347- ببین غم تو، رسیده به جان و دویده به تن...
شنبهها که درگیر درس و مشق و نوشتن تکلیف و تمرینم
یکشنبه و دوشنبه هم که کلاس دارم
ولی سهشنبههارو دوست دارم
سهشنبهها مال خودمه
سهشنبهها میرم دانشگاه سابقم و سعی میکنم تا آخر وقت اونجا باشم
همون منطقه جنگیِ مین گذاری شده که برای رسیدن از نقطه A به B هزار بار مسیرمو میپیچونم و
مسیرمو کج و راست میکنم که یه موقع با فلانی و بهمانی چشم تو چشم نشم!
میرم سایت, سالن مطالعه, بوفه, سلف, تعاونی, انتشاراتی, مسجد, اداره امور دانشجویی, کتابخونه
تا شب تو همون مختصات جغرافیایی پرسه میزنم بدون اینکه با کسی قراری داشته باشم
بدون اینکه قرار باشه کسیو ببینم, بدون اینکه کسیو ببینم, بدون اینکه قیافه ام شبیه آدمای علاف باشه
اونجا برای من حکم چهار ولیعصره, برای من ویترین لباس مجلسیای جمهوریه, حکم مغازههای تجریش
سهشنبهها میرم کتابخونه, من و قفسهها و آهنگ همیشگیِ محمد اصفهانی عزیز
سهشنبههارو دوست دارم
اکانتم فعال شد :))))) فکرشم نمیکردم پست قبلیم انقدر سریع به گوش مسئولین برسه :دی
اگه میدونستم اون پستو زودتر از اینا منتشر میکردم!
والا!
حالا که صدام انقدر واضح به گوش مسئولین میرسه, خواهشمندم یه فکری هم به حال ازدواج جوانان بکنن
به نظرتون مسئولین محترم تا آخر وقت اداری خواستگارارو میفرستن دم خوابگاه یا خودم برم تحویلشون بگیرم :دی
حالا یه سوال فنی! چرا به همهی کارشناسیا 3 گیگ و به ارشدا 4 گیگ دادن به من 5.2؟
هوم؟!
من الان ینی خیلی ارشدم؟
اون وقت این 0.2 چیه؟
چرا رند نیست خب...
شما که اکانتتون فعال شده الآن باید خیلی خوشحال باشید
آخه چه غمی؟؟؟
الآن باید فاز شادی میداشتید و آهنگ شاد گوش میکردید