689- بیسبیل
دیشب نسیم داشت عکساشو به هماتاقیای شماره دو و سه نشون میداد و
از اونجایی که همهی عکساش شبیه هم بودن و تو همهشون یه گوشی دستش بود و جلوی آینده،
بنده به دیدن یکی از عکوس (جمع مکسر جدید برای عکس، فرهنگستان هنوز تصویب نکرده البته) اکتفا کردم.
تا اینکه رسید به عکس باباش و گفت اینم بابامه و منم شیرجه زدم تو لپتاپش که منم منم منم ببینم و
واکنشم اینجوری بود که واااااااااااااااااااای چه قدر سبیل!!!
نسیم: خب باباها باید سبیل داشته باشن دیگه
اون یکی هماتاقیای کُرد هم همراهیش کردن و گفتن اصن مرد کُردِ بیسبیل مرد نیست!!!
هماتاقی شماره 3 به نقل از یکی از پسرای کرمانشاهی دانشکدهشون که سبیل نداشته تعریف میکرد که یه منطقهای هست تو کرمانشاه، قلع خان، قلعه خان یا یه همچین اسمی، اونجا دیگه همهی مردا "باید" سبیل داشته باشن و یه بار اونجا تو همون شهر یه کَل کَل و بحثی پیش میاد و یه یارویی یهو برمیگرده به این پسره میگه بیسبیل و در میره! (این بیسبیل تو اون شرایط، یه نوع سوپر فحش محسوب میشده ظاهراً)
عادت دارم هر چند وقت یه بار عکسامو چاپ کنم و بذارم تو آلبوم و هر کی میاد خونهمون میگه آلبوم جدید چی داری و بیار نگاه کنیم (فقط هم به جماعت نسوان نشون میدم البته). علاوه بر چاپ عکس برای خودم و فک و فامیل و دوست و آشنا به عنوان یادگاری و کادو، دوره کارشناسیم به در و دیوار خوابگاهم رحم نمیکردم و هر کی میومد اتاق ما، چنان که گویی اومده باشه گالری عکس!
از راست، بالا: عکس جلسه آخر درس ساختار، اصول الک، کنترل خطی، محاسبات
خلاصه یادم باشه با کُرد جماعت وصلت نکنم!
حالا هر چند ترک جماعتم از سبیل بیبهره نیستن ولی نه تا این حد!!!
و یه توصیه علمی به دختر خانمای دم بخت؛
موقعی که خواستگار میاد به مادر داماد بگید وای من فکر کردم شما خواهر بزرگترشین!
یعنی تاثیری که این جمله در نتیجه خواستگاری داره کتابهای قلمچی و گاج و ماهان در قبولی کنکور نداره