمعه داشتیم می‌رفتیم مسجد برای مراسم فوت خالۀ بابا. یکی از فامیلامون که زودتر از ما رسیده بود زنگ زد که فلان چهارراه شلوغه و مسیرش بسته‌ست و از بهمان مسیر بیاید. منظورش ترافیک بود ولی تا دوزاریم بیافته که منظور از شلوغی، اغتشاش و درگیری نیست یه دور تا مرز سکته رفتم و با رنگی پریده و قلبی که ریخته بود به زندگی برگشتم.

۱۱. داشتم با یکی از دوستان (من وقتی می‌گم دوستم، بدونید که طرف دختره. وقتی می‌گم یکی از دوستان، یا طرف پسره یا دختریه که باهاش صمیمی نیستم) راجع به رنگ واژه‌ها صحبت می‌کردیم. پرسیده بود آیا به‌نظرتون (اینجا وقتی از ضمیر جمع استفاده کرده می‌تونید حدس بزنید که پسره) واژه‌ها رنگ دارن یا نه که منم گفتم خودشون رنگ ثابتی ندارن (مثل خون انسان که همیشه قرمزه و مثل ماست که سفیده) ولی ممکنه در ذهن شنونده یا گوینده رنگی رو تداعی کنن و چون تداعی‌ها شخصیه، یه واژه ممکنه برای من یه رنگی باشه برای شما یه رنگ دیگه. بعدش چندتا مثال زد و گفت مثلاً زهرا چون ز داره زرده، اصفهان هم سبزه. گفتم اصفهان برای من فیروزه‌ایه و زهرا آبی و تو طیف رنگ‌های سرد. چون همۀ زهراهایی که می‌شناسم فصل زمستون به دنیا اومدن. یه دلیلشم اینه که «ز» زمهریز و زمستونو تداعی می‌کنه برام. برای همین رنگش سرده. بعد گفت رضا برام نارنجی و قرمزه. گفتم برای من مشکیه. چون رضا صادقی و مشکی رنگ عشقه یادم میاد. تو سریال سایۀ آفتاب هم یه رضا بود که همیشه پیرهن مشکی می‌پوشید. در مورد سبز بودن سعید هم اتفاق نظر داشتیم.

۱۲. اونجا که داشتن با افغانستانی‌های ساکن ایران مصاحبه می‌کردن راجع به بازی ایران ولز و آقاهه گفت جگرخون شدیم تا ایران گل زد، عاشق‌تر شدم نسبت به گویششون. افغانستانی‌ها رو هم دوست می‌دارم. 

۱۲.۵. جگرخونم.

۱۳. یکی از سؤالاتی که موقع دیدن عکسای مردم در ذهنم شکل می‌گیره اینه که کی گرفته این عکسو. فضولم خودتونید.

۰۱/۰۹/۰۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

خاله‌ی 80 ساله‌ی بابا

م. ف.

مامان

نظرات (۱۶)

۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۰:۴۰ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

من هم با لهجه اصفهانی دلم می‌ره .

قبل‌ترا دلم بود همسرم اصفهانی باشه 🤦‍♂️

۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۱:۰۸ فاطمه ‌‌‌‌

منم تو دانشگاه هر بار یکی از اصفهانی‌ها سر کلاس سوال می‌پرسید لذت می‌بردم. خیلی زیباس لهجه‌شون :)

 

اون قضیه عوض شدن کانالت سر زبان ترکی و فارسی خیلی جالب بود. انگار اون زمانی که به قول خودت باید کلمات رو منسجم کنار هم بچینی فارسی می‌شه، ولی وقتی پای هیجان و احساس در میونه میره روی ترکی که اولین زبانته.

 

رنگ واژه‌ها؟ همینطوری بحثش پیش اومده بود یا واقعا چنین مبحثی تو زبان‌شناسی هم وجود داره؟

پاسخ:
رنگِ واژه‌ها به بحث تداعی و معنا مربوطه که تو بخش معنی ضمنی و صریح پرداخته میشه بهش. چون به روان‌شناسی مربوطه یه سری زبان‌شناس‌ها زیاد قبولش ندارن. بحث آوایی هم داره. مثل صدای دانشین و...
۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۱:۱۴ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

🤦‍♂️🤦‍♂️😂😂😂

 

به نظرم با افغانستانی ها خیلی کم وجه مشترک داریم .حداقل مشاهدات من این بوده . با تاجیکستانی ها بیشتر میتونیم ارتباط بگیریم . افغان ها اکثرا یه طالبان درون دارند . حتی وقتی طالبان قدرت نداشت باز هم تعداد زیادی شون نمیذاشتن دختراشون برن مدرسه . خیلی راحت دیگران رو قضاوت میکنند . اکثرا براشون مهم نبود که طالبان دوباره قدرت بگیره. شاید اون قشر شدیدا مذهبی ایران بتونن در طولانی مدت باهاشون کنار بیان . البته همیشه هم استثنا هست بینشون ولی من در طول یه کار ترجمه داوطلبانه چیزایی دیدم که کلا دیدم رو عوض کرد. ببین مثلا طرف از دست طالبان فرار کرده رفته یه کشور دیگه ولی هنوز همونیه که بود. توی همون شرایط که فقط یه دست لباس داره که تنشه داره فکر میکنه اون دختر غربی که داره برای سازمان های حقوق بشری کار میکنه و حجاب نداره یا بهش لبخند میزنه براش نقشه کشیده و احتمالا یوسف و زلیخا رو توی ذهنش تجسم میکنه . کلا کسی زیاد بهشون خوبی کنه طلبکار میشن . اینا مشاهدات منه . نمیتونم بگم همگی یا به قول خودشون کلگی اینطورین ولی اینایی که من دیدم به ایرانی ها اصلا شبیه نیستن . نه به مذهبی ها نه به غیر مذهبی ها 

 

من فکر میکنم تنها وجه اشتراکمون با افغان ها زبانه . از نظر فرهنگی به ترکیه و تاجیکستان و حتی عراق نزدیک تریم. 

 

پاسخ:
قبول ندارم. ما خودمون تو همین ایرانم هشتادمیلیون نوعِ مختلفیم. هر کسی فارغ از مرزهای جغرافیایی می‌تونه شبیه دیگری باشه. 
۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۲:۲۶ آرزو ‌‌‌‌{ツ}

راجع به این استرسی بودنه، منم دیروز یه چیز جدید راجع به خودم کشف کردم‌. می‌دونستم زیاد می‌ترسم ولی نمی‌دونستم تا این حد. برای اولین بار رفته بودم اتاق فرار. کلا پنج دقیقه اون تو بودم و گفتم بیان من رو ببرن بیرون. چون عین ۵ دقیقه قلبم داشت عین چی می‌زد و هی اطراف رو‌ نگاه می‌کردم که توی این ظلمات یعنی الان از کدوم‌ور چه چیز ترسناکی رخ می‌ده. بعد جدای از اینا کلا سه نفر بودیم و من دست یکی رو گرفته بودم (منی که زیاد لمسی نیستم :|) و عملا یه نفر آزاد بود برای حل معما و باز کردن قفل و این جریانا. خلاصه فهمیدم این تفریحات به درد من نمی‌خوره :|

لهجۀ اصفهانی‌ها و یزدی‌ها رو هم دوست دارم و در حال حاضر یه هم‌اتاقی اصفهانی دارم :))

پاسخ:
من تو شهربازیا خیلی خیلی ترسوام. کلاً تو جاهای تفریحی ترجیح می‌دم بشینم ملتو تماشا کنم :))
لهجۀ یزدی هم قشنگه ولی تعدادشون نسبت به بقیه کمتر بود تو دانشگاه. گفتی یزد یادم افتاد که یه چیزی سفارش دادم از باسلام. قراره از یزد بیاد. کد رهگیری پست نشون میده که الان رسیده اصفهان و مقصد بعدی نمی‌دونم تهرانه یا مستقیم میاد اینجا.

راستی در مورد تاجیکستان یه چیزی بگم . موسیقی شون کلا به موسیقی ما نزدییک تره . من زیاد با موسیقی افغانستان ارتباط نگرفتم حتی با احمد ظاهر که از نظر خودشون شاهکاره . بذار یه موسیقی از تاجیکستان بذارم 

https://youtu.be/p4SJtJlRO_I

 

یکی از اهنگای مورد علاقه ی منه . اخبارشون رو ولی دوست ندارم . به مدت اخبار تاجیکستان رو دنبال میکردم ‌‌. رهبرشون هر روز از گاوداری و گلخونه و زمین کشاورزی دیدار میکنه و هیچ اتفاق خاصی توی کشورشون نمیفته . آرامش خوبه ها ولی کلا هیجان نداره اخبارشون .  

پاسخ:
مرسی 
:)))
۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۲:۵۹ آقای فِلینت

به نظرتون فارسی دری و فارسی تاجیکی - اصالتش بیشتر از این فارسی هست که توی ایران رایج است؟

پاسخ:
نه فقط به‌نظر من بلکه به‌نظر تمام زبان‌شناسان اصالتشون بیشتره. البته به اصیل بودن نباید نگاه ارزشی داشته باشیم. بهتره بگیم دست‌نخورده‌تر و تغییرنیافته‌تر. همهٔ زبان‌ها به‌مرور دچار تحول می‌شن. فارسی معیار تهران نسبت به فارسی افغانستان و تاجیکستان، بیشتر فاصله گرفته از زبان مادر (زبان چندصد سال پیش). هم مردم خودشون دخیلن هم مسئولین. الان برای زبان فارسی، فرهنگستان کمک کرده که تبدیلش کنه به زبان علم و به‌روزش کنه. مطبوعات و رسانه‌ها هم دخیلن تو این تغییر.
ولی اگه زبان تو یه منطقهٔ دورافتاده باشه اصیل‌تر می‌مونه.
۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۸:۵۰ جولیک ‌‌‌‌‌

این‌جا فقط منم که از دیدم کلمه "اغتشاش" اون وسط ناراحت شدم و جا خوردم؟

هوم. باشه.

پاسخ:
با اجازه‌تون من اون دسته از همشهریامو که می‌خوان جدا شن بچسبن به آذربایجانو می‌ذارم تو همون گروه اغتشاشگر.

@ جولیک 

منم خواستم بگم اما یادم افتاد نوشته بود چند روز دیگه امتحان داره و نمیخواد بحث بشه .

 

بحث کردن هم واقعا فایده نداره . تجربه توییتر که این رو نشون میده . هر کسی در نهایت حرف خودش رو میزنه . چند روز پیش خواستم یه رشته توییت از خاطرات چند تا دختر که آزاد شدند و تجربیات مشترکشون رو بفرستم برای کسی که طرفدار سیستمه . خواستم مرزهای اخلاقی رو یادآوری کنم. بعدش گفتم خب اگر خودش دیده که هیچ . اگر ندیده خب شاید میخواسته دور باشه یا براش مهم نیست . به هر حال تاثیر نداره . 

 

محدودیت های داخل ایران رو هم باید در نظر بگیریم . اون هم در یک سرویس دهنده ی ایرانی. اون هم در فضایی مثل وبلاگ که یک صدم توییتر هم دیده نمیشه ‌‌‌‌‌‌‌یعنی کلا انتقاد کردن توی این فضا ضررش بیشتر از سودشه 

 

ایشون که موضعش مشخصه ولی من میگم حتی اگر کسی مخالف هم باشه نباید خودش رو خیلی الکی گیر بندازه . توی وبلاگ ایرانی انتقاد کردن دقیقا مثل انتقاد کردن توی پیام رسان ایرانیه . پر هزینه و کم فایده 

 

ضمنا من توی دنیای واقعی چند تا پروفسور اسنیپ رو از نزدیک میشناسم . ظاهرا طرفدار ولدمورت هستن و با خونشون سوگند خوردن . بیاید تا آخرین جلد این کتاب که نمیدونم چند جلده صبر کنیم . 

 

خیلی از این هک ها از نظر تکنیکی هک نیست :) 

پاسخ:
ولی بیا و قبول کن که تو هر سمتی یه عده‌ای هستن که عقل درست و حسابی ندارن و وجودشون برای اون جبهه مضره. و دلیلی نداره از اینا دفاع کنیم و نذاریم کسی روشون برچسب احمق یا اغتشاشگر و... بزنه. خودمون باید اینا رو از تیم حذف کنیم نه که دفاع هم بکینم که آقا به اینا نگین فلان.
۰۹ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۸ جولیک ‌‌‌‌‌

@paul

اتفاقا:

https://platelets.blog.ir/post/1134

:-/

 

@شباهنگ

مطمئنم به وزن کلمات آگاهی.

پاسخ:
خب... بیا اون جمله رو تصحیح کنیم. من تصور کردم یه اتفاقی در اون چهارراه افتاده و ترسیدم. من اون اتفاق رو با لفظ اغتشاش بیان کردم. تو میگی بهتر بود چی می‌نوشتم به جای این واژه؟ اعتراض؟ اگه اعتراض بود که تا مرز سکته نمی‌ترسیدم.

عاشق ۱۲.۵ شدم :)

پاسخ:
اونم عاشق توئه
۰۹ آذر ۰۱ ، ۲۲:۰۹ جولیک بار دیگر از اکانت خود به بیرون پرتاب شده

مطمئنم می‌دونی "اغتشاش" چه معنی و کاربردی پیدا کرده و منتظر من نیستی که توضیح بدم این کلمه چه اتهامی رو به مردم نسبت می‌ده. هم‌معنی دستمالی‌نشده هم زیاد داره و می‌دونم که نیازمند من نیستی که برات معادل پیدا کنم: شلوغی، آشوب، درگیری، بلبشو، الخ. 

روی استفاده‌ی آگاهانه‌ت از این کلمه حساب کردم و از تصمیمی که گرفتی جا خوردم و ناراحت شدم.

 

حالا تو بگو، اون اتفاقی که ازش ترسیدی، این بود که یه عده پارتیزان مسلح ریخته‌ن تو شهرتون با پلیس و ارتش درگیر شده‌ن که بتونن اعلام استقلال کنن؟

پاسخ:
اون روز که از هم‌کلاسیم پرسیدم آیا استفاده‌ت از واژهٔ کورد آگاهانه بوده یا نه و با پرخاش گفت آره، منم ناراحت شدم. وقتی همشهری و همزبانم هم تأییدش کرد ناراحت‌تر شدم. چون آگاهانه داشتن از این واژهٔ ناراحت‌کننده استفاده می‌کردن. حالا نوبتی هم باشه نوبت منه که آگاهانه بهشون بگم اغتشاشگر. این ناراحتیت به اون ناراحتیم در. تعارف نداریم که.

@ جولیک 

 

با این پستت و اون توضیح خطی ماجرا که توی جواب یکی از کامنت هاش نوشته بودی من رو در مورد یکی از قهرمان های زندگیم دچار تردید کردی :|

 

ولی منظورم این بود لزومی نداره رو راست و شرافتمندانه اعتراض کنیم مثلا کسی که قراره معلم باشه اگر راستش رو بگه و استخدام نشه تاثیرش چقدره و اگر دروغ بگه و بعدش حقیقت رو برای ده ها بچه ای که هر سال زیر دستش هستن برملا کنه و ذهنشون رو باز کنه تاثیرش چقدره 

 

اونی که متخصص شبکه است اگر بتونه استخدام بشه و از داخل سیستم بک دور درست کنه تاثیرش بیشتره یا این که از خارج سیستم بخواد ضربه بزنه 

 

کلا ظاهر رو باید یه جاهایی حفظ کرد . من افرادی مثل اسنیپ که حداقل وقتی میفهمن اشتباه کردن سعی میکنن تا حدی جبران کنند و جلوی جنایت رو نمیگیرند (چون نمیتونن) ولی سعی میکنند عمق فاجعه رو کمتر کنند و از همونجایی که هستند به سیستم مورد نظرشون ضربه میزنند رو ترجیح میدم به کسانی که "شرافتمندانه" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌از سیستم خارج میشند و دیگه نه میتونن فاجعه رو کم عمق تر کنند و نه میتونن ضربه ای بزنن .  

 

 

۱۰ آذر ۰۱ ، ۰۰:۰۱ جولیک بار دیگر از اکانت خود به بیرون پرتاب شده

بله خب. منم که از اول نگفتم چرا نوشتی و پاکش کن. فقط به اطلاع رسوندم که جا خوردم و ناراحت شدم. فکر کردم توضیح می‌خوای که چرا، توضیح دادم که چرا. و توقع هم نداشتم پاکش کنی، چون یقین داشتم از زیر پونز در نیومدی، آگاهانه و از قصد استفاده‌ش کردی. فقط خواستم بگم که دیدم، و موافق نیستم. شما همچنان از اول مکالمه تا الان و تا ابد از دید من مختار بودی و هستی و خواهی‌بود آنچه از هم‌کلاسیت برداشت کردی رو تعمیم بدی به تمام مردم و همچنان آگاهانه از این لغت با همون بار معنایی که بهش آگاهی استفاده کنی. منم مختارم بگم دیدم و موافق نیستم. تعارف نداریم.

پاسخ:
باز میگه تمام مردم :|
اولاً تعمیمش به تمام مردم رو نمی‌پذیرم. چون توی جواب‌هام بهت به بعضی از... گروهی از... برخی... اشاره داشتم. ثانیاً واژهٔ مردم رو بیش از حد، مقدس و محترم می‌دونی. یه تعداد از مردم ذات پلیدی دارن و ترسناکن و دقیقاً همین عمل اغتشاش رو مرتکب میشن و کاراشون قابلیت دفاع نداره. حداقل من یکی که اونا رو از خودم نمی‌دونم و هر چقدرم آرمان‌هاشون شبیه یا عین آرمان من باشه، تو کتم نمیره همراهیشون کنم.

یادم نیست معادل فارسی underdamped چی بود ولی من تصورم از رفتار های مردم چنین چیزیه 

https://uplod.ir/6x9wkal6wr0y/second_order_graphical_fit.png.htm

 

ممکنه یه جاهایی افراط و تفریط ببینیم ولی در نهایت به حالت پایدار میرسیم . من واقعا با خیلی حرکات موافق نیستم ولی پاسخ گذرا برام در شرایط فعلی قابل چشم پوشیه . البته اینم درسته که باید به پاسخ گذرا هم توجه کرد . آستانه ی تحمل قطعات مدار رو هم باید در نظر گرفت . 

 

ولی فکر میکنم کلا افراط و تفریط بخشی از پروسه رسیدن به تعادله 

 

مثل زندگیه دیگه . بالا و پایین داره . همیشه که مستقیم نمیشه به سمت هدف حرکت کرد

 

 

 

پاسخ:
ولی مشاهده و پیش‌بینی من اینه (اون دوتا خط قرمز شاید به هم نزدیک شن ولی تا ابد از هم فاصله دارن):


نه اینی که در بی‌نهایت به هم می‌رسن:
حد دنباله - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۸:۲۱ جولیک بار دیگر از اکانت خود به بیرون پرتاب شده

این بحث واقعا کشش کش پیدا کردن بیش از این رو نداره بنابراین من توضیح آخر رو می‌دم و دیگه ادامه نمی‌دم. :)

برای همین ازت پرسیدم که آیا یک گروه مسلح تو شهر دارن می‌چرخن که هدفشون رو جداسازی استان و پیوستن به یک کشور دیگه اعلام کرده‌ن، یا خیر. این‌طور که خودت گفتی، بهت گفتن فلان خیابون شلوغه، و شما سریع فکر کردی به "اغتشاش". حالا یا شما از طرف طیف خبیث مردم خشونت یکجانبه دیدین و تو خانواده فقط برای موارد مشابه از شلوغی استفاده می‌کنید (که شما اینو نگفتی و منم این برداشت رو نکردم) یا این‌که داری از ادبیات قشر معلوم‌الحال، که آدم‌ها رو به دودسته‌ی "مخلص بی‌چون و چرای نظام" و "منافق، آمریکایی، ملحد، محارب، فتنه‌گر، مهدور‌الدم" تقسیم می‌کنه، استفاده می‌کنی برای توصیف هر حرکتی که از طرف مردم ببینی (که من این به نظرم اومد، و بله می‌گم مردم چون الان به وضوح یه دره بین دسته‌ی معلوم‌الحال که خودشونو سرباز حکومت می‌دونن، و بقیه مردم که خودشونو شهروند می‌دونن، هست. مردم با خوبا و خبیثاشون یه ورن، حکومت با خوبا و خبیثاش یک ور دیگه. این‌که این شکاف رو به رسمیت بشناسیم به این معنی نیست که دوقطبی دیو و فرشته تاسیس کرده‌ییم) حالا اگه شما مقصودت مورد اول بوده، من عذر می‌خوام. اگر مقصودت مورد دوم بوده، من ناراحت شدم، و جا خوردم، و این جا خوردن بابت این بود که توقع نداشتم از شما ادبیات اون سمت دره رو بشنوم که بلندگو دستش می‌گیره می‌گه زن و بچه خودمون رو هم سر می‌بریم اگه برای حفظ نظام لازم بشه. و، همچنان، نگفتم شما اینو گفتی، گفتم این کلمه، با این بار معنایی، توسط این دسته استفاده می‌شه و هر دو می‌دونیم چون معادل حق تیر و زندانه.

همین. :)

پاسخ:
خب منم اگر سهواً از ادبیات قشر معلوم‌الحال، که آدم‌ها رو به دودسته‌ی "مخلص بی‌چون و چرای نظام" و "منافق، آمریکایی، ملحد، محارب، فتنه‌گر، مهدور‌الدم" تقسیم می‌کنه، استفاده کردم عذر می‌خوام. ضمن اینکه من اعتقادی به اینکه مردم دو دسته هستن ندارم. تعداد دسته‌ها بسیار بیشتر از این عدده به اعتقاد من. ینی اون دره‌هه هست و اطراف دره بازم چندین دره‌ست با عمق‌های متفاوت.