۱۶۴۹- هفتۀ ششم ترم سوم
- دو سال پیش برای کاری که هنوز کلید نخورده بود برای جایی که نسبت به ما بهنوعی تعهد کاری داشت رزومه فرستاده بودیم و منتظر خبر از سوی مسئولین بودیم. این هفته یکی از دوستان رفته کاشف به عمل آورده که کاره چند وقته که کلید خورده و مسئولین مربوطه یکی از خودشونو مسئول اون کار کردن و امکانات در اختیارش گذاشتن و بهش سپردن که نیروی کمکی هم جذب کنه. ولی این خانوم غیرمتخصص در رابطه با کاری که بیست نفر متخصص هم براش کمه گفته چون کار تیمی دوست ندارم و کار گروهی بلد نیستم، خودم تنهایی انجامش میدم. تنهایی هم که البته عمراً بتونه پیش ببره کارو. این وسط حیفِ اون امکانات و سرمایهٔ اولیه و اعتماد ما. به نام ما و به کام اونا. ما چقدر سادهایم به خدا. ما چقدر زود خام میشیم. ما چقدر حُسن نیت داریم. ما چقدر گول شما رو میخوریم. و چقدر شماها هفتخطاید!
- بالاخره درس استاد شمارهٔ ۲۰ رو پاس شدیم. من با ۱۶، بقیه هم همین حول و حوش. پروندهٔ این درس هم بسته شد؛ ولی حقمون این نمرهها نبود.
- استاد شمارهٔ ۱۹ لینک یه سایت روسی رو گذاشته بود تو گروه و یه سری از دانشگاههایی که بورسیهمون میکنه رو معرفی کرده بود. فرداش یه استاد روسی تو لینکدین درخواست داد. بعد تو اینستا یه مؤسسهای که اسمش روسی بود. نه سایته رو باز کردم نه درخواست این خانم روسی رو قبول کردم، نه رد کردم، نه به روسیه علاقه دارم، نه زبان روسیو دوست دارم، نه حوصلهٔ رفتن دارم. ولم کنین تو رو خدا.
- سهشنبه ظهر استادم پیام داد که جلسهش طول کشیده و احتمالاً به کلاس ۱ تا ۳ انفرادی نرسه. گفت اگه میشه این هفته تشکیل نشه یا بعد از تموم شدن جلسه خبر بده و دیر تشکیل بشه. کلی هم عذرخواهی کرد. گفتم چون ۳ وقت دندونپزشکی دارم نمیتونم صبر کنم و کلاسمون بمونه برای هفتهٔ آینده. در ادامه جا داشت اضافه کنم که اتفاقاً خوب شد که تشکیل نشد. حوصلهٔ ارائهٔ گزارش این هفته رو نداشتم. بهواقع حوصلهٔ هیچ کس و هیچی رو ندارم.
- چه درونم تنهاست. پشت لبخندی پنهان هر چیز.