پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

ظهر یکی از مدرس‌ها بهم زنگ زد که اینا ازم مجوز می‌خوان. گفتم بگو مجوزها تو سامانه‌ست و تمام مراحل مجوزگیری! انجام شده و تأییدیه‌ها و امضاها رو گرفتیم از همۀ مسئولین. مگه میشه ما بدون مجوز کاری کنیم آخه؟ کسی که مجوز خواسته بود گوشیو ازش گرفت و توضیح داد که به‌خاطر شرایط، لطفاً مجوز کتبی هم بگیرید بیارید برامون. گفتم باشه. به کسی که مجوز میده پیام دادم که لطف کنه کتباً نامه بنویسه مهر و امضا بزنه بگه کارمون غیرقانونی نیست و بفرسته فلان جا. در جوابم نوشت که دلیل گیر دادنشون پوشش نامناسب مدرس بوده و مجوز بهانه‌ست. اینو که گفت شاخ درآوردم. اسکرین‌شات‌هایی که هر جلسه خودم می‌گیرم که تو گزارشام بیارم رو فرستادم براش نوشتم این بنده خدا مانتو و مقنعه پوشیده. کجاش مشکل داره؟ پرسید برای امروزه؟ گفتم آره. عکسای جلسات قبلم فرستادم. که اتفاقاً اون موقع هم مانتو و مقنعه پوشیده بود. موقع فرستادن عکسا و قانع کردن مسئول مربوطه، مدرس سر کلاس بود. کلاس همزمان هم مجازیه هم حضوری. حواسم به کلاس هم بود. داشت اسلایدا رو توضیح می‌داد برای بچه‌ها. وبکم خاموش بود. خواستم دوباره روشنش کنه. لینک کلاسو دادم به اون مسئول و گفتم بیاد خودشم ببینه. دید و پذیرفت. بعد برگشته میگه پس چرا فلانی گفت طرف تشرت و شلوار لی آبی پوشیده بوده و روسری هم نداشت و کلاه سرش بود؟

نمی‌دونم. یا آمار دروغ بهش دادن، یا یکی از آقایونو دیدن فکر کردن دختره، یا واقعاً یکی با همین سر و وضع رفته خودشو مدرس معرفی کرده. یه احتمال ضعیف‌تر هم هست که مدرس به من دروغ می‌گه و قبل کلاس اون شکلی بوده که خیلی بعیده ولی محتمله. حالا دارم به این فکر می‌کنم که ماجرای به این سادگی رو نمی‌تونم با قطعیت داوری کنم بگم حق با کیه و کی راست می‌گه کی دروغ. اون وقت چجوری بعضیا (خیلیا) انقدر راحت به رسانه‌ها اعتماد می‌کنن؟

۰۱/۰۹/۰۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۷)

هلاک اونایی هستم که در همه جا آمار دهنده محسوب میشن!

پاسخ:
لابد مُشتُلق (مژدگانی) هم می‌گیرن :| 

حقیقتا سوال منم هست! 

۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۲:۳۷ حامد سپهر

خب اصلا به فرض اینکه تیشرت پوشیده بگو شما رو سننه! اصل موضوع که کیفیت تدریس اون طرف هست رو ول کردن چسبیدن به پوشش

پاسخ:
فعلاً نمیشه گفت تو رو سننه چون هنوز قانون حاکم بر دانشگاه‌ها اینه که تیشرت و کلاه نپوشیم. ولی حالا که در بلخ، آهنگری از این قانون تخطی کرده، چرا به شوشتر می‌زنن گردن مسگری؟
۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۳:۳۳ اقای ‌ میم

بالاخره یه رسانه صادق تو این مملکت یافت میشه که بهش اعتماد کرد

پاسخ:
تعریف رسانه، لزوماً خبرگزاریا و رادیو و تلویزیون و روزنامه نیست. الان من خودم برای شما رسانه‌م و دارم اخبار دانشگاه رو به سمع و نظرتون می‌رسونم :|
چقدر اعتماد دارید به من؟
۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۴:۳۱ اقای ‌ میم

مبنا اعتماده من اعتماد دارم مگه اینکه خلافش ثابت بشه البته درباره شما عرض میکنم

ولی برای رسانه هایی مثل خبرگزاری ها به خبرگزاری های اصلاح طلب و اونور آبی اعتماد ندارم

پاسخ:
اعتماد یهویی شکل نمی‌گیره و کم‌کم با شناخت به دست میاد. منم با شناختی که از بعضی از دوستانم دارم بهشون اعتماد می‌کنم. ولی الان نه نسبت به این مدرس شناخت دارم نه نسبت به مسئول مجوزدهنده نه مسئولی که مجوز خواسته نه هیچ کدوم از دانشجوها و استادها و کارمندهای اونجا. حرفایی که می‌زنن ضد و نقیضه. این‌جور وقتا فقط باید به چشمای خودت اعتماد کنی.
۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۵:۳۱ اقای ‌ میم

برای رسانه ها عرض کردم و الا این شرایطی که میگید واقعا گیج کننده است.

پاسخ:
تعریف تخصصی رسانه اینه که هر کسی که به هر روشی براشون خبری میاره. از اقدس خانم زن همسایه گرفته تا BBC و...

ولی این حس مسئولیت برام جالب و قابل تحسینه . من وقتی ایران بودم هیچ وقت نه عضو شورای دانشجویی بودم نه حتی رای دادم بهشون . اصلا نفهمیدم کار این شوراها دقیقا چیه و چرا باید یه نفر بخواد رئیس یا عضو چنین چیزی بشه ‌‌. بعد اپلای هم از همه ی گروه های اپلای اومدم بیرون ولی یادمه اون گروه ها هم از این شوراها و این چیزا داشتن . حتی هیچ وقت نرفتم کسانی که مدیر این گروه ها بودند رو از نزدیک ببینم . 

 

 البته بعضی کارهای داوطلبانه رو دوست دارم ولی در حدی که کسی ازم بابتش توضیح نخواد . غیر رسمی طور . اگر برای کاری پول بگیرم خب مسئولم و توضیح میدم ولی اگر رایگان و داوطلبانه دارم کاری رو میکنم دیگه دوست ندارم بازخواست بشم 

 

 

پاسخ:
از بچگی مبصر و نمایندۀ کلاس بودنو دوست داشتم. بزرگ که شدم، شدم دبیر انجمن. مسئول بودنو دوست دارم :|