۱۶۵۰- نگفتی
علاوه بر اون فایل وُردِ موسوم به «خب که چی» که پر است از یادداشتهایی که نوشتم و تهش گفتم خب که چی و جایی منتشرشون نکردم، تو بخشِ saved messages تلگرام هم یه چندتا یادداشت دارم که اونا رم وقتی پای لپتاپ نبودم و ورد دم دستم نبود با گوشی تو تلگرامم نوشتم و ذخیره کردم. امروز صبح داشتم مرتبشون میکردم ببینم چی به چیه که به چندتا یادداشت تو پیامهای ذخیره شدۀ تلگرامم برخورد کردم که یادم نبود دقیقاً کی نوشتم و چرا نوشتم، ولی تاریخشون نشون میداد یکی برای اوایل نودوهشته و بقیه قبلتر:
یک.
بیستم اردیبهشت نودوهشته و من هنوز موقع تاریخ گذاشتن روی یادداشتهام، مینویسم ۹۷ (در جوابِ این یادداشت عرضم به حضور خودم که دهم آبان هزاروچهارصده و من هنوز موقع تاریخ گذاشتن یه ۹ مینویسم و یه چند ثانیه به رقم یکانش فکر میکنم و بعد تازه یادم میافته دهۀ نود تموم شده).
دو.
یه بارم میخواستم تلاش کنم از بیرون زندگی خودمو ببینم، رفتم بیرون دیدم بیرون بهتره دیگه نمیخواستم برگردم توش.
سه.
چند وقتی بود که فیلترشکنهای لپتاپم همزمان تصمیم گرفته بودند که کار نکنند. فیلترشکن رو برای تلگرام دسکتاپم لازم دارم و حالا چارهای نداشتم جز اینکه با گوشیم کارهام رو انجام بدم و خب یکوقتهایی نمیشد فایل رو به گوشی انتقال داد و از گوشی فرستاد و با گوشی دانلود کرد. سختم بود. به پیشنهاد و کمک دوستانم browsec و zenmate رو نصب کردم. با اینها میتونستم از تلگرام وب استفاده کنم. این روش برام بسیار نامأنوس و نچسب بود، اما کارم رو راه میانداختن و زین حیث راضی بودم. امروز دوباره اتفاقی فیلترشکنهامو امتحان کردم و ناباورانه دیدم کار میکنن. بعد از دو ماه، گویا دوباره همزمان تصمیم گرفته بودند کار کنند. تلگرام دسکتاپم که باز شد، سریع رفتم سراغ browsec و zenmate که پاکشون کنم. گزینهٔ حذف نصب رو که زدم browsec پرسید دلیل این کارم چیه؟ اگر بلد نیستید باهاش کار کنید روی این گزینه کلیک کنید و اگر فلان مشکل رو دارید و اگر چنین و اگر چنان. یکییکی گزینهها رو خوندم و رسیدم به گزینهٔ «دیگه لازمش ندارم». کلیک کردم روی این گزینه. browsec پاک شد و غم عجیبی به دلم نشست. یادم اومد ما آدمها هم گاهی با همدیگه همین کارو میکنیم. تا وقتی لازمشون داریم، داریمشون و وقتی دیگه لازمشون نداریم دورشون میریزیم. غمگین شدم. zenmate رو هم پاک کردم. چیزی نپرسید. پاک شد. بیهیچ اما و اگر و پرسشی. غمگینتر شدم. یادم اومد بعضیها هم هستند که وقتی دور ریخته میشن حتی نمیپرسن چرا.
چهار.
آزردهدل از کوی تو رفتیم و نگفتی، کی بود، کجا رفت، چرا بود و چرا نیست.
+ بخش نظرات بستهست؛ چون که حوصلۀ خودمم ندارم چه رسد بقیه. ترجیح میدم دوروبرم ساکت و خلوت باشه. بررسی بخش نظرات آرشیو وبلاگم هم نشون میده هر سال پاییز، مخصوصاً آبانش که میرسه اینجوری میشم و کامنتا رو میبندم تا اواخر زمستون. دلیلشو نه خودم فهمیدم هنوز نه دانشمندان فرضیهای در موردش دارن :|