433- که بدبختتر از مراد، شوهرِ دوستای زنِ مراده!!!
میگه این ماه فلان قدر پولم اضافه مونده، تو بودی چی میخریدی باهاش، چی کارش میکردی؟
من: والا هیچ کاریش نمیکردم! هر موقع چیزی لازم داشته باشم میخرم،
لازم نداشته باشمم نمیخرم دیگه، حالا چه پولم اضافه باشه یا نباشه
خوبیش اینه که دوست پسر نداره
که باهاش بره بیرون
بدیشم اینه که دوست پسر نداره
که باهاش بره بیرون و تنهایی هم نمیره بیرون و عاشق خریدم هست و
هفته اول:
+ نسرین آخر هفته بریم تجریش؟
- این هفته خیلی کار دارم
هفته دوم:
+ نسرین آخر هفته بریم تجریش؟
- هفته بعد کلی کار دارم
هفته سوم:
+ نسرین آخر هفته بریم تجریش؟
- این هفته نه، ولی هفته بعد شاید
هفته چهارم:
+ نسرین آخر هفته بریم تجریش؟
- قول میدم هفته بعد باهات بیام تجریش
بالاخره ما یه روز پا شدیم رفتیم تجریش، ارگ
تازه این بنده خدا میخواست از صبح بریم و من چهار چهار و نیم حاضر شدم :دی
شش رسیدیم تجریش و من داشتم سنگ فرشای پیاده رو هارو تماشا میکردم و
دوستم چشم از مغازهها برنمیداشت!
دامن از کف میداد وقتی مانتویی، شالی، لباسی چیزی میدید
نقطه اوج داستانم اون جایی بود که وارد ارگ شدیم و سرعت قدمای من و سرعت قدمای دوستم!
یه لحظه دیدیم من اون ور پاساژم و دوستم هنوز دم در ورودی و جلوی مغازه اولیه
ینی یه جوری وسط پاساژ زده بودیم زیر خنده که نفس من که شخصاً بالا نمیومد
به هر زور و زحمتی بود تماشای ویترین مغازههای چهار طبقه تموم شد و
ما ارگ رو به مقصد خوابگاه ترک گفتیم
مانتوها همه شون بالای دو سه تومن بودن :دی
دوستم: خدایا! من که ازت این مانتوهارو نمیخوام، پولم نمیخوام، فقط یه شوهر میخوام
من: از خدا یه شوهر میخوای و از شوهرتم مانتوهای اینجارو میخوای لابد
دوستم: آره دیگه :دی
دوستم: کاش عکسم میگرفتم
من: من گرفتم
دوستم: چه جوری؟!!!
من: دیگه دیگه :دی
برگشتنی، ذرت هم خوردیم (کجای اینا مکزیکیه آخه!؟ دقیقاً چیش مکزیکیه؟)
اون تقابل مشکی و قرمزم اتفاقی نیست،
ولی دختر خوبیه، ملالی نیست جز میوههایی که گاه به گاه پوست میکنه و
به لطایفالحیل میپیچونمش؛
پریروز تو فرهنگستانم یکی از همکلاسیام همون خانومه که 40 سالهشه و معلمه و
بهش میخوره 20 سالش باشه و داشت کنفرانس میداد برام سیب پوست کند و
مجبور شدم بخورم!
آقا من تا خودم نشورم اون لامصبو از گلوم پایین نمیره خب...
امروز صبح
+ نسرین بیست دیقه وقت داری باهام بیای بریم یه جایی؟
- بیست دیقه یا دو ساعت؟ :دی کجا؟
+ این باشگاهه سر خیابون هست، کلاس رقص عربی داره
- من کلاس رقص بیا نیستمااااااااااااا، اونم عربی!!! تنهایی میری
+ آره فقط امروزو باهام بیا برای ثبت نام
میخندم
+ به چی میخندی؟
- رقص... شش یک به نفع تو