۱۴۳۲- صَدیقَتی الجَدیدَة مِنَ القاهِرَة (۱)
بذارید از اول اولش بگم. یکی از انتقاداتی که همیشه به فرهنگستان داشتیم این بود که دیر اقدام میکنه و از واژههای جدید واردشده به زبان عقبه و واژه میاد جا میافته و فرهنگستان بعد از چند سال تازه اقدام میکنه براش معادل فارسی پیدا کنه یا بسازه. لذا، دستاندرکاران امر واژهگزینی یه گروه تلگرامی درست کردن و استادها، دانشجوها، نویسندهها، ویراستارها، مترجمها و اهالی قلم رو اضافه کردن به گروه که باهم در ارتباط باشیم و اگه با واژۀ جدیدی مواجه شدیم، سریع تو گروه مطرح کنیم و چارهای بیاندیشیم. متأسفانه لینک عضویت در گروه دست سرهگرایان هم افتاد. همینایی که هیچ واژۀ عربی بهکار نمیبرن و مثل شاهنامه حرف میزنن. والا شاهنامهشم پونصد تا کلمهٔ عربی داره. اینا اساساً با اصول اولیهٔ واژهگزینی آشنا نبودن و نمیدونستن یا میدونستن و نمیخواستن قبول کنن که فرهنگستان با واژههای رایج عربی و انگلیسی هیچ مشکلی نداره و اصراری نداره براشون معادل فارسی بسازه. کلماتی مثل تلفن و پلیس و کتاب و عشق درسته که فارسی نیستن ولی برای اینا معادلسازی نمیکنیم. ولی اینا هر روز میومدن یه همچین چیزایی رو تو گروه مطرح میکردن و هر بار هم براشون توضیح میدادیم که لطفاً اصول و ضوابط واژهگزینی رو بخونن بعد بیان تو گروه پیام بذارن. ولی یه گوششون در بود یه گوششون دروازه. یه عده هم بودن که هر روز میپرسیدن این کار چه ضرورتی داره و چون کامپیوترو غربیها اختراع کردن ما هم باید بگیم کامپیوتر. اینا رو هم باید شیرفهم میکردیم که همون غربیها هم همهشون نمیگن کامپیوتر و فرانسه یه چیزی میگه، آلمان یه چیز و انگلیس یه چیز دیگه. از اینور ژاپن هم معادل خودشو برای کامپیوتر داره، عربستان و ترکیه هم معادل خودشونو. قرار نیست چون کامپیوترو فلان کشور ساخته همۀ دنیا به کامپیوتر بگن کامپیوتر. به ایشان هم توصیه میکردیم اول اصول و ضوابط واژهگزینی رو بخونن بعد بیان تو گروه پیام بذارن. ولی یه گوش اینا هم در بود و اون یکی گوششون دروازه. جای پانترکها خالی بود که اونا هم اومدن و نورٌ علی نور شد. نزدیک هزار نفر تو این گروه حضور داشتن ولی انقدر از این بحثهای ابتدائی و بیفایده تو گروه شکل گرفت که هدف اصلیمون به فراموشی سپرده شد و خیلیا گروهو ترک کردن. اونایی هم که بودن دیگه پیامها رو چک نمیکردن و تو رودروایستی گروهو ترک نمیکردن. قانون گروه این بود که پیامهای بیربط و پرسش و پاسخها حذف بشن. دیگه حتی مدیر گروه هم پیامها رو چک نمیکرد و پاک نمیکرد. این وسط یه سری ربات و افراد عجیب و غریب هم وارد گروه شده بودن و پیامهای مبتذل میذاشتن و کانالهای مبتذلشونو تبلیغ میکردن. بدین صورت که وسط صحبتهای من و یه بزرگوار دیگه راجع به فلان پسوند، ده تا پیام ارسال میشد با مضمون روشهای مخزنی و جلب توجه همسر و تحکیم روابط زناشویی. هر چند ساعت یه بار به مدیر گروه شخصاً پیام میدادم که لطفاً به پیامها رسیدگی کنه. اونم ضمن سپاس اون پیامها و اون افراد رو از گروه پاک میکرد و چند روز بعد همون آش و همون کاسه. با این مقدمه، توجه شما رو جلب میکنم به پستی که عید امسال تو اینستاگرامم منتشر کردم:
«یه گروه چندصدنفری تلگرامی داریم که اونجا استادان و دانشجویان و دستاندرکاران فرهنگستان حضور دارن و واژههای بیگانهٔ جدیدی که وارد زبان میشه رو معرفی میکنیم و معادل فارسی پیشنهاد میدیم که بعداً تو جلسات رسمی فرهنگستان اینا رو بررسی و تصویب کنن. صبح دیدم یکی اومده برای اسامی کشورها معادل فارسی پیشنهاد داده. اولش فکر کردم هنوز خوابم و چیزی که میبینم کابوسه. بعد که فهمیدم واقعیه گفتم لابد شوخیه. وقتی دیدم بقیه هم مشارکت میکنن و دارن معادلهای بهتر دیگهای پیشنهاد میدن که مثلا به جای ایسلند بگیم یخستان، به قدرت قرنطینه و آثار شگفتانگیزی که روی مغز بشر میتونه بذاره ایمان آوردم و به دورترین نقطهٔ ممکن که گوشهای از سقف اتاقم باشه خیره شدم. وات د فاز گویان برای این بزرگوار نوشتم که ابتدا اصول و ضوابط رو بخونه بعد بیاد پیشنهاد بده که به جای ژاپن بگیم درخشان. فکر کن مثلاً بگیم بلیت گرفتم برم درخشان. امروز یخستان و درخشان بازی دارن. والا ما به هایلایتم نمیگیم درخشان، اون وقت به ژاپن بگیم درخشان؟ حالا معنیش درخشان هست که هست. که چی؟ بعد با این پاسخ فاخری که بزرگوار به تذکر بنده داد یه لحظه حس کردم با سپر و شمشیر توی دربار ساسانیان، روبهروی خسروپرویز ایستادم. خدایا خودت ظهور کن.»
حالا تو این بلبشو و اوضاع قاراشمیش و شیرتوشیر که پیام، صاحبشو پیدا نمیکرد!، لینک این گروهمون نمیدونم از چه طریقی افتاد دست پژوهشگران خارجی. یه عده از اون ور آب عضو گروهمون شده بودن که با فرایند واژهگزینی فرهنگستان آشنا بشن. دیگه نمیدونستم بابت پیامهای چجوری مخ بزنیم خجالت بکشم یا بابت گیسوگیسکشیامون با سرهگراها یا دعوای ترک و فارس. حس میکردم خارجیا یه گروه جدا برای خودشون درست کردن و اونجا دارن به عملکردمون میخندن. و البته حق داشتن. من خودمم بعضی پیامها رو فوروارد میکردم برای دوستام یا پست و استوری میکردم تو اینستا و ریسه میرفتیم از خنده. فعالترین و شاید تنها عضو فعال گروه من بودم که با تمام قوا تلاش میکردم گمراهان رو به راه راست هدایت کنم. چقدرم حرص میخوردم در مسیر این رسالت.
بهمرور زمان منم گروهو به حال خودش رها کردم. دیگه به پیامها جواب نمیدادم و حتی گاهی نمیخوندمشون. یه روز اتفاقی یه سؤال به چشمم خورد. یه بنده خدایی پرسیده بود در زبان فارسی با چه روشهایی واژه ساخته میشه. بیپاسخ بود. زیرا کسی اعصاب و حوصله و نای بحث کردن نداشت. عین پیامش یادم نیست. مدیر گروه پاکش کرده و دسترسی ندارم به پیامش، ولی یادمه نیمفاصلهها رو رعایت نکرده بود. سؤالشم سؤال پیشپاافتادهای محسوب میشد تو اون جمع. رعایت نکردن مسائل نگارشی تو فضایی که ما هستیم نشونۀ کمسوادیه و با دیدن یه همچین پیامی که غلط نگارشی هم داشت حرص میخوردم که این چه سرنوشتی بود که برای گروهمون رقم خورد. ما این گروهو تشکیل داده بودیم که هر جا واژۀ جدید خارجی دیدیم که وارد زبان فارسی شده مطرح کنیم و معادل بسازیم براش نه که به یه همچین سؤال سادهای که جوابش تو اصول و ضوابط هست پاسخ بدیم. همینجوری که داشتم غر میزدم و حرص میخوردم، جواب سؤالشو دادم. چند دقیقه بعد یه پیام از یه ناشناس دریافت کردم. تلگرام ازم پرسید جزو مخاطبهات نیست؛ بلاکش میکنی و به عنوان اسپم گزارش میکنی یا جواب میدی؟
ادامه دارد...