پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

765- مانتو و ماجراهای پیرامون

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۴۷ ب.ظ

توصیه می‌کنم برای عیدتون یه همچین لباسی خریداری کنید و جلوی مهمونا بپوشید:



روزای اولی که اومده بودم خوابگاه جدید، نقل مجالس و محافل، دماغ یه دختره بود که بیست تومن، معادل دویست میلیون ریال وجهِ بی‌زبانو داده برای عمل بینی‌ش و نه تنها از عملش راضی نبود، بلکه بسی بسیار زشت‌تر هم شده و دماغش بزرگ‌تر هم شده بود و نه درست و حسابی می‌تونست حرف بزنه، نه نفس بکشه.

حالا من نه دختره رو دیده بودم، نه می‌شناختمش و نه اصن برام مهم بود این قضیه. ینی خودم انقدر سمن داشتم و دارم که این یاسمن توش گم باشه.

این هم‌اتاقیم که خودشم دماغشو عمل کرده بود، شب و روز و صبح و ظهر، دماغ اون بدبختو مورد تحلیل و بررسی قرار می‌داد که من با سه تومن عمل کردم به این خوشگلی و اون بیچاره سرش کلاه رفته و بیست تومن داده و اونم ریخت و قیافه‌شه و 

خب منم حرفی برای گفتن نداشتم به واقع!!!

هم‌اتاقیم یه روز دختره رو تو راه پله‌ها شکار کرد و آورد و نشونم داد و گفت نسرین ببین اینو می‌گفتماااااااااااااا، همون که دماغشو عمل کرده.

منم نه گذاشتم نه برداشتم، گفتم همون که از عملش راضی نبود؟ دماغش خوبه که! این کجاش...

بیچاره هم‌اتاقیم سرخ و سفید و سیاه شد و گفت نهههههههههههههه! اونو نمی‌گم، این همونه که دماغشو یه دکتر خفن عمل کرده و بیست تومن گرفته دکترش؛ ببین چه خوشگل شده!!! مبارکش باشه؛ دست دکترش درد نکنه! خیلی خوشگل شده، چه قدرم بهش میاد مثل عروسک شده!

من که کاملاً گیج شده بودم، با ایما و اشاره‌های هم‌اتاقیم دوزاریم افتاد که منم الان باید تعریف و تمجید کنم و البته این کارو نکردم و حقیقتو گفتم. حقیقت این بود که دماغش خوب بود؛ ولی این بیست تومن یه کم زیادی زیاد بود برای یه همچین دماغی!

دختره که رفت، هم‌اتاقیم می‌خواست سر از تنم جدا کنه به خاطر صداقتم!!! :دی


یه چند روز بعد، دختره و دماغش به فراموشی سپرده شدن و ساکنین خوابگاه، سوژه‌ها و موضوعات جدید دیگه‌ای پیدا کرده بودن برای محافل و مجالسشون... مثلاً کفشای اون دختره که کفشاشو از فلان جا خریده و خیلی هم دهاتیه کفشاش! یا مانتوی فلان دختره که مثل گونیه! و حتی وزن و قد بهمان دختره و چه هیکل نافرمی داره و کی میاد اونو بگیره!!! و چرا فلانی همیشه روسری سرشه و شاید موهاش کم پشت و کچله و یکی می‌گفت من یه بار دیدمش وقتی موهاشو شونه می‌کرد و خیلی هم موهاش پرپشت بود و شاید خیلی مذهبیه و یکی می‌گفت نه! من بیرون دیدمش، چادری نیست و قس علی هذا!!!

این اواخرم هر جا می‌رفتم، سخن از موهای "لو لایتِ" شرابی یه دختره بود که دویست تومن داده بود به آرایشگره و اه اه و واه واه که چه قدرم زشت شده و موهاشم بلند نیست و برای یه ذره مو دویست تومن زیاده و جمعه عقدشه و چه قدرم چاقه و شوهرش خلبانه و خدا به ما هم از این شانسا بده و از این صوبتا!!!

و من کماکان حرفی برای گفتن نداشتم به واقع!!!

ینی اصن برام مهم نبود راستش؛ هیچ وقت نبود...

چیزی که مهم بود، این بود که جماعت چرا جلو روی خود دختره انقدر تعریف و تمجید می‌کنن و پشت سرش اینارو میگن!!! خب اگه جرئت دارین جلو خود دختره هم بگین همچین تحفه‌ای هم نیستی و حسودی‌مون میشه که شوهرت خلبانه!

روز آخر تو آشپزخونه یه دختر نه چندان چاق با موهای کوتاهِ شرابی دیدم و حدس زدم خودشه

زشت نبود هیچ، خیلی هم مهربون به نظر می‌رسید!

کلاً تو این خوابگاه همه، به همه کار آدم کار دارن و فکر کنم مرموزترین موجودی که هنوز نتونستن اسرارشو کشف کنن منم :دی

اون روز یکی‌شون ازم می‌پرسید ماشینِ بابای نگار چیه و کجای تبریز زندگی می‌کنن و اونجا بالای شهره یا پایین شهر؟

گفتم شاید باورت نشه، از دوران مدرسه تا الان باهاش دوستم، ولی نه من تا حالا ازش پرسیدم خونه‌تون کجاست و ماشین‌تون چیه و بابات چی کاره‌ست، نه اون! نه تنها نگار، در مورد بقیه‌ی صمیمی‌ترین دوستامم یه همچین رابطه‌ای داریم باهم. 

حالا من این همه براش در مورد روابطم با دوستام حرف زدم و حرفام که تموم شد پرسید خودتون کجای تبریز زندگی می‌کنین و اونجا بالای شهره یا پایین شهر و 

چنان که گویی یاسین به گوش خر می‌خوندم!!! 

و البته همیشه هم تعریف و تمجید نمی‌کنن؛ بعضی وقتام به صورت کاملاً عامدانه میزنن تو ذوق طرف!

مثلاً همین چند وقت پیش نسیم یه جفت کفش مجلسی گرفته بود و دونه دونه اتاقا رفته بود به ملت نشون بده و یه عده گفته بود چه قدر زشته و اصن بهت نمیاد! حالا اینم اومده بود غمبرک گرفته بود که بهم نمیاد و پشیمونم که خریدمشون و منم گفت به درک که میگن بهت نمیاد! خیلی هم خوشگله؛ اصن تو چرا میری کفشتو به ملت نشون میدی هان؟!

هیچی دیگه! یه کم دعواش کردم که دیگه خریداشو به کسی نشون نده!!!

با این مقدمه، هفته‌ی پیش تصمیم گرفتم برم مانتو بخرم

لازم نداشتم؛ ولی دوست داشتم برای سال جدید یه چیز نو داشته باشم...

با نگار و نرگس قرار گذاشتیم و یه سر رفتیم میرداماد و مدلاشو دوست داشتم ولی سایز من نبودن هیچ کدوم. می‌خواستم سفید باشه، دکمه نداشته باشه، جلو باز نباشه، آستیناش کوتاه نباشه خیلی ساده نباشه خیلی پیچیده و عجیب غریبم نباشه!

قبلاً با نسیم تجریش هم رفته بودم و اولاً قیمتاش نامعقول بودن و ثانیاً مدلا و سایزی که می‌خواستمو پیدا نکردم. بعداً یه بارم با نگار رفتم ولیعصر و اونجام قیمتاش خیلی پایین بود و بازم مدلا و سایزی که می‌خواستم نبود و خوشم نیومد راستش! و سری آخر با هم‌اتاقیام رفتم هفت تیر و یکی دو تا پاساژ نزدیک بازار اصلی و همون روز یکی از اقوام زنگ زد برای ناهار دعوتم کنه و گفتم اومدم خرید و این ینی شروع بدبختیام! چرا؟ چون رسیدنِ همچین خبری به گوش این فامیل تهرانی همانا و رسیدن این خبر به تبریز، همانا! ینی تا شب همه‌ی تبریز قرار بود بفهمن که من رفتم خرید، مانتو بخرم و چند خریدی و از کجا خریدی یه طرف قضیه بود و اینکه اولین بارم بود تنهایی از تهران خرید می‌کردم یه طرف قضیه و ملت منتظر بودن ببینن انتخابم چه جوریه و منی که انقدر مشکل پسندم چی قراره بخرم!

ولی خب من آدمی نبودم و نیستم که نظر بقیه رو تو انتخابم دخالت بدم و وقتی از یه مانتوی کِرِم رنگ پشت ویترین خوشم اومد، هم‌اتاقیام طبقه‌ی پایین پاساژ بودن و تنهایی وارد مغازه شدم و به خانومه گفتم رنگ سفید و سایزِ 36 اونی که تنِ مانکنه رو می‌خوام و گرفتم و پوشیدم و خوشم اومد و کارتمو دادم و پامو از مغازه بیرون نذاشته بودم که sms بانک هم اومد و زنگ زدم به هم‌اتاقیام و گفتم اینم از مانتوی من! تموم شد!!! به همین راحتی... بدون اینکه نظر کسیو بپرسم

عکسشو فرستادم برای گروه تلگرام خانوادگی و


پ.ن: وقتی خودمو گذاشتم جای خواننده، دوست داشتم عکس مانتو رو ببینم ولی در جایگاهِ نویسنده‌ی وبلاگ دلم نمی‌خواست به صورت عمومی منتشرش کنم؛ فلذا خانوما می‌تونن روی "این لینک" کلیک کنن و با وارد نمودن مدل ساعتم که این رمز فقط به بانوان اعطا می‌گردد، عکسو واضح‌تر ببینن! لوکیشنم راه‌پله‌های خوابگاهه :دی

۹۴/۱۲/۲۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

نرگس

نگار

هم‌اتاقی شماره 1

هم‌اتاقی شماره 3

نظرات (۵۹)

عجب ماجراهایی تو خوابگاه دارین!!!!!!!!!!!
مبارک باشه :)
پاسخ:
ممنون :)
خوابگاهه دیگه...
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۱۱ سرباز جامانده
از دورویی بعضی آدما اصلاااا خوشم نمیاد.من اگ مثلا ی چیزی رو تن یکی ببینم و خوشم نیاد ازش ن میگم خوشگله ن زشت.کلا حرف نمیزنم راجع بهش......الان ی سوالی واسم پیش اومد شما با دوستای صمیمیت رفت و آمد ندارین؟!.....رمز مذکورم اگ میشه لطف کن
پاسخ:
بستگی داره رفت و آمد و صمیمیت رو چه طوری تعریف کنید
رازهای مگوی همدیگه رو میدونیم و عزا و عروسی و تولد همدیگه هم میریم که معمولاً تو تالار و مسجد و کافی شاپ برگزار میشه
ولی رفت و آمد خانوادگی نه
هر چند خونه ی مامان بزرگای همو بلدیم به خاطر آش و شله زردای نذری :دی
من مدل ساعتت نمیدونم :دی
پاسخ:
الان میام میگم تا بدونی

برات کامنت گذاشتم
برای اون دوستی که کامنتش خصوصی بود هم کامنت گذاشتم

مبارکت باشه

قشنگه، ولی یکم حالت مجلسی داره و به نظرم به درد دانشگاه نمیخوره، نه؟

پاسخ:
منم برای دانشگاه قرار نیست بپوشم
اتفاقاً هدفم این بود تو خونه بپوشم
ینی وقتی مهمون میاد (چون وقتی مهمون میاد چادر نمیپوشم و باید مانتو بپوشم)
من رمز ندارم...
و اینکه کاملا باهات موافقم! از نظر من هم هیچ وقت نظر هیشکی رو در خرید نباید پرسید! 
پاسخ:
ولی نظر مرادو بپرس
همین طور الکی هم پرسیدی پرسیدی
ولی بپرس روحیه بگیره :دی


+ رمزو فرستادم
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۶ محسن رحمانی
پیراهن رو خوب اومدید:دی
پاسخ:
:دی
ممنون :)
مبارکتون باشه.
پاسخ:
مرسی ^-^
بخدا مدل ساعتت یادم نمیاد :دی
پاسخ:
نچ نچ نچ نچ
یا ایمیلتو بده یا آدرس آخرین وبلاگتو :))))
باورت نمیشه... با یک خانواده ای رفته بودیم خرید. از قضا خرید مانتو هم بود اتفاقا! 
بعد باباعه دختره به دختره گفت این زرشکیه خوشگله. دختره گفت ولی من همین مانتو کرم اش رو میخام. باباش هم گفت به نظر من زرشکی. دختره هم زرشکیه رو برداشت! معلوم بود ناراضیه ها. ولی میگفت هر چی بابام بگه. بعد با مامانش دوتایی میگفتن سلیقه ی شوهر/ پدر مون خیلی خوبه و هر چی اون بگه ما انتخاب میکنیم و اینها. بعد من و مامانم هی به اون اقاهه میگفتیم خو ای کرم دوس داره بذار کرمش رو برداره خوب. گناه دارهگ اونم الا و بلا که همی که من میگم! جالبیش این اعتماد و ایمان خانواده به سلیقه ی باباشون بود! 
اونوخ من اگه جای دختره بودم: (این همه روضه خوندم که برسم اینجا!)
-زرشکیه خوشگله. بردار بپوش..
-ولی من کرمیش رو میخام
-نه. یا زرشکی یا هیچکدوم.
-هیچ کدوم! 

یعنی من احترام و اینا حالیم نی! یا نظر خودم، یا هیچی! حالا اون طرف میخاد بابام باشه، مامانم باشه، مرادم (!!) باشه! دختر همساده باشه! فرقی نداره!

خیلی هم خوشگله مانتوت! دوسش میداریم! 


پاسخ:
ایشالا فردا یه پست طلبت راجع به همین موضوعی که گفتی!
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۸ شیمیست خط خطی
چه خوابگاه خاله زنکی داره این بهشتی!!! یکی از دوستام کارشناسیشو اونجا خونده بود میگفت ملت خیلی تو کار هم دخالت میکنن ولی فکر نمیکردم تا این حد!

خیلی مانتو عروس گونه ایه، دلم خواست :)
پاسخ:
:)))))))))) مرسی
نخواستم توی پست به این نکته اشاره کنم
ولی هم اتاقیام میگفتن ایشالا اولین بار جلوی خواستگار بپوشیش!!!

۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۰ محسن رحمانی
این موضوع فقط به یه جای خاص نیست بلکه همه جا این موضوع پیش میاد خصوصا بین خانوما.
پاسخ:
انصافاً بچه های خوابگاه شریف تا این حد نبودن
بودن؛ ولی نه تا این حد!!!
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۴ مستر نیمــا .
مبارکه
من اگه خانم بودم دیوانه میشدم با این فضولیا!
چون هیچچچچ خوشم نمیاد از این جور فضولیا!
پاسخ:
ببین من چی میکشم!
حالا هی بگین چرا با ملت ارتباط نداری!!!
این کارارو میکنن که دوست ندارم سلامشونو علیک بدم
منتظر این پست میمونیم!
پست نطلبیده هم مراده!!
پاسخ:
همه چی اینجا یه ارتباطی به مراد داره به واقع
اون لینک مانتوعه دانلودش ک میکنم یه صفه سیاس:(
پاسخ:
وا! صبر کن لینکشو برات کامنت خصوصی بذارم
😂😂😂😂😂آخرین وبلاگ😂😂
والله من از همان ابتدا همین بیردانه وبلاگ را داری م نسرین بالام :دی
پاسخ:
:))) فرستادم برات رمزو!
حفظش کن که دم به دیقه نپرسی
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۸ راحنا رهایی
خوش سلیقه ای :))

× پیشاپیش عیدت مبارک :دی
پاسخ:
سلیقه ام حرف نداره :دی

ممنون :)
عید شما هم
خشن :((((((
دیگه هیچی نمیپرسم .. اگه من دیگر صحبت الدیم... 😒😔😔😔
پاسخ:
:دی قهر نکن حالا!!!

ینی اخ که چقدر من حرص خوردم از دست این ادمای دورو تازه بهشونم میگی ناراحت هم میشن
نمیدونم چرا یه عده نمیتونن بزارن هرکی برای خودش زندگی کنه
البته شاید خیلی برات مهم نباشه ولی مانتوت خیلی قشنگه :) مبارکت باشه
اتفاقا من سمت کوکاکولا رو رفتم راحت 36گیرم اومد
و جواب اقای برادر هم خیلی خو بود D:
پاسخ:
:)))) ممنون

36 بودن به تنهایی مد نظرم نبود و مدل و رنگشم مهم بود

و منظورم این نبود که برای برادرم هم دنبال مانتو بودم
ولی جوابش دندان شکن بود


۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۵ دختر حــَوا :)
نصف پستو خوندم و شتابان اومدم بهت بگم که
تحفه خواهر تحفه :)))))
پاسخ:
آبروریزی نکن خواهرم
فکر میکردم تحفه با ه نوشته میشه خب :دی
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۷ دختر حــَوا :)
نسرین بیا رمز ساعتتو برامنم بفرست
دارمشا اما الان با پی سی نیستم. اونجا سیوه :دی
پاسخ:
فرستادم :))
حفظش کنین خب
راستی اون تحفه رو منم دیدماااااا
مشغول بشور بساب بودم صدام زدن دیگه نشد کامنت بدم
پاسخ:
دوست آن است که عیوب آدمو در خفا بگه
نه که بیاد آبروی یه زبان شناسو جلوی ملتی عظییییییییییییییییم ببره
والا
نسرین نه
لینکو دارم
رمزو میزنم دانلودشم میکنم
به جای اینکه عکس مانتو تو دانلود شه یه صفه سیاه دانلود میشه
چن بارم امتحان کردم نشد:(
پاسخ:
خب پس قسمت نیست چشمت به جمال مانتو روشن شه لابد
من رمزو حفظمممم^___^
حیف ک کامنتا هویجوری تایید میشه وگرنه شونقد بار از روش برات مینویسم تا مطمان شی حفظم :دییییی
پاسخ:
آفرین دخترم!
احسنت...
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۳ دختر حــَوا :)
O-o 
همچین میگه حفظش کنین انگار راحته :))
پاسخ:
:)))) از دلنیا یاد بگیر
نصف توئه! ولی حفظه
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۵ دختر حــَوا :)
چه خوچگله
مبارکه :)
پاسخ:
قابل شما رو نداره
چشماتون خوشگل میبینه
ولی خب خوشگلم هست ذاتاً
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۷ سرباز جامانده
نه خب مثلا من و دوستای صمیمیم هرازگاهی خونه ی هم میریم.خیلی نه ولی دو سه بارو رفتیم.(البته با دوست نزدیکم این حرفارو نداریم.زیاد میریم و میایم) دیگه اگه رفت و آمد اینجوری هم نداشته باشیم خونه ی همو بلدیم.
پاسخ:
من که خوبم
داداشم حتی اسم دوستاشم نمیگه بهمون!!!
مبارکه
قشنگه :))))
پاسخ:
^-^ قشنگ نبود که نمی خریدم :دی
ماجراهای دخترانه و قس علی هذا!!!
ما اینجا چیکار میکنیم نمیدونم؟؟؟؟
:))))
پاسخ:
منم نمیدونم :دی
ولی اینجا بودنتون از نبودن بهتره
یه موقع شیشه مربایی، وسیله ی سنگینی چیزی بود از شما آقایون کمک میگیریم
فعلا باهات قهرم .. بلی !
دا منن دانیشما :|
پاسخ:
کوسمَه سَن آلله!
بیر اِله قالمیشدی سَنین مینّتیوی چَکَم!
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۰ سرباز جامانده
:-o ن ما علاوه براینکه خانواده دوستای نزدیک منو میشناسن(حتی دوستای نیمه نزدیکم میشناسن گاها) دوستای نزدیک داداشامم میشناسن..حتی مادر اینجانب با مادراشون سلام علیک و این حرفا داره.
پاسخ:
خب سلیقه ی هر کی یه مدله دیگه
(آایکون پوکیدن از خنده و پاشیدن به در و دیفال)چووووووووووووخ ناکیشی سن .. بدجنس مگه من چمه :دی
یه ذره منتم میکشیدی دلم خوش شه :))) (غش کردم از خنده .. نامرد)
پاسخ:
D:
خیلی خیلی ناسه ^_^
پاسخ:
چی ناسه؟
خوب بترجم ببینم راضیه شی گفت ؟!
پاسخ:
داریم دعوا میکنیم
مانتو دیگه
پیغامتون  هم رسوندیما ^_^
پاسخ:
:)
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۹ دفترچه زندگی
مبارک باشه.
اینجور پستاتونو که میخونم یاد این بخش از آهنگ حامد زمانی میوفتم.

بگو چرا باید بسوزه لحظه های من

به خاطر نگاه اشتباه آدما


پاسخ:
اتفاقا همین الان هندزفری تو گوشمه و همین آهنگو گوش میدم
منم مشکل پسندم ولی به نظرم مانتوت خیلی خوشگل و شیکه
مبارکت باشه عزیزم
انشالله به شادی بپوشی:)
پاسخ:
منم باهات موافقم
خیییییییییییییلی خوشگله ^-^
این که جلوی بنده خدا یه چیزی بگیم ؛ پشت سرش یه چیز دیگه خیلی بد ِ .
من نمی گم الکی تعریف کنیم ؛ اگر بد باشه ؛ سکوت که دیگه می تونیم کنیم !

مبارک ِ (: .
پاسخ:
اوهوم...
ممنون :)
 کیم ؟! o_O
سن ؟؟ o__O
من ؟؟؟؟؟O___________o
 دووَ ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
شیب ؟؟
بام ؟؟
یا مای گاد !!!! :دی
پاسخ:
:دی استراحت بسه... برو بشین سر درس و مشقت
گُزلریم اوسته :دی

تا 120 دقیقه ی بعدی قودبای :دی
پاسخ:
:)
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۷ شن های ساحل
اخی یاد خوابگاه خودمون افتادم همه جا از این حرفا هست من که متهم میشدم به روشنفکری و حوصله سر بر بودن البته ۲ تاشم فحش حساب میشد :))))).....دیگه اینجور بحثا که میشد من میگرفتم می خوابیدم اونا بحث میکردن می دونستن خواب و بیدار بودنم فرقی نمیکنه چون توی این بحثا شرکت نمیکنم...کلا به اینکه فلانی چی خریده یا اون یکی چی کار کرد علاقه ای ندارم زیاد البته از خوشحالیشون خوشحال میشم ولی سوال نمی پرسم....خوابگاه که خوبه من با این شلوغ کردنا و جیغ جیغ کردنا واقعا مشکل دارم موقع حنابندون و پاتختی هم اکثرا با اقایون فامیل می رم بیرون چون قسمت زنونه حوصلم سر میره باز اقایون میرن چند تا غذای خوشمزه میخورن:)
مانتوی عید امسال منم کرم رنگ!...
پاسخ:
مبارکت باشه :)
اولندش که خیلی به زحمت افتادم تا مانتوتو ببینم چون با گوشی بودم مجبور شدم یه لب تاب شایدم لپ تاپ یا لپ تاب! (زبان شناسی مثلا! کودمش درسته حالا!؟)رو به خاطرش روشن کنم و خب ایراد از گوشی بود!!
به هر حال
تو باید میرفتی مانکن میشدی
نه نه
منظورم این مدلاس
نمیدونم خلاصه باید یکی ازینا میشدی
کصــــــــــــافط چه ژستیم گرفته
ببین من دختر به این خوشگلیو به هر مراد اینا نمیدمااااااااا
میبینی پررو میشه نمیزاره همین عکس ک واس خانوما هم میزاریو واسمون بزاری میگه روت غیرت دارم:|))))
پاسخ:
:دی :دی و :دی
لپ تاپ - Laptop درسته
مرسی عزیزم بابت رمز

مبارکت باشه خانومی خیلی عالی و شیک :)

چ ژستی دقیقا شبیه مدلا :دی
پاسخ:
:)))) ممنون
درسته که دانشگاهمونو مرده شور ببره ولی نشنوم کسی از خوابگاهمون بد گفته باشدااااااا:||||
پاسخ:
:))))) خوابگاهتونم مرده شور ببره! به واقع
چرا واسه من باز نمیشه رمزو میزنم اما غیر قابل بازشدنه
پاسخ:
مشکل دلنیا رو داری
اونم با گوشی یه صفحه سیاه میدید
صبر کن لینکشو برات کامنت بذارم... حالا همچین تحفه ای هم نیست البته
سالامین علیکیم :دی
پاسخ:
بشین یه گوشه بذار کارامو انجام بدم
یاااااااااخچی (این چ رو خیلی با نوک زبونت کوتاه بزن :دی)
پاسخ:
:) آفرین دخترم!
بازم باز نشد:(
پاسخ:
با برخی گوشی ها باز نمیشه لابد
دقیقا داری چیکار میکنی؟:دی فضولم خواهر مراده به واقع ::پی

خالی خالی حوصلم سرمیره 10 دقییییییقه ساکت بشینم خفنیسم (خفگی حاد)میگیرم میمیرم بی جاری میشی .. :دی
یه کیکی .. کیک بدون فری .. خاگینه ای ..دسری ..کوفتی .. مرضی ..فحشی یچی بده خلاصه 😂
پاسخ:
با یه پروتکل خاصی متنو ویرایش میکنم که ترین بشه به کامپیوتر (= تعلیم دادن)
فهمیدی؟
حالا برو بشین یه گوشه بذار کارمو انجام بدم
یاخچی .. منم مشتق میشینم مشتق میخونم اصن :(
بی اعصاب .. یازیخ مراد .. نمیشه دم پرش پلکید :|
پاسخ:
یازیخ مراد!
مانتوت مبارکه به خوشی بپوشی :))
پاسخ:
ممنون. ایشالا


فیعلا کی یازیخ راضیه :((
دا منن دانیشما :|

داری ام مشتق میخوانی ام..مرده شور ریاضی رو ببره .. بخدا انصاف نیست تو ریاضیت انقدر قوی باشه من اینجوری شل و لنگ بزنم تو ریاضی عح 😭😭😭😭😭

آما .. آما .. سن دا منن دانیشما .. گنه کوسدوم 😒😒

گنجز خیر :|
پاسخ:
شب تو هم به خیر :))
^-^
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۶ مــــــــ. یــ.مــ
:)
وای جواب‌برادرت خیییلی خوب بود کلی خندیدم😂
پاسخ:
:))) نمکدون خانواده است!
۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۱ شن های ساحل
همچنین:)....عید شادی داشته باشی..حسابی استراحت کن
پاسخ:
:) چشم
بسم الله الرحمن الرحیم .. 

اجازه هس ؟؟؟!!:دی
پاسخ:
لا اله الا الله! :دی
دانشگاهمونو که میبرن بشورن در کنار کادر اجرایی و سران ارادی و آقای طهههههرانچیییی جونم مرگ شده ایشالا خوابگاهم یادشون نمیره ببرن:|
ولی در کل نشنوم بد گفته باشیدااااا:|
آیکن سندروم استکهلم!
پاسخ:
به نظرم مملکت کلاً نیاز به شست و شو داره
باید کوبید از اول ساخت
والاع!
میشه مدل ساعتتو بهم بگی؟!
ببخشید که سومین باره دارم ازت میپرسم...ولی خب همش اجق وجقه!
باید روی یه یادداشت بنویسم بزنم به دیوار اتاقم!
پاسخ:
ارسال شد. ولی از دلنیا یاد بگیر که حفظش کرده :))) نصف توئه!!
نسرین این سیاهه! صفحه رو میگم!
پاسخ:
تو هم مشکل دلنیا و مریمو داری.
مشکل از گوشیته

یادته میگفتم از خوابگاه خوشم نمیاد و دوست ندارم زندگی خوابگاهی رو ؟علاوه بر دلایل قبلی یکیش هم همین فضولی و سرک کشیدن و تماشا کردن و اظهار نظر کردنه
به اینا چه طرف خونش بالاشهره یا پایین شهر یا باباش چیکارس؟!
یاد چندتا از همکلاسیام افتادم که تو مترو در حال برگشت ناچار باید تحملشون میکردم و اینا یه بند داشتن از همین اراجیف میبافتن و جالبه وقتی من باهاشون همراهی نمیکردم و سکوت پیشه میکردم منو به مرموز بودن و ... متهم میکردن
 با اینکه اصلا ازشون هیچ سوالی نمیکردم چون ازشون خوشم نمیومد و نمیخواستم باهاشون همکلام بشم با کمال پررویی سوالاشون رو مثل مسلسل پشت هم ازم میپرسیدن در مورد خودم و خانوادم و خواهر برادرم و اجدادم و.کروکی منزلمون و...


من اگه یه چیزی از نظرم قشنگ نباشه نمیتونم الکی تعریف کنم و خب گاهی اوقات خدا خدا میکنم از من نظر نخوان یا اینکه مثلا وقتی توی جمع همه دارن از یه بچه یا لباسی چیزی تعریف میکنن و من ساکتم خیلی تابلو ولی هرچی تقلا میکنم زبونم نمیچرخه بگم به به

شنیدم نسرین خانوم غلط املایی داشته وای وای وای
این رمز ساعتت برای من معضلیه هر دفعه میرم ایمیلمو باز میمیبینم نمیدونم کجا سیوش میکنم دوباره دفعه بعد روز از نو روزی از نو...اینقدرم سخته که نگو امروز هرچی تایپ کردم جواب نداد آخر عینا خودشو کپی کردم تا عکسه باز شد
این استقلال و اعتتماد به نفس و خود رای بودنت خیلی خوبه من برعکس تو وقتی میخوام کاری کنم یا لباسی بخرم نظر اطرافیانم مهمه و اصلا تنها نمیرم خرید ولی قبول دارم تنهایی رفتن آرامش بیشتری داری
مانتوت  قشنگه فقط چرا هیچکس قیمتشو ازت نپرسید؟:D
فقط جنبه مزاح داشت و میخواستم جو اینجا رو هم مثل خوابگاه کمی خاله زنکی کنم
زیرش لازمه آستین بلند پوشید یا به اندازه کافی ضخیمه؟
پاسخ:
آره واقعاً
چرا کسی نپرسید؟!!!
ضخیم نیست اصلاً
پاساژ رضای بازار تهران 130 و هفت تیر 240
هفت تیر سایز منو نداشت
اگه داشت هم ترجیح میدادم از پاساژ رضا بگیرم که گرفتم :دی
مرسی که با جزییات گفتی من تازه اینجا از جوابت به کامنتم فهمیدم که بازار تهران هم رفتی دوباره پست رو خوندم فهمیدم چرا اشتباهی برداشت کرده بودم که از هفت تیر خریدی
من ترجیحا مانتومو جوری میگیرم که دیگه زیرش سایه نزنه
همتت پرفشار برای مانتو تهران رو کمی درنوردیدی
قیمتهای میرداماد مثه تجریش بالا نبود؟
پاسخ:
میرداماد 100 به بالا بود و اغلب دویست
تجریش 200 به بالا بودن و 
پاساژای تجریش بیشتر
اول رفتیم هفت تیر مدلارو دیدم و بازارم فقط همون پاساژ نزدیک مترو رفتم