پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد بیوسنسور» ثبت شده است

۱۶۱۲- خدایگان تغییر مسیر

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۱۰ ق.ظ

روز پزشکو به همۀ پزشک‌های عزیز و نازنین، به‌ویژه هم‌اتاقی ترمِ دوم کارشناسیم (هم‌اتاقی سال دوم نه ها، ترم دوم. ترم اول با یه گروه بودم، ترم دوم با یه گروه، سال دوم با یه گروه دیگه) که شاگرد اول مهندسی نفت بود و ارشد هم همچنان نفت شریف بود و فکر کنم حتی بدون کنکور با معدل بالای کارشناسیش ارشد نفت خوند و الان سال سوم پزشکیه و هر چند من همچنان با اون کلاه پلاستیکی کنار دکل نفت به خاطر دارمش و تو کتم نمی‌ره سه ساله روپوش سفید پزشکی تنش کرده باشه تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.

یه سال‌پایینیِ هم‌دانشکده‌ای هم داشتم سال آخر از مهندسی برق انصراف داد رفت رتبۀ یک تجربی شد. به اونم تبریک می‌گم و خدمت ایشون هم عرض می‌نمایم که من تو رو با بیوسنسور در حال اندازه‌گیری ولتاژ و جریان یادمه. چجوری آخه توی روپوش سفید و آمپول‌به‌دست تصورت کنم آخه؟

به مریضایی که تو مطب دکتر تعداد مریض‌ها رو ضرب‌در مبلغ ویزیت می‌کنن هم تبریک می‌گم این روزو :))


۱۶ نظر ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۶:۱۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

سیب زمینی سرخ کرده رو عرض می‌کنم

نیم ساعت پیش داشتم سیب زمینی سرخ می‌کردم, 

مژده گفت این همه سیب زمینی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتم نصفش برای ناخنک زدنای خودم موقع سرخ کردنه, نصف نصفش برای شام

اون یکی نصف نصفشم برای خورشت ناهار فردا

ولی حالا منم و یه ماهی‌تابه خالی!!!

همه رو موقع سرخ کردن خوردم

الان باید دوباره سیب زمینی سرخ کنم 


تو این گروه بیوسنسور (مهندسی پزشکی شریف) من عضو سایلنت بودم

دیشب دیدم نمونه سوال میخوان, زبونم باز شد بالاخره

اینم بگم که اینا همه‌شون 91 ای‌ن و همیشه حس مادربزرگانه نسبت بهشون داشتم



و یه مکالمه موازی, همزمان با مکالمه‌ی بالا

(فرزاد 89 ایه)

اینم بگم که ما این درسو به عنوان درس اختیاری برداشتیم


ولی خیلی بده آخرین کاری که آدم بخواد تو دانشگاه انجام بده زدن یه بچه باشه

بچه که زدن نداره

والا

این پست آلمارو خوندم, خوشم اومد

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

ینی این ادیت کردنم تو حلقم!!!

کلاس بیوسنسور, دکتر ف.

من اونی ام که کنار اونی که مانتو سبز یا به قول شما آبی پوشیده (بهنوش) ایستادم



چون دکترهای تهرانو نمی‌شناختم, ظهر رفتم کرج که با دخترخاله بابا برم دکتر

به خاطر همین درد دست چپم

شب که داشتم برمی‌گشتم, ایلیا میگه میشه بمونی؟

گفتم نه, باید برم مشقامو بنویسم 

یه دونه سیب بهم داد گفت پس اینو تو مترو بخور از حال نری!

بعدشم یه سیب دیگه داد گفت اگه اون توش سیاه بود اینو بخور

بعدش یه سیب دیگه آورد گفت اگه اونا خراب بود اینو بخور

بعدشم چندتا گوجه سبز داد که وقتی دارم مشقامو می‌نویسم بخورم



ایلیا, محصول مشترک دخترخاله بابا و پسردایی بابا



من, مترو!



پست امروز رو با این عکس خاتمه میدم 

23 سالو رد کردم, هنوزم عین چی! از آمپول می‌ترسم

می‌ترسماااااااا! اصن یه وضعی

+ نمی‌تونم بیشتر از این تایپ کنم, دستم درد می‌کنه 


۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)