پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

* قسمت اول این پست که به رنگ آبی‌ه، با اندکی دخل و تصرف و سانسور! از صفحه‌ی فیس ‌بوک یکی از دوستان که این مطلب رو پابلیک (عمومی) منتشر کرده بودن کپی شده و بقیه به قلم نگارنده است.

برق شریف جایی‌ بود که دوستان جدای از کار درست بودن خیلی‌ هم اهل فروتنی نبودن. همونطور که دوستی می‌گفت:

"من فکر نمی‌کنم اعتماد به نفسم اون طور که شما می‌گین زیاد باشه صرفاً به اندازست."

تعدادی از جملاتی که در سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ یادداشت کرده‌بودم رو گفتم به ثبت برسونم که شاید نگاه کردن بهشون بعد از گذشت ده سال خالی‌ از لطف نباشه.

- کلاسِ درسِ [...]: 

"استاد اون معاد‌له رو اشتباه نوشتین. (دانشجو کتاب رو باز می‌کنه) اوه! کتاب هم اشتباه نوشته که!"

- تعریف کردنِ یک دوست از دوست دیگه:

"[...] باورت نمی‌شه فلانی چقدر باهوشه! یه سوال خیلی‌ سخت رو بهش دادم ۱ ساعته حل کرد. من خودم ۴۰ دقیقه داشتم با سوال کلنجار می‌رفتم تا تونستم حلّش کنم"

- در پاسخ به تحلیل‌های دکتر [...] در مورد مشکلات دانشجویان: 

"استاد الان اکثر بچه‌هایی که حرفای شمارو شنیدن این طور برداشت می‌کنن که این چقدر شوته"

- در راستای‌ اعتراض به نمره: 

"من نمی‌فهمم معیار شما برای نمره دادن چیه! اگر به معلومات باشه باید من اول بشم! اگه به هوش باشه هم باید من اول بشم!"

- دانشجو ورودی سال اول در جواب به دکتر [...]: 

"آقا اگه شما یه عمر الکترونیک کار کردین منم یک عمر کوانتوم کار کردم"

- وقتی‌ استاد رو به یک دانشجو گفت اون چه کتابیه داری سر کلاسِ من می‌خونی‌: 

"ببخشید سرعت درس دادنِ شما پایینه باید خودمو مشغول کنم"

- نظر یکی‌ از استادانِ محترم در مورد رابطهٔ دختر و پسر: 

"من نمی‌فهمم دوست دختر یعنی‌ چی‌! اگه می‌خواین بگیرینش بگیرینش اگه نمی‌خواین به عنوان یه مهندس باید با کمترین هزینه کارو راه بندازین ۵۰ تومن (دلار ۹۰۰ تومن بود اون موقع) به یک نفر بدین سریع بیاد کارو راه بندازه"

- نظر یه استادی که ظاهراً مهندس بهتری بود و ارزون‌تر کارش راه می‌افتاد: 

"ما وقتی‌ کانادا بودیم کارمون با ۲ دلار راه می‌افتاد الان این دانشجوها باید ۶ ماه بدو بدو کنن آخرشم کارشون راه نمیفته"

- استاد خطاب به دانشجو:

"من سعی‌ می‌کنم نمرهٔ زیر دهِ شمارو سریع بدم که بتونی‌ درس رو برای ترم بعد برداری چون ظرفیت پر شده.

دانشجو: استاد بقیه کسایی‌ که درس رو افتادن چی‌ میشن اگه ظرفیت پر شه؟

استاد: احتمالا مجبور بشیم باقی‌ رو پاس کنیم (و این اتفاق افتاد!)"

یکی از هم‌کلاسی‌های ارشدم، علاقه‌ی عجیبی به نمره داره. دانشجوی شریف نبوده، ولی ترجیح می‌ده و اصرار داره در جملاتش حتی اگر ربطی به شریف نداشته باشند هم، از لفظ شریف استفاده کنه؛ مثلاً اگر آدرس جایی رو بپرسی مبدأش شریف هست، اول برو ایستگاه شریف و بعد فلان، یا جایی که آدرسشو می‌پرسی نزدیک شریفه، یا دو ایستگاه بعد از شریفه، یا مثلاً شرق شریفه، یا شمال شریفه!

علاقه‌ی عجیبی داره به اینکه بگه فلان استادِ شریف رو دیده یا باهاش حرف زده یا می‌شناسه، و علاقه‌ی وافری به کنفرانس‌هایی و لو بی‌ربط به رشته‌مان که مربوط به شریف هستند. به عنوان مثال، مکالمه‌ی من و ایشون:

ایشون: دکتر فلانی امروز کنفرانس داره
من: دکتر فلانی دیگه کیه؟
ایشون: استادِ فلان درسِ شریف
من: خب؟ کنفرانس چی؟
ایشون: نمی‌دونم

ایشون علاقه‌ی عجیبی دارن به ذکرِ عناوین کُتُبی که خوندن و نیز تعدادِ دفعاتی که خوندن! به عنوان مثال:

ایشون: فلان کتاب رو 17 بار و فلان کتاب رو 13 بار خوندم

ایشون قبل از کلاس و قبل از هر جلسه، درس رو به امیدِ اینکه استاد قراره بپرسه می‌خونن و مکالمه‌ی من و ایشون:

ایشون: خوندی؟
من: چیو؟
ایشون: درسِ امروزو دیگه! فکر کنم استاد امروز بپرسه
من: نه؛ نخوندم. تا حالا کی، کِی پرسیده که تو هر جلسه می‌خونی آخه؟! مگه بچه‌ایم بپرسه!!!

نیم ساعت بعد

ایشون: فلان جا، منظور استاد از فلان چیز چی بود؟
من: گفتم که؛ نخوندم. اصن جزوه‌ام هم کامل نیست؛ چون یکی دو هفته است صدای استادارو گوش نکردم که تایپ کنم جزوه‌مو.

نیم‌ساعت بعد

ایشون: استاد دقیقه‌ی بیستم یه چیزی گفت بعدش توضیح نداد، منظورش چی بود؟
من: گفتم که! گوش نکردم

از اینایی که جلسه‌ی اول هی از استاد می‌پرسن برای امتحان چی بخونیم و چه جوری سوال میدین و دفترِ چند برگ برداریم و مراجعِ درس چین و جلسه دوم میرن مراجع رو می‌خرن و می‌خونن و اشکالات احتمالی‌شون رو که هنوز تدریس هم نشده می‌پرسن و جلساتِ یک و نیم ساعته رو انقدر کش میدن با سوالاشون که وقت استراحتمون به فنا میره هیچ، از وقتِ استاد بعدی هم می‌گذره و خلاصه آقا دست رو دلم نذار که این هم‌کلاسی پدر همه‌مونو درآورده!

سر جلسه‌ی امتحان، ما جوابارو تو یه برگه‌ی آچهار نوشتیم و ایشون با فونتِ مورچه روی 7 تا برگه!!!

بارها و بارها خواستم بگیرم به قصدِ کشت بزنمش و خب احترامِ سن و سالشو نگه داشتم و اتفاقاً یه بار سر کلاس وقتی داشت تکلیف‌تراشی می‌کرد و اتفاقاً موفق هم شد، استاد که رفت بهش گفتم به جانِ خودم اگه ده سال ازم بزرگتر نبودی انقدر می‌زدمت که انصراف بدی از درس خوندن!!!

علی‌رغمِ رو اعصاب بودنش، معتقدم رفتارِ هر کس، رفتارِ خودشه و ما اجازه‌ی تغییر و دخالت نداریم؛ تا زمانی که به ما آسیب نزنه البته.

به خاطر اعصابِ ضعیفم، سعی می‌کردم تایم استراحت‌ها باهم نباشیم و اگر احیاناً تو مترو می‌دیدمش، بیست تا واگن ازش فاصله می‌گرفتم و این هر مسیری رو انتخاب می‌کرد، بنده خلافِ جهتش حرکت می‌کردم و لو اینکه به مقصد نرسم. 

ولی خب سرِ کلاس از دستش در امان نبودم و کافی بود یه موضوعی پیدا کنه که یه ربط نامحسوسی مثلاً به مهندسی داشته باشه؛ دیگه گیر می‌داد به شریف که شریف فلان و شریف بهمان و اتفاقاً تعریف می‌کرداااااااا! ولی خب واضح و مبرهن بود که سایرین و حتی خود من هم خوشمون نمیومد از این تعاریف. ینی امکان نداشت بحثِ اصطلاحاتِ تخصصی باشه و ایشون رزومه‌ی منو تشریح و تبیین نکنه برای بقیه!

و من همیشه سعی کردم با عوض کردن بحث، موضوع رو منحرف کنم.
ترم اول به همین منوال گذشت و به واقع متوجه شده بودم که سایر دوستان و نیز مسئولین و اساتید چه قدر آلرژی پیدا کردن به اسم شریف. ولی خب ایشون هیچ جوره درک نمی‌کردن که اولاً ممکنه بنده با تجدید خاطرات دانشگاه سابقم ناراحت بشم و در ثانی، ممکنه بقیه فکر کنن عمداً داریم فخرفروشی می‌کنیم.

چند وقت پیش که داشتم می‌رفتم فرهنگستان، متاسفانه توی مسیر همدیگه رو دیدیم و بازم متاسفانه سوار ماشین یکی از کارمندان اونجا شدیم و سوار شدن همانا و تعریف و تمجید من توسط ایشون برای اون خانوم کارمند همانا. ینی همین که سوار شدیم و درو بستیم و خانومه پاشو گذاشت روی گاز، ایشون شروع کردن به تشریح و توصیف من که از کجا آمده است و آمدنش بهر چه بود و نمی‌دونی چه قدر خفنه! (در حالی من حس خود خفن‌پنداری نداشتم هیچ وقت). و به واقع تو اون مسیر چند دقیقه‌ای نمی‌دونستم چه جوری موضوع رو عوض کنم و پیاده که شدیم حتی تا دم در کلاس هم، این هم‌کلاسیم داشت من و دانشگاه سابقم رو توصیف می‌کرد و قیافه‌ی اون کارمنده دیدنی بود!!!

چند روز پیش دلو زدم به دریا و گفتم باید بهش بگم که این رفتارش گرچه خیرخواهانه است ولی آزارم می‌ده و بهش گفتم که چه قدر اذیت می‌شم و حتی اینم گفتم که بارها سعی کردم صحنه رو ترک کنم یا موضوع رو عوض کنم و از اون روز دیگه حواسش هست که وقتی می‌خواد منو به کسی معرفی کنه به اسم و فامیل اکتفا کنه.

البته این هم‌کلاسیم جزوِ مقربین درگاه منه الان و بسیار دوستش دارم و اصن روایت داریم که من در برخورد اول با هر کی گیس و گیس‌کشی داشته باشم، سرانجام جزو صمیمی‌ترین‌ها میشه. اینم بگم که این هفته دوشنبه دو تا کلاس دارم که جلسه‌ی آخرشونه و من الان خونه‌ام و تهران نیستم و قراره همین دوستم صدای اساتیدو ضبط کنه و یه جوری برسونه دستم. قبلاً تو قسمت هفتم این پست هم در مورد این هم‌کلاسیم چند خط نوشته‌بودم.

۹۵/۰۳/۰۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

معصومه هم‌کلاسی ارشد

نظرات (۲۴)

اگه هولدن این خانم ببینه همونجا ب 80 روش اعدامش میکنه 
(آقای هولدن شوخی میکنم) 
پاسخ:
:)))))))))))))))))))))))
:|
پاسخ:
:|
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۴ خانم فـــــ
هوووووووف از این همکلاسیت .... روان منو بهم زد:|
رشته لیسانسش چی بوده؟ احیانا علاقمند بوده برق بخونه؟؟؟؟ هووووووووووووففففف
پاسخ:
رشته‌ی لیسانس هم‌کلاسیام تو حوزه‌ی زبان و زبان‌شناسی و ادبیات بود
البته ایشون یه مدرک ارشد دیگه هم دارن و بسیار هم باسوادن! ولی خب معتقدم آدم باید سوادشو فقط تو برگه‌ی امتحانی تخلیه کنه!
هنوز تو فکر مادرتم از دیشب
طالبی رو عموی ببر بعد 3تا قاچ افقی .. داغونم کرد اصن 😐
پاسخ:
بهتره کامنت‌های هر پست برای همون پست گذاشته بشه و برای پستایی که کامنتاشون بسته‌است کامنت گذاشته نشه.
نمیشه من باید کامنتم بزارم دیشب نتم ضعیف بود نشد کامنت بزارم
یبار دیگه م منو دعوا کنی شرحه شرحه ت میکنما
هی میپری بهم هی من سکوت مییکنم دهع ... عح ..عه .. عجب 
دا منن دانیشما

پاسخ:
عه!
دو نقطه خط صاف تو کامنت قبلی تو بودی؟
:) سر به سرم نذار که کلی کار ریخته رو سرم

باشه.خدافظ
پاسخ:
خدا به همرات :) :دی
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۲ آقاگل ‌‌‌‌
اون قسمت آبی یاد فیلم بیگ بنگ تئوری افتادم! و شخصیت شلدون!
:دی
پاسخ:
:) ندیدمش و نمی‌دونم چه جوری بوده
باید با اسید تفتش میدادی :|
پاسخ:
قصد بدی که نداشت!!! فقط شناختش از من کم بود و فکر می‌کرد خوشحال میشم
آخی ... من اون بنده ی خدا رو تا حدودی درک میکنم . خب منم از شریف تعریف میکنم البته نه همه جا ولی جاش باشه میگم شریف بهترین دانشگاه ایرانه حتی اگه خودم قبول نشده باشم . واقعیت که عوض نمیشه . حتی یه بار یکی از این استادا که مثلا خیلی رو دانشگاهمون تعصب داره ناراحت شد . حتی مثلا دکتر صراف که شاید بشناسیدش چون مخابراتیه به دانشگاه شریف میگه دانشگااه میدون آزادی یعنی حتی اسم شریفم نمیخواد بگه و من بهش اعتراض کردم خیلی بد جوابم رو داد . ولی شریف بهترینه . 

البته درست نبوده که بخواد همه چی رو به شما  ربط بده ولی تعریف کردنش از شریف رو کاااااااملا درک میکنم . 

البته چون انسانیه انقدر تعریف میکنه . میومد شریف  چند تا درس رو می افتاد شاید نظرش عوض میشد :)
پاسخ:
:))) آره والا!!!
یه بار ریاضی شهشهانیو می‌افتاد تا اخر عمرش تعریف یادش می‌رفت
فکر میکردم این خودشیرینی ها برای استاد دیگه تو ارشد نباشه ولی ظاهرا چیزی عوض نشده :||

نمیتونم یه آدم س و چند ساله رو تصور کنم که همش درس میخونه تا ازش بپرسن :||

اصلا نمیتونم تصورش کنم :|
پاسخ:
خودشیرینی همه جا هست!
درس خوندنم که سن و سال نمی‌شناسه
و ایشون خودشون هم معلمن هم استاد!
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۷ زینـب خــآنم
چقـــــد بی تربیتن ! همین بعضیا ک نوشته شدن
درسی ک شخصیت ُ فرهنگ ُ ادب نــیاره و بیشــتر وقاحت ُ تقویت کنه پشیــزی نــمی ارزه از نظر من
ببیــــــــــن
ینی چی دقیقا ک با 50ت کار ُ راه بندازین ؟؟؟؟
من نــمیفهمم واقعا ! منظورش چیه ؟!  : |
پاسخ:
:) بقیه‌ی دانشگاه‌ها بی‌تربیت‌تر از این نباشن، با‌تربیت‌تر هم نیستن.
یعنی حرف استاده که با 50 تومن کارشون و راه بندازن ، خرابم کرد :))) ولی راست گفتی بقیه داشنگاه ها بی تربیت تر از این هم دارن :)) من سراغ دارم 
با عنوانت هم موافقم شدید !
درک میکنم رفتار همکلاسیت چقدر آزارت میداده و خیلی خوب شد که اصلاحش کردی :)
پاسخ:
:)
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۴ دختر حــَوا :)
چقد اون قسمت آبیا خنده دار بود واسه من :)))

ولو سر هم نیست؟ آیا؟ :تفکر
پاسخ:
لو در عربی ینی اگر
"و" هم که همون "و" هست
و لو ینی و اگرچه
نخواستم وِلو خونده بشه جدا نوشتم
خداییش یادم نمیاد هیچوقت هیچکدوم از اساتید ما  اینجوری صحبت کنن 

خداییش چجوری اینجوری حرف میزنن:| 
درک نمیکنم اصلا
پاسخ:
:) دیگه دیگه!
آقا چرا اصلا دوستت رو اعصاب من نیست تازه حس می کنم چه دختر خوش قلب و مهربونی بوده:(
تو چه قدر بی رحمی:دی
پاسخ:
آخ که چه قدر بی‌رحم و سنگ‌دلم :دی
اینقدر از اینایی که هِی میخوان از آدم تعریف کنن بدم میاد!!! خب خوبیای منه؛تو چرا شرحشون میدی!؟{خطاب به شرح دهنده}
 والا :/
پاسخ:
:))) والا
سلام
آخ آخ آخ....
چقدر از این آدمای چاپلوس و بقیه بزرگبین، بدم میان و رو اعصابم رژه که هیچ، اسب سواری می کنن.
به قول شما باید اطلاعات رو روی برگه امتحانی خالی کرد. یا تو بحث، نه اینکه یک نفر شروع کنه همین جور از مثلا افتخارات و کمالات و غیره آدم بگه... باور نمی کنن که حداقل خودم، چقدر فکر می کنم از خیلی ها عقب ترم و هنوز هیچی نیستم...
خوبه حالا اصلاح شد، اونا که اصلاح نمی شن، بعد از چنین تذکری، بدتر هم می شن... :|
پاسخ:
سلام
خب بیچاره واقعاً نمی‌دونست ناراحت میشم؛ وگرنه منظوری نداشت.

استاداتونو دوست دارم :)
پاسخ:
:دی استادای شششششششششریفن دیگه :دی
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۴ خانم فـــــ
من هنوز تو کف اونیم که تو کانادا با 2 دلار کارشو راه مینداخت:/
روش میشد تو چشم بچه ها نگاه کنه؟
اصلا روش میشد بعد از اینکه اینو گفت بازم بیاد دانشگاه؟
ایدزی هپاتیتی سفلیسی چیزی نگرفته؟ 2 دلارررر؟ :|||||||||||||||||

پاسخ:
2 دلارِ قدیم!!! نه الان
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۶ فاطمه (خودکار بیک)
آینده ی میم یه همچین چیزی میشه :( 
به خدای احد و واحد از وقتی گفت برای 18 تو هندسه میخواد امتحان ترمیم بده دیگه بخشِ فحش سازی مغزم کار نمیکنه :|
پاسخ:
:))))))))))))) برای 18 میخواد دوباره امتحان بده؟!!!!
این قصد بد داشتن و نداشتن چیز مزخرفیه
چون چه داشته باشی چه نداشته باشی نتیجه همون میشه :|
پاسخ:
اوهوم موافقم.
خیلیا ناخواسته چه ضربه‌ها که نمی‌زنن
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۹ دختر حــَوا :)
عوا چقد جالب :دی مقسی
پاسخ:
:)
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۱ هولدن کالفیلد
آخ جون یه جهان سومی کلاسیک :))
پاسخ:
جهان سومی کلاسیک؟!
تا حالا نشنیده بودم
نفهمیدم منظورتو
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۶ مهندس خوشبخت
اخ اخ امان از این برقی هااا :دی  

هی خودشونو می گیرن
پاسخ:
امان!!! :))