1046- میخندی از ته دل، من خندههاتو میشمرم
دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۲۳ ب.ظ
از دمِ در خوابگاه تا روبهروی بانک سینا و قنادی شادمنش 350 قدم. از همونجا تا سوپری چهرهگشا 250 قدم. از سوپری تا مهدکودک بیرنگ؟ بهرنگ؟ چی بود اسمش؟ 200 قدم. از مهدکودک تا دم درِ دانشکده شیمی 200 قدم. اگه از درِ صنایع برگردی از دمِ در دانشگاه تا خطکشیهای چهارراه 400 قدم و 100 قدم دیگه تا سرسرههای پارک کنار امامزاده. از کنار سرسرهها تا نیمکتای پارک هم 100 قدم. 600 تای دیگه تا قلانی و بعدشم خوابگاه.
من فکر میکنم اولین بار شمردن رو آدمای تنها کشف کردن. آدمایی که هر چی تنهاتر میشدن، چیزای بیشتری پیدا میکردن برای شمردن. شمردنِ آدمای توی خیابون، ماشینا، مغازهها، سنگها و آجرها، نردهها، میلهها، جدولها، قدمهاشون، شمردنِ دوستایی که داشتن، دوستایی که دارن، دوستایی که ندارن، دوستایی که نمیدونن دارن یا ندارن.
۹۶/۰۲/۰۴