عید تا عید ۲۹ (رمز: ع***) شاهگلی
اگه یه وقت اومدین تبریز، حتماً یه سر برین شاهگلی رو ببینین. بعد از انقلاب اسمشو عوض کردن و ائلگلی هم میگن بهش. گل به زبان ما ینی برکه، ائل همون ایل و مردمه، شاه هم که شاهه دیگه.
اینا پستای اینستامه. چند روز بعد از سینما. چون برای فامیل نوشتم ترکیه. براتون توی پرانتز ترجمه میکنم:
۱۷ تیر ۹۸. گلمیشوخ شاهگلیه (اومدیم شاهگلی). یریز بُش (جاتون خالی). گُلون کناریندا بولاردان ساتیردلار (کنار برکه از اینا میفروختن). بیردن یادما توشده منیمده بله بیر خرگوشوم واریده قدیم (یهو یادم افتاد منم قدیما یه همچین خرگوشی داشتم).
خانوادهٔ محترم در شمال غربی تصویری که ملاحظه میکنید، پشت اون سنگه سُکنی (بخونید سکنا) گزیدهاند. بو خانمن دا آده کوکب خانم ده (اسم این خانومم کوکب خانومه). خودم این اسمو روش گذاشتم.
۱۸ تیر، ساعت ۶ صبح. خبر جدید و هیجانانگیز اینکه من بازم اومدم تهران و صدای منو از مترو میشنوید. ساهات ایکیه جان شاهگلوده، ایندیده بوردا. اِلَه یوخوم گلیر (تا ساعت دو تو شاهگلی و الان اینجا. انقدر خوابم میااااااد!).
با بابا از جلوی دانشگاه تهران رد میشدیم دیدیم یه سری دانشجو جشن فارغالتحصیلی گرفتن.
۱۸ تیر، ساعت ۲۲. پروازمزن تأخیری وار. اُتوموشوخ سالندا مونتظیروخ (پروازمون تأخیر داره. نشستیم تو سالن منتظریم). از علاقهم به چیزمیزای جغدی که مطلع هستید انشاءالله. این دختره رو تو سالن دیدم. اسمش نوراست. خودش میگه نونا. دیدم پیرهنش جغدیه، از مامانش اجازه گرفتم از جغدا عکس بگیرم؛ گفت از نورا هم میتونی عکس بگیری. خودعکس با نورا:
ساعت ۲۳:۱۰. بالاخره سوار شدیم و خوشحال بودم که کنار پنجرهام. اومدیم دیدیم ردیف آخر آخر آخریم و پنجرهها به ما که رسید تموم شد. شانسم یوخ (شانس ندارم).
پ.ن: من تا اینجا همۀ تلاشمو کردم پستا رو با واژهای تموم کنم که حرف اولش تکراری نباشه و تا بدین لحظه همۀ حروف رو بهکار بردم و فقط «پ»، «ژ»، «ض» و «غ» مونده. پس چارهای ندارم جز اینکه بهتون بگم به ماشینی که انرژی مکانیکی رو به الکتریکی تبدیل میکنه میگن ژنراتور :|