۱۴۵۰- به هر جا بنگرم کوه و در و دشت و طرح درس، نشان از قامت رعنا تو بینم
استاد ابتدای اولین جلسه داشت طرح درسو میگفت. توی طرح درس، خلاصۀ جلسات آینده و سرفصلها و منابع و مقالات و نحوۀ ارزیابی و امتحان و تکالیف رو مینویسن. توضیح میداد که جلسۀ اول قراره راجع به این مبحث صحبت کنیم و این کتابها یا مقالات رو بررسی کنیم. همینجوری که داشتم گوش میدادم و یادداشت برمیداشتم، یه چیزی توجهم رو جلب کرد. توی قسمت مترجمها و نویسندههای این کتابها و مقالاتی که معرفی میشد، اسم شاپور و مراد و امیرعباس کامل نوشته شده بود، ولی اون وسط یه چند تا اسم بودن که اسم کوچیکشون بهاختصار نوشته شده بود و فقط نام خانوادگیشون بود. عین، ف.، الف، میم، سین، نون. یاد پست دیشبم و کامنتها افتادم. میم رو میشناختم. یکی از سرگروههای پروژهای بود که درش همکاری داشتم. همکارم بود. میم، خانم بود. هنوز ذهنم درگیر پرسیدن اسم پدر و نپرسیدن اسم مادر توی فرمها بود. هنوز داشتم فکر میکردم چرا حتی یه وقتایی تو اعلامیههای فوت و سنگ قبر هم مینویسن بانو فلانی. با خودم فکر کردم نکنه استاد اسم کوچیک خانوما رو بهاختصار نوشته که... که چی؟ چرا باید اسم آقایون کامل نوشته بشه و اسم خانوما نه. عصبانی شدم. خواستم برخیزم و اعتراض کنم و این طرز تفکر رو محکوم کنم. آخر کلاس، وقتی استاد گفت هر کی سؤال داره روی علامت دست کلیک کنه، دلم میخواست دستمو بلند کنم، میکروفنمو روشن کنم و بگم استاد این چه رفتاریه با خانوما دارید؟ شما که استاد این مملکتی، شما که تحصیلکردهای، شما که خودت خانومی چرا؟ مردان علیه زنان، زنان هم علیه زنان؟ پس کی با ماست؟ تا کی قراره بهمون ظلم کنن و به خودمون ظلم کنیم؟ قطارقطار حرف ردیف کرده بودم و همچنان عصبانی بودم. مجدداً پرسید کسی سؤالی نداره؟ منصرف شدم. فکر کردم درست نباشه جلسه رو به حاشیه بکشم و از همه مهمتر اینکه نمیخواستم در اولین برخوردمون این موضوع تو ذهنش ثبت بشه و بعدها هر موقع منو دید و یادم افتاد بگه همون دختر فمینیست که میخواست حق خودش و بقیۀ زنان رو از حلقوم جامعه بکشه بیرون. منصرف شدم که بیشتر فکر کنم و بیگدار به آب نزنم. ضمن اینکه اساساً آدم هیجانیای هم نیستم و همیشه محتاط و حسابشده قدم برمیدارم.
الان که داشتم مقالهها رو میخوندم، متوجه شدم عین و الف و یه چندتای دیگه از اون اسمها، آقا هستن. در واقع هدف این نبوده که فقط اسم خانومها نشون داده نشه. دیگه اینکه چرا اسمها رو اینجوری نوشته مهم نیست.
اگه منصرف نمیشدم و اعتراض میکردم یهجوری ضایع میشدم که عمراً تا عمر داشتم یادم میرفت. مثلاً کافی بود در جوابم بگه از کجا میدونی الف خانومه؟ :| خطر ضایع شدن از بیخ گوشم رد شد.
بله عزیزان. ما از این پست این نتیجه رو میگیریم که هنگام عصبانیت یک لیوان آب بخوریم، سکوت کنیم و کار دیگهای نکنیم تا هم خشممون فروکش کنه، هم شاید بعداً فهمیدیم که اشتباه میکردیم.
صبر استراتژیک 😃
چه خوب که زود اعتراض نکردین 😁