523- لبخند تو را چند صباحیست ندیدم؛ یک بار دگر خانهات آباد بگو سیب
يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ب.ظ
خیلی وقته این جوری ام
صُبا میرم جلوی آینه و یه لبخند تلخ زورکی تحویل خودم و تا شبم تحویل ملت میدم
ولی امروز حواسم نبود که حواس استاد به منه
تو فکر بودم
داشت یه چیزیو توضیح میداد
گوش نمیکردم
تو فکر بودم
یهو حرفشو قطع کرد برگشت سمت من و
"اخم نکن دختر!"
همه برگشتن سمت من...
انقدر محکم و با اقتدار گفت اخم نکن که خندهام گرفت
خندیدم
گفت همممم حالا شد!
۹۴/۰۹/۱۵