پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

190- حکایت (پیشنیاز پست بعدی)

دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ق.ظ

دو همسایه که یکی مسلمان و دیگری نصرانی بود گاهی با هم راجع به اسلام سخن می‌گفتند

مسلمان که مرد عابد و متدینی بود آنقدر از اسلام توصیف و تعریف کرد

که همسایه ی نصرانی اش به اسلام متمایل شد و قبول اسلام کرد

شب فرا رسید. هنگام سحر بود که نصرانیِ تازه مسلمان دید درِ خانه اش را می‌کوبند

متحیر و نگران پرسید: کیستی؟

از پشت در صدا بلند شد: من فلان شخصم و خودش را معرفی کرد

همان همسایه‌ی مسلمانش بود که به دست او به اسلام تشرف حاصل کرده بود

+ در این وقت شب چکار داری؟

- زود وضو بگیر و جامه ات را بپوش که برویم مسجد برای نماز

تازه مسلمان برای اولین بار در عمر خویش وضو گرفت و به دنبال رفیق مسلمانش روانه ی مسجد شد

هنوز تا طلوع صبح خیلی باقی بود. موقع نافله‌ی شب بود. آنقدر نماز خواندند تا سپیده دمید و موقع نماز صبح رسید

نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقیب بودند که هوا کاملا روشن شد

تازه مسلمان حرکت کرد که برود به منزلش، رفیقش گفت: کجا می روی؟

+ می‌خواهم برگردم به خانه ام. فریضه ی صبح را که خواندیم، دیگر کاری نداریم

- مدت کمی صبر کن و تعقیب نماز را بخوان تا خورشید طلوع کند.

+ بسیار خوب.

تازه مسلمان نشست و آنقدر ذکر خدا کرد تا خورشید دمید

برخاست که برود، رفیق مسلمانش قرآنی به او داد و گفت: فعلا مشغول تلاوت قرآن باش

تا خورشید بالا بیاید، و من توصیه می‌کنم که امروز نیت روزه کن، نمی‌دانی روزه چقدر ثواب و فضیلت دارد!

کم کم نزدیک ظهر شد. گفت: صبر کن، چیزی به ظهر نمانده، نماز ظهر را در مسجد بخوان.

نماز ظهر خوانده شد. به او گفت: 

صبر کن، طولی نمی‌کشد که وقت فضیلت نماز عصر می‌رسد، آن را هم در وقت فضیلتش بخوانیم

بعد از خواندن نماز عصر گفت: چیزی از روز نمانده

او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید

تازه مسلمان بعد از نماز مغرب حرکت کرد که برود افطار کند

رفیق مسلمانش گفت: یک نماز بیشتر باقی نمانده و آن نماز عشاء است صبر کن تا حدود یک ساعت از شب گذشته

وقت نماز عشاء (وقت فضیلت) رسید و نماز عشاء هم خوانده شد

تازه مسلمان حرکت کرد و رفت

شب دوم هنگام سحر بود که باز صدای در را شنید که می کوبند

پرسید: کیست؟

- من فلان شخص همسایه‌ات هستم، زود وضو بگیر و جامه‌ات را بپوش که به اتفاق هم به مسجد برویم

+ من همان دیشب که از مسجد برگشتم از این دین استعفا کردم برو یک آدم بیکارتر از من پیدا کن که کاری نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند . من آدمی فقیر و عیالمندم ، باید دنبال کار و کسب روزی بروم

امام صادق بعد از اینکه این حکایت را برای اصحاب و یاران خود نقل کرد، فرمود: به این ترتیب آن مردِ عابد سختگیر، بیچاره‌ای را که وارد اسلام کرده بود خودش از اسلام بیرون کرد. بنابراین شما همیشه متوجه این حقیقت باشید که بر مردم تنگ نگیرید، اندازه و طاقت و توانایی مردم را در نظر بگیرید. تا می‌توانید کاری کنید که مردم متمایل به دین شوند و فراری نشوند. آیا نمی‌دانید که روش سیاست اموی بر سختگیری و عنف و شدت است ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست؟

۹۴/۰۵/۲۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۷)

۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۲ ماهان هاشمی
این تازه پیش‌نیاز بود؟! :))
پاسخ:
اوهوم :)))))
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۵ فانتالیزا هویجوریان
بلی روش ما به دست آوردن ِ دل هاست :دی
پاسخ:
آری
رسالت شیخ هم همین است
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵ فانتالیزا هویجوریان
چه دشمن های کامنتی رو با این اخلاق میشه سر به راه کرد!
اون دفه میگفتی چه طوری میتونی کامنتات رو بدون تایید واز بذاری؟! فقط همین.کافیه طرف بدونه دشمنی نداری باهاش و حتی محبت و دل سوزی هم داری نسبت بهش :)
پاسخ:
و البته همه شون سر به راه نمیشن
ینی واحد بعدی چی میتونه باشه ؟:دی
پاسخ:
:))))))))))))))))) طوفان
گردباد
صاعقه
فوران بی اعصابیام
بابام از بچگی هروقت این حکایتو برامون تعریف میکرد میگفت تازه تازه مسلمون شده هه آخرش میگه: دین شما واسه بیکاراس! د:
پاسخ:
:)))))))
والا
من تازه با وبلاگتون آشنا شدم خیلی با حاله می تونید بگید پست بعدی تون کی منتشر میشه و با این پیش نیاز باید منتظر چی باشیم؟ در مورد دینه یا یه چیز دیگه؟
پاسخ:
دارم تایپ می کنم
صبر کن یه دور ویرایش کنم بذارم
چه قدر صبر کنم؟
پاسخ:
کمتر از نیم ساعت اگه نتم قطع نشه و نمرده باشم