پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۵۹- کارهای ناتمام

چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۳۹ ب.ظ

نوشته بود «اگر پزشکم بگوید شش دقیقۀ دیگر زنده خواهی ماند ماتم نخواهد برد، سریع‌تر تایپ خواهم کرد». 

دور از جانتان، امّا گمان می‌کنید که گاهِ رفتن، کار ناتمام شما چیست؟

۰۱/۱۲/۲۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۲۷)

۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۵۱ محمدعلی ‌‌

ندارم.

پاسخ:
راحتی.

یاد نگرفتن نوشتن موسیقی برای ثبت کردن سمفونی مرگ که به سمتم می آید،

پاسخ:
بدیش اینه که بی‌خبر و ناغافل هم میاد سمتمون.

دنیاهای ندیده‌ام، آغوش‌های نگرفته‌ام، لبخندهای نزده‌ام، عشق‌های نثارنکرده‌ام...

پاسخ:
باز جای شکرش باقیه که این کارها روی توی ذهنت توی to do list قرار دادی و عنوان کردی. خوبه این. من یه قدم بی‌انگیزه‌ترم و حتی به آغوش‌های نگرفته و عشق‌های نثارنکرده‌م هم دیگه فکر نمی‌کنم. 

من بدبخت توی یه سرویس هایی عضوم که ماهانه خودشون از حسابم پول برمیدارن . با توجه به این که حساب هام همش مال یه کشور نیست بسیار بعیده که همه شون مسدود بشن و نهایتا ممکنه حساب هام توی اون کشوری که میمیرم مسدود بشه تازه اونم واقعا نمیدونم .

 

یعنی چی شیش دقیقه :| باید زود تر بهم اطلاع بدن خب . یه نیم ساعتی اون فرشته باید دم در معطل بشه تا همه سرویس هام رو کنسل کنم و بعدش خودم میرم دم در :دی 

 

خسیس هم خودتی :)))  

پاسخ:
نمیشه شبیه شارژ اینترنت باشه و ماهانه خودت درخواست بدی و خودشون برندارن؟
۲۴ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۵۲ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

خیلی کارها هست.

پاسخ:
خدا به وقتتون برکت بده انجامشون بدید.

بزرگ شدن و بزرگ کردن بچه هام

پاسخ:
منم اگه مامان بودم همین جوابو می‌دادم به این سؤال.

نماز قضاهام

داغ یک شب جمعه کربلا نبودن

 

پاسخ:
من کلی روزۀ قضا دارم از دوران ابتدائی و راهنماییم :|
چند روز پیش نشستم حساب کتاب کردم و وقتی فهمیدم همۀ روزه‌های دبیرستان به بعدو گرفته‌م کلی ذوق کردم :))

ایشالا قسمتت بشه به‌زودی.

الان که بهش فکر میکنم میبینم که کار ناتمام خیلی دارم خییییلی:(

پاسخ:
جالبه بعضی جوابا صفر و صده. یا ندارید یا خیلی دارید.

راستش میشه اما به صورت اینجوری که هر دفعه سرویس رو لغو کنی و ماه بعد دوباره بگیری و وقتی گرفتی دوباره انصراف بدی و .. اکثر سرویس ها اینجورین که میگن ما خودکار تمدید میکنیم مگر این که خودت لغو کنی . یه راه دیگه اش هم اینه که از کارتی که موجودی اش کمه استفاده کنم و قبل از موعد توش پول بریزم .

 

واقعا تا حالا فکر نکرده بودم قراره بمیرم :| من رو به فکر کردن واداشتی

پاسخ:
من هر روز که از خواب بیدار میشم بهش فکر می‌کنم :)) هر روز مثل سربازی که زره و کلاه‌خود و شمشیرشو برمی‌داره و می‌ره میدون جنگ و مطمئن هم نیست که زنده برمی‌گرده یا این آخرین باری بود که بیدار شد.

زندگی...

پاسخ:
آره واقعاً
این کاری که ما می‌کنیم جنگیدن برای زنده موندنه تا زندگی کردن :|

۶ دقیقه فقط میشه یه پست آخر نوشت

شاید هم زل بزنم به آسمون با خدا حرف بزنم 

قطعا نمیتونم دست از این بردارم که بشینم پیش‌بینی کنم بعدش چی 

۶ ساعت بود باز یه چیزی 

 

 

پاسخ:
دیدی اینایی که تو یه محفظه گیر می‌افتن و هوا تموم میشه یا آب وارد محفظه میشه و قراره خفه بشن؟ یا اینایی که بمبی چیزی بهشون وصله؟ اونا چند دقیقه بیشتر فرصت ندارن.

من یسری نماز قضا و فلان دارم. یسری بدهکاری خیلی ریز دارم که البته تو نوتای گوشیم نوشتم وووو تحویل و مستندسازی همه‌ی کارایی که دستمه.

پاسخ:
من بدهی ندارم ولی پولای انجمن زبان‌شناسی تو حساب منه که البته معاونم می‌دونه چقدره. ولی برای محکم‌کاری بخشی از اون شش دقیقه رو صرف یادداشت کردن اون مبلغ می‌کنم که بدونن چقدره. مقاله و رساله و نوشته‌های منتشرنشده و چاپ‌نشده‌م هم مهم نیستن برام. به خانواده‌م هم زنگ می‌زنم می‌گم خیلی دوستشون دارم. 
شاید چندتا پوشه رو هم پاک کنم از لپ‌تاپم. شایدم نکنم. اگه مطمئن باشم می‌میریم پاک می‌کنم ولی می‌ترسم دوربین مخفی باشه و نمیرم و اون فایل‌ها الکی‌الکی پاک شه. ارزشمندن برام خب :))

سلام و درود دردانه خانوم عزیز 🌹

 

یادم نمیاد تابحال ک نسرین درمورد مقوله‌ی مرگ نوشته باشه ، اونم ب این کوتاهی ! 🤔

نمادهای ذهنی‌ای ک برا میخک خانوم شمردی تفکرآزار و غم‌انگیزه و وحشتناک بود !  😞

گفتنی‌های مقوله‌ی مرگ رو گذشتگان متفکر علم و ادب و مذهب گفتن ! 😉

....

از غزالی بالای منبر درمورد شاهنامه پرسیدند و گفت : 

من بیست‌سال موعظه کردم ک حکیم طوس در دو بیت فرموده : 

ب روز گذرکردن اندیشه کن 

پـرستیدن دادگــر پیـشه کـن 

ب نیکی گــرای و میـازار کس 

ره رستگاری همین است و بس 

(حداقل برای من اینطور شد) وقتی شوپنهاور رو فهمیدم و درک کردم ، ترس از مرگ ک تنها پیوند  من با مذهب بود رو گسست و نگاهم رو واقع‌گرایانه‌تر و عمیق‌تری کرد ! 

و جواب سوالت با شناختی ک از خودم دارم احتمالن بعد از درک واقعی قضیه‌ی (زمان) با احتمال بالا در شوک فیزیولوژی‌مغزی دارفانی رو وداع می‌کنم و ریق‌رحمت رو سر می‌کشم و وقت خانوم دکتر آینده‌ی زبان‌شناس عزیزم رو با ولحرفی ضایع نمی‌کنم ! 

وقتی رساله‌‌ات رو بخونم برات گوشه‌اش می‌نویسم 😍

"نسرین‌جان"

برات آرزو می‌کنم حتا اگه مرادی هم پیداش شد و مرحله‌ی متاهلی رو شروع کردی ، خیلی زود (لامپ،میل،ذهن،علاقه،چشم سوم) هرچی ک اسمش رو می‌خوای بذاری روشن بشه و علاقه‌مند فلسفه بشی و شروع کنی ب خوندن و شناخت فلسفه ، میدونی ک آموزش دیده‌های این علم (زبان شناسی) مبتکران واژگان فلسفی تفکری بشر شدند ؟ (ویتگنشتاین💜 شوپنهاور💙نیچه 💚هایدگر💛....) و در یک سده‌ی اخیر فهم و استخراج مفاهیم بنیادین علم روان‌شناسی روان‌کاوی هم از اونجا نشئت می‌گیره ؟ 

 

شاد و سلامت مانی الهی 🙏

پاسخ:
سلام
اتفاقاً زیاد نوشتم. قبلاً بیشتر می‌نوشتم. احتمالاً اون پستام به پستتون نخورده :))

من هرگز به فلسفه علاقه‌مند نمی‌شم. ترم اول دکتری فلسفهٔ زبان داشتیم. اونجا این اسامی رو شنیدم. فلاسفه زیاد فکر می‌کنن. من اهل عمل و فعالیتم. کنش و واکنش. اینکه یه جا بشینی هی فکر کنی فایده‌ش چیه آخه :))

چند نمونه پست در مورد مرگ:



😀 خدا نکشدت دختر الهی ! 

بله آگاه بودم ک قلسفه ندوستی و میلی بهش نداری ! (آرزوی محال ک می‌تونم بکنم

ک ؟) 🤣 و مرسی برای یادآوری‌ها !

این اصلِ آرزومه ک توی روزمره‌ام ثبت کردم 🤣 کامنتم رو تعدیل کردم ک اساعه‌ی ادب نکرده باشم و چرا فکر می‌کنی ک فلسفیدن مصادف با یک جا نشستن و کاری نکردنه ؟ 

 

.............. امیدوارم ی چیزی بخوره تو کله‌ این دختر(نسرین کوچیکه) ک (لامپ،میل،ذهن،علاقه،چشم سوم) هرچی ک اسمش رو می‌خوای بذاری روشن بشه و علاقه‌مند فلسفه بشه و شروع کنه ب خوندن و شناخت فلسفه ....... 

 

فعلن 

پاسخ:
آخه این چه آرزویه می‌کنید؟ :))
یهو دیدین مرغ آمین از کنارتون رد شد و زد به سرم و عاشق فلسفه شدم و بعدشم زن شیخ اشراق شدم. اون وقت اسم پسرامم می‌ذارم ارسطو، افلاطون، سقراط :))

راستی من الان یادم افتاد که کیکاووس یاکیده رباعیات خیام رو دکلمه کرده . توی یوتیوب میتونید پیداش کنید . همش هم همونطور که میدونید داره میگه از لحظه استفاده کن و می بنوش و اینا . حالا مثلا شما میتونی آبمیوه ای چیزی بنوشی و از لحظه و صدای کیکاووس یاکیده و اشعار خیام و موسیقی متن لذت ببری

پاسخ:
استغفرالله. حرام است برادرِ من، حرام است. لذت بردن کلاً حرام است و لو از آبمیوه، آب، هوا حتی. از صدای نامحرم هم که دیگه هیچی.

+ محض اطلاع بگم که پیکوفایل یکی دو هفته‌ست هیچی توش آپلود نمیشه و خطای ارسال میده و نمی‌تونم عکسای سفرمو آپلود کنم و نشونتون بدم :(

https://youtu.be/whAh1ChT96o

 

این لینکشه . حدود سه ساعته

پاسخ:
مرسی
من کیکاووس یاکیده رو از سریال هوش سیاه می‌شناسم. جزو سریال‌های موردعلاقه‌م بود :)))

الان گفتی یادم افتاد پول بچه‌های شرکت هم تو حسابمه🚶‍♀️

🤣🤣 یجایی آپلود کن که کسی ندونه. بعد روی انهدام خودکار بذار واسه یک هفته بعدش. اگه سرکاری بود میتونی بازیابی کنی.

پاسخ:
مستعد اختلاسیم هردومون :))

چه ایدهٔ خوبی :))

با این تفسیری که شما میگی حرام پس شما آهنگ چرا گوش میدین حرام است حتی صدای اساتید حتی صدای نون خشکی صدای همکلاسها.

پاسخ:
تنها کاری که الان از دستم برمیاد اینه که دستامو بگیرم سمت آسمون و از درگاه خداوند منّان برای همه‌تون قدرت درک و تشخیص لحن شوخی و جدی مسئلت کنم.
یه وقتایی واقعاً ناامیدم می‌کنید با این برداشت‌های کودکانه و سطح پایین.

خوب سیستر من یه علامتی یه شکلکی که معلوم باشه شوخیه 

پاسخ:
شما کجا دیدی کنار کنایه و ایهام شکلک بذارن و توضیح بدن. شنونده باید عاقل باشه :|

خب تو شیش دقیقه...من اولین کاری که به ذهنم میرسه اینه که دست پدر و مادرم رو ببوسم و یه قدردانی عمیق و از ته قلبم رو ابراز کنم...یه وصیت نامه هم بنویسم تا تکلیف اندک اموالم رو خودم روشن کرده باشم ...بعدم شکر و استغفار عمیق....و بعدم خوش حال و خرم و با قلبی آرام و خوش بین به فضل خدا برم پیشش:))

اعتماد به نفسم خوبه:))

اما اگه قصه شیش دقیقه نباشه یه عالمه کار ناتمام هست  که عمدتا از جنس نیازها و علایق پاسخ نگرفته است که یا مانع واقعی داشتن یا مانعی ساختهٔ ذهن و فرهنگ یا به دلایلی در اولویت قرار نگرفتن....مثلا طبیعت گردی و سفر مداوم برای من از اون علایقه...

 

.

پاسخ:
از فردا شروع کن بخشی از این یه عالمه رو محقق کن. 
از فردا نه، از همین الان.

شما دکتری ما بی سواد پس لطفا توهین نکنید.

پاسخ:
:|

ببخشید حق باشماست اشتباه از من بود .🙁

ببخشید.

 

پاسخ:
:|

من که عذرخواهی کردم نمیدونم چرا شما هنور ناراحت و پوکر ههستید

پاسخ:
ناراحت که نیستم. فقط چون ناشناسید نمی‌دونم چه واکنشی نشون بدم و نمی‌دونم چی بگم.

وای واقعا منم اذیت میشم وقتی یکی طنز رو نمیگیره. برای یکی از همکارای دوچرخه سوار کادوی تولد گرفته بودیم با یه جعبه فیک . انقدر که برای اون جعبه و دیدن واکنشش ذوق داشتیم برای خود هدیه ذوق نداشتیم . جعبه اش جعبه ی کمربند ایمنی دوچرخه بود یعنی انقدر قبل این که بیاد به جعبه خندیدیم که اشکمون در اومده بود .

 

بعد هیچی دیگه خونسرد جعبه رو دید و تشکر کرد و واقعا انتظار داشت توش کمربند ایمنی دوچرخه باشه که ببندتش به زین دوچرخه :|

پاسخ:
:)))) 😂😁

کتابامو حراج میکنم.

وصیت میکنم که بدنم رو هم به دانشکده علوم پزشکی اهدا کنن... نه وصیت سختیه، همون حراج کتابا.

پاسخ:
:))) من هر موقع به بخش تشریح این دانشکده فکر می‌کنم کاملاً جدی و واقعنی حالت تهوع بهم دست می‌ده. ترس نه ها، تهوع!

تو ۶ دقیقه انصافا هیچ کاری نمیشه کرد. می‌شینم زندگیم رو از اول تا آخر مرور می‌کنم :)

پاسخ:
من مثل اون موقع که مزه و بوی گلاب رو حس نکردم و فهمیدم کرونا گرفتم شوکه می‌شم و هیچ کاری نمی‌کنم. بعد که از شوک درومدم گریه می‌کنم :))

زنگ میزنم با مادرم صحبت می‌کنم 

وصیت می‌کنم

:)

پاسخ:
مبارکه ایشالا :))

ولی بچه باید این سبک زندگی پدر و مادرشو ببینه و تجربه‌ش، تا شاید اثر کنه. وصیت خالی کارآمد نیست.