888- چه کسی رو به تو آورد و نچید از تو نگاهی
1. هنوز کبودی جای سرُمها رو دستمه و اگه اسلام دست و بالمو نمیبست، شک نکنید که پیش از اینها عکسشو همین جا آپلود کرده بودم.
2. هفتهی آخر اردیبهشت سرم حسابی شلوغ بود و مراسم و جشن فارغالتحصیلی و دور همی با دوستام و کلی ارائه و کنفرانس داشتم و فرصت نکردم این اتفاق بامزه رو اینجا بنویسم و کلیدواژهشو نوشته بودم بمونه سر فرصت و البته الانم سر فرصت نیست؛ ولی دوست داشتم تو پست 888 بنویسمش.
4. یه بارم تو خوابگاه سابق، داشتم میرفتم بلوک روبهرویی و دمپاییهای هماتاقیمو پوشیدم و برگشتنی، با یه لنگه از دمپاییهای هماتاقیم برگشته بودم و یه لنگه از دمپاییهای دوستِ اون کسی که رفته بودم بلوک روبهرویی و باهاش کار داشتم و از قضای روزگار دوستش هم اونجا بود و با دوست من کار داشت و منم برگشتنی یه لنگه از دمپاییهای دوستِ دوستم و یه لنگه از دمپاییهای هماتاقیمو پوشیدم و تا چند روز بعدشم متوجه نشده بودم که یه لنگه از دمپاییهای دم درمون آبیه و یه لنگه بنفش! بعدها اتفاقی این دوست دوستم از جلوی در واحد ما رد میشده و یه لنگه از دمپاییشو میبینه و در میزنه و میاد تو و یادمه منو که دید، یه نگاه معناداری بهم کرد و گفت اون شب که دیده یه لنگه از دمپاییش نیست، با خودش گفته یارو عجب آدم عاشقی بوده :دی
5. از مامان بزرگ خدا بیامرزم شنیده بودم هر کی چادرشو اشتباهی سر کنه، به زودی میره مشهد.
6. بعد از آخرین باری که رفتم مشهد، 3 بار رفتم کربلا، ولی مشهد قسمت نمیشه... داشتم به رودروایستی که با امام رضا دارم فکر میکردم. کربلا که رفته بودیم هم همین حسو داشتم. ینی با امام حسین راحتتر بودم تا نجف و حضرت علی. دلیلشو نمیدونم ولی به هر حال دلم بدجوری مشهد میخواد.
7. دارم سبزهی نوروز محمد اصفهانیو گوش میدم. عنوان، یه بخشی از متن آهنگه.
8.
نمرهی صندلیام باز درآمد، هشت است
ساعت رفتن من نیز به مشهد، هشت است
بین ما مردم ایران، نود و نه درصد
عدد حاجتمان پنج نباشد، هشت است
کربلاییست دلم در وسط مشهد تو
کسر بر نُه شود هفتاد و دو درصد، هشت است
وقت آن است در این بیت که تاکید کنم
بهترین ساعت پرواز به مشهد، هشت است