987- اعتراض وارد نیست.
صبح تا ظهر فرهنگستان بودم. امتحان داشتم. سوال امتحانمون چی باشه خوبه؟ دو تا موضوع داده بودن که همون جا برای هر کدوم یه مقالهی دو صفحهای بنویسیم. مقاله که نه؛ ایسِی مدّ نظرشون بود. امیدوارم فرق essay و مقاله رو بدونید. از اونجا یه راست رفتم شریف. انقدر گرسنهام بود که مستقیم رفتم بوفه و منِ فست فود نخور، همبرگرو توی کمتر از 5 دقیقه بلعیدم و حتی به خودم فرصت ندادم ازش عکس بگیرم. تا 6 سر کلاس تدبّر بودم و بعدشم وقت دندونپزشکی داشتم. هشت باید میومدم ساعتفروشی میدون ولیعصر و بند ساعتمو درست میکردم. همون ساعته که مدلش رمز پستای مخصوص خانوماست. حدودای 9 جنازهم رسید خوابگاه. خسته، گرسنه، سرماخورده و سرفهکنان، با دندون عصبکشی شده که کمکم داشت اثر مادهی بیحسیش از بین میرفت. از 9 شب تا موقعی که بخوابم فرصت داشتم به پیامها و تماسها و ایمیلهای درسی و کاری و خانوادگی و دوستانه جواب بدم و غذا درست کنم و برای امتحان بعدی یه کم درس بخونم.
اومدم دیدم یکی از خوانندگان وبلاگم که وبلاگ نداره! بعدِ چند ماه پیام داده که چرا تو این مدت سراغمو نگرفتی و حالمو نپرسیدی و من دوستت داشتم و تو دوستم نداشتی و دوستیمون یه طرفه بود و تو اصلا منو نمیدیدی و دوست داشتنمو ندیدی و حضورمو ندیدی و دیگه دوستت ندارم. (اینی که اینو فرستاده دختره و یکی از خوانندگان قدیمی که همیشه به من ارادت داشت و معمولاً برای همهی پستام کامنت میذاشت.) بعد میام میبینم یکی دیگه از شماها پیام داده سلام و فلان و بهمان و یه چیزی پرسیده و منم خدا شاهده هیچ پیام و کامنتی رو بیجواب نمیذارم. بعد طرف برمیگرده میگه چرا انقدر سرد و کوتاه جواب میدی؟ (البته این مورد هم دختره و خوانندهی قدیمی که بازم نسبت به من لطف و ارادت داره.)
میدونید داستان چیه؟
نمیدونید!
که اگه میدونستید یه طرفه به قاضی نمیرفتید.
داستان اینه که فقط تو (توِ نوعی) نیستی که برام آهنگ و عکس جغد میفرستی و کامنت میذاری. صد تای دیگه هم مثل تو هستن و من نمیتونم برای هر صد تاتون وقت و انرژی بذارم. هر صد تا تونم فکر میکنید با بقیه فرق دارید و عشقتون نسبت به من یه چیز دیگه است. بیجواب نمیذارمتون. ولی من یه نفرم و با صد تای دیگه که معلوم نیست کین طرفم. با اینکه کامنتام بسته است، تا حالا 108 صفحهی 100 تایی معادل با 10800 فقره کامنت داشتم. اشکال درسی پرسیدید جواب دادم، اشکال شرعی پرسیدید جواب دادم، مشاورهی خانوادگی و ازدواج و درمان افسردگیهاتون حتی! من کامنتای بدون آدرستونم یه جوری جواب دادم. ولی خب بذارید بیتعارف بگم. منی که 9 شب میرسم خوابگاه، صرف نظر از زمانی که برای استراحتم دارم، برای فرصت باقیماندهام خانواده و دوستان حقیقیم در اولویتن نه شماها! بیانصافیه بگو بخندم با شماها باشه و بدخلقیا و بیحوصلگیم با اینایی که چشم تو چشمم باهاشون. من انقدر وقت و انرژی ندارم که بیام یکی یکی حالتونو بپرسم و سراغتونو بگیرم. عکسایی که میفرستینو به اسم خودتون میریزم تو یه فولدر و اسم فولدر آهنگارم گذاشتم شله قلمکار. آش شله قلمکار برای من نماد آشیه که همه چی توش میریزن. بس که همه مدل آهنگی برام میفرستید. 525 آدرس وبلاگ (البته با احتساب وبلاگهای حذف شدهی بلاگفا) تو اینوریدرم دارم و خاموش و گذرا در جریان پستاتون هستم.
میدونم تلخه. ولی بپذیرید این وقعیت تلخو. بپذیرید که بیشتر از این نمیتونم دوستتون داشته باشم. با این تفاسیر! اگه انتظارتون محبتی بیش از اینه؛ من بلد نیستم. ینی نمیتونم. پس شما هم مثل اون دختری که امروز ایمیل زده بود دوستم نداری پس دوستت ندارم، ترکم کنید. قول میدم ناراحت نشم.
این کامنتا رو برای مریم گذاشته بودم. سنجاق شود به سلسلهپستهایی با عنوانِ من جای شما بودم، وبلاگهایی که شباهنگ براشون کامنت میذاره رو هم دنبال میکردم.