پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۸۴۳- از هر وری دری ۲۵

شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

۱. من عکسایی که تو وبلاگم می‌ذارمو تو اکانت پیکوفایل (بلاگ اسکای) آپلود می‌کنم. یه هفته‌ست نمی‌تونم چیزی آپلود کنم و پستام بی‌عکسه. لود می‌کنه ولی لینک نمی‌ده و می‌نویسه خطا در ارسال. با اینترنت مودم و گوشی و با دستگاه‌های مختلف امتحان کردم نشد. یه بارم این‌جوری شده بود و بار اولش نیست. یه هفته ده روزی طول کشید اون موقع درست شه.

۲. عروس اون دوست عراقیمون که چند ماه پیش رفته بودیم خونه‌شون دیشب عکس یه سنگ قبرو استوری گذاشته بود. تاریخ فوت نشون می‌داد که سالگرد مرحومه. مرحوم، خواهرشوهرش بود که میشه دختر دوست بابا. دانشجوی پزشکی بود. در مخیلۀ آدم نمی‌گنجه که یه دختر از شهر کربلا بتونه دانشجوی پزشکی باشه ولی بود. با کمک گوگل و بابا تسلیت عربی نوشتم براش فرستادم.

۳. فیلم جلسۀ دوم کلاسمون رو سپرده بودم یکی از بچه‌ها ضبط کنه که بفرستم برای شرکت‌کنندگان غایب. کسی که قرار بود ضبط کنه گفت خونه نیستم و می‌ذارم ضبط بشه ولی دو ساعت بعد از تموم شدنش برمی‌گردم و قطعش می‌کنم. فیلمی که برام فرستاده بیشتر از چهار ساعته و من باید دو سه ساعت آخرشو که خالیه پاک کنم. صدای تلویزیون و دوستاشم میاد. بیشتر از نصفشو پاک کردم ولی حجم فیلم هفت برابر شد!

۳.۵. با اپ پاندا دارم حجمشو کم می‌کنم. احتمالاً هفتاد ساعت طول بکشه که هفت گیگ رو تبدیل کنه به دویست مگ؛ چون هنوز روی یه درصد گیر کرده و جلو نمی‌ره. نمی‌دونم هم قراره چه بلایی سر کیفیتش بیاد. شد دو درصد. داره جلو می‌ره با جون کندن.

۳.۷۵. با پاندا نشد. Program4Pc.Video.Converter رو دانلود کردم با لپ‌تاپم کم کردم حجمشو. بد نشد کیفیتش.

۴. افق کوروش پیام داده که فکر کنم خامه‌ای که خریده بودی تموم شده، بیا که پونزده درصد تخفیف گذاشتیم روی خامه‌هامون. یه ماه پیش چندتا خامه خریده بودم و آره خب تموم شده. اینکه هوش مصنوعی روی برنامۀ زندگیم تسلط داشته باشه و از وضعیتم آگاه باشه رو دوست دارم. اینکه از روی برنامۀ خریدمون حواسش به موجودی یخچالمون هست (اگه حواسش به موجودی حساب بانکیمونم باشه عالی میشه). اینکه تاریخ امتحانامو از قبل به تقویم گوشیم می‌گفتم و جملات انگیزشی می‌فرستاد نزدیک امتحانا و بهم روحیه می‌داد و اینکه امروز ایمپو پیام داده که این چند روز با خودت و بقیه مهربون‌تر باش رو دوست دارم. این درک رو در انسان‌های اطرافم حتی خانواده‌ام کمتر دیدم. حالا درسته درکشم مثل هوشش مصنوعیه ولی بازم بهتر از هیچیه.

۵. از باسلام برای بابا کفش مردونه سفارش دادم. گفتم سایز ۴۲. سؤالم هم روی عکس کفش مردونه بود. اسمم هم خانم فلانیه. یارو برگشته می‌پرسه برای خودتون می‌خواید یا همسرتون؟ و سؤال من اینه که نمی‌تونست بپرسه مردونه می‌خواید یا زنونه؟ آیا پشت این سؤالش نیت دیگه‌ای داشت؟ می‌خواست بدونه مجردم یا نه؟ 

۵.۵. چون با اکانت مامان داشتم سفارش می‌دادم به نیابت از مامانم نوشتم برای همسرم. ولی هنوز هم فکر می‌کنم لزومی نداشت بپرسه برای کی و همین‌که می‌پرسید زنونه یا مردونه کافی بود. هر چند که اونم لزومی نداشت و کفشی که می‌خواستم نوع زنانه نداشت :|

۶. روال باسلام این‌جوریه که تا من ثبت رضایتو نزنم (تا یه هفته) پولو به حساب فروشنده نمی‌ریزن. صبح با پیک فرستاد و پیام پشت پیام که ثبت رضایتو بزن. پیاما رو با همون اپ باسلام می‌فرستاد. گفتم چشم. دوباره پیام داد. بابا خونه نبود که بپوشه و نظرشو بگه. گفتم اجازه بدید هر موقع صاحب کفش نظرشونو گفتن ثبت رضایت می‌کنم. این دفعه پیامک زد! به شمارۀ مامانم. چون با اکانت اون سفارش داده بودم. جواب دادم که آقا تا شب ثبت رضایتو می‌زنیم نگران نباش. مامان گفت خب بهش بگو بابا خونه نیست. من: نه، اون نباید بفهمه ما تنهاییم تو خونه! اگه اومد بلایی سرمون آورد چی؟ :|

۷. برندی که می‌خواستمو نفرستاده بود. روی جعبه‌ش یه چیزی نوشته بود، زیر کفش یه چیزی و تو بخش اطلاعات محصول یه چیز دیگه. خواستم مرجوع کنم، بابا دلش برای یارو سوخت و گفت همینم خوبه. ولی من عصبانی‌ام. من اگه قرار بود اونو بخرم با یک‌سوم این قیمت هم می‌تونستم بخرم. برای خالی نبودن عریضه، به یارو می‌گم من فلان مارکو سفارش دادم و این اونی نیست که من خواستم. به‌جای عذرخواهی می‌گه نوشته بودم طرح فلانه و خود فلان نیست. اسکرین‌شات اطلاعات محصولو فرستادم براش که هیچ جا ننوشتید طرحشه و خودش نیست. جواب نداد. یه عذرخواهی رو که می‌تونست بکنه؟

۸. بیشتر خریدامو با اکانت مامانم که فامیلیش با فامیلیم فرق داره! انجام می‌دم که اگه فروشنده آشنا از آب درومد و منو شناخت، آدرس خونه لو نره! بعد یه بار یه چیزی می‌خواستم سفارش بدم دیدم فروشنده ساکن فلان شهره. به‌دلیل اینکه یه بار یه مزاحم داشتم که ساکن اون شهر بود کلاً بی‌خیال شدم و حتی با اکانت مامانم هم ثبت سفارش نکردم. همون که می‌گن اگه کلاهم هم بیافته اون ورا نمیام بردارم. خیلی بده که رفتارمون باعث بشه دیگران با شنیدن اسم شهرمون یاد ما بیافتن و حالشون به هم بخوره.

۹. چیزی که می‌خواستمو از یه شهر دیگه سفارش دادم. انقدر مؤدب و مشتری‌مدار بودن و رفتار حرفه‌ای داشتن که می‌خوام یکی دوتای دیگه هم سفارش بدم برای سال بعد.

۱۰. بازم اینترنتی از اون سوپرمارکتی که به‌جای ماکارونی هفتصدگرمیِ ۲۱هزارتومنی، پونصدگرمیِ ۱۹۸۰۰تومنی فرستاده بود ماکارونی گرفتم و بازم از من بیست‌ویک تومن گرفت و چیزی که روش نوشته بود ۱۹۸۰۰ فرستاد برام. می‌خواستم بازم امتیازشو کنم که یاد بگیره گران‌فروشی و کم‌فروشی نکنه. دیدم اون ویفر ۲۵۰۰تومنی که کنار اینا گرفته بودم روش نوشته چهار تومن. ینی بابت یه چیزی که چهار تومن بوده از من دووپونصد گرفته. در واقع کم گرفته. فکر کردم منصفانه نیست این بارم اعتراض کنم و بقیۀ پول ماکارونی رو پس بگیرم چون قیمت ویفرم کم حساب کرده بودن و اصطلاحاً یر به یر می‌شد. امتیازشو کامل دادم و اعتراض نکردم ولی الان که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم بابت بی‌دقتی تو قیمتا حقش بود یه امتیاز کم کنم و تذکر بدم به هر حال.

۱۱. رابطۀ من با فامیل خیلی خوبه و محبوب دل‌هاشون هستم. تو یکی از مراسم‌های هفتگی خالۀ بابا وقتی داشتم با عمه‌های بابا سلفی می‌گرفتم گفتن چند ساله فقط تو مراسم‌های فوت! همو می‌بینیم و شادی نداشتیم و دلمون عروسی می‌خواد. همسایۀ مادربزرگم اینا هم پیشمون بود و برای بار هزارم پرسید ینی واقعاً تو دوست‌پسر نداری باهاش ازدواج کنی؟ :| این همه می‌ری تهران میای نتونستی یکیو پیدا کنی که دلخواهت باشه؟ اینو خیلیا می‌پرسن ولی این همسایه زیاد می‌پرسه. همون همسایه که منو اولین بار بعد از تولد برده حموم. هر بارم می‌گم والا من برای درس و کار می‌رم تهران و نهایتش یه قراری با دوستای دخترم می‌ذارم. اونم هر بار کم نمیاره و می‌پرسه دوستای دخترت برادر ندارن؟ باز منم هر سری می‌گم نه ولی گاهی وقتا اتفاقاً به‌خاطر برادراشون ارتباطمو باهاشون کم می‌کنم :|

۱۲. فاز اون فامیل دورمون (عروس دخترخالۀ مادربزرگم!) چی بود که از اون سر میز پا شد اومد سمت میز ما که رشته، مدرک و شاغل بودن یا نبودنمو بپرسه بره؟

۱۳. یه فیلم از دوران کودکی شروین (همون که «برای...» رو خونده) دیدم. تو اون فیلم یه میکروفن گرفته دستش و خودشو شروین، خوانندۀ محبوب دل‌ها معرفی می‌کنه و دلقکِ محمد اصفهانی رو می‌خونه. منم یه فیلم تو همون سن و سال دارم که روز تولدم با امید و پریسا و محمدرضا ایستادیم و میکروفن گرفتیم دستمون و آدم‌فروشِ شادمهرو می‌خونیم. هنوز که هنوزه هیچ کدوممون نمی‌دونیم چرا آدم‌فروشو خوندیم.

۱۴. پارسال چهارتا آهنگ با موضوع تهران دانلود کرده بودم از اندی و سینا حجازی و بابک جهانبخش و رضا مهرتاج. یکی هم از خیلی وقت پیش داشتم از سیاوش قمیشی. تصمیم داشتم هر موقع رفتم تهران تو راه لب‌خوانیشون! کنم و استوری بذارم :دی. بله، مگه ما فرهیخته‌ها دل نداریم از این حرکات خز انجام بدیم؟ ولی الان نه دل و دماغشو دارم، نه دیگه تهران برام تهرانِ پارساله.

۱۵. اشتیاقم برای دیدن کسانی که الان تهرانن و گفتن یا نگفتن اما دوست دارم بگن و نمی‌گن که هر موقع رفتم خبر بدم ببینیم همو یکسان نیست. این میزان، از منفی ۱۰۰ شروع میشه تا مثبت ۱۰۰. مثبت صد برای اونایی که از الان زمان و مکان قرارمونم مشخص کردیم و اشتیاق دوطرفه‌ست. ولی اشتیاق منفی برای اوناییه که علی‌رغم اینکه اونا مشتاق‌ترینن و پیام پشت پیام و زنگ پشت زنگ که کی میای، من نه‌تنها مشتاق دیدارشون نیستم بلکه اگه اتفاقی موقعیت دیدنشون پیش بیاد هم فرار می‌کنم از اون ناحیه. یه دلیلش شناختیه که تو این سه ماه از طرز تفکرشون حاصل شده. شناختی که دستاوردش ترس و گاهی نفرت بوده از آدمای دور و برم. مشخصاً دارم در مورد دوستان فضای حقیقی صحبت می‌کنم و شمایی که کامنت گذاشتی ببینیم همو، و من تمایلی نشون ندادم به خودت نگیر. بحث شما جداست.

۱۶. جزوه‌های ارشدم هم برای این امتحان جامع دارم مرور می‌کنم که اگه نکته‌ای رو فراموش کرده باشم یادم بیافته. حتی درسایی که تو امتحان نمیاد هم مرور می‌کنم چون بعیده دیگه بعداً برم سراغشون. یکی از نکات جالبی که تو جزوه‌م بود و یادم رفته بود این بود که افراد قبیله Tukano (تاکانو) که در آمازون زندگی می‌کنند، اجازه ندارند با هم‌زبان‌هایشان ازدواج کنند و هم‌زبان بودن نوعی محرمیت محسوب می‌شود. نتیجۀ چنین رسمی در این قبیلۀ کوچکِ چندهزارنفری، چندزبانگی است.

نظرات (۱۰)

اینکه هوش مصنوعی روی برنامۀ زندگیم تسلط داشته باشه و از وضعیتم آگاه باشه رو دوست دارم.

 

عجیب بود برام :`)

پاسخ:
البته باید حواسمون باشه که تسلطش ما رو تحت کنترل خودش نگیره. همین که حواسش بهمون باشه کافیه.

جالبه که توی همه ی کشور ها افرادی هستند که دوست ندارند وقتی از جایی خرید میکنند کسی اسمشون یا آدرسشون رو بدونه .

 

کل دنیا داره به این سمت حرکت میکنه . توی خیلی از کشور ها چیزی هست به نام amazon hub

توی نقاط مختلف شهر نصبش کردند و هر کسی بخواد به جای آدرس خونه آدرس یکی از اون نقاط رو میده و بعدا میره از توی کشو برش میداره . قفل داره . اوایلش ایده ی عجیبی بود ولی آمازون حتی تشویق هم میکرد و بعضی وقتا برای کسانی که از این سرویس استفاده میکردن تخفیف میذاشت

 

قطعا کار اداره ی پست راحت تر و سریع تر پیش میره و به محیط زیست هم کمک میکنه

 

ولی مشکلی که وجود داره در مورد هویت سفارش دهنده و فروشنده است . خیلی ها میگن ما میخوایم هویتمون مخفی بمونه و خیلی از فروشگاه های اینترنتی هم تا حدی اجازه ی این کار رو میدن . ولی به صورت غیر رسمی . یعنی شما موظفی با نام اصلیت اکانت بسازی یا این که از شماره موبایل واقعیت استفاده کنی

 

ولی خب میشه از نام مستعار استفاده کرد و پول رو با گیفت کارت پرداخت کرد که هویتت لو نره و با شماره موبایل مجازی اکانت باز کنی و سفارشت رو هم بری از هاب برداری .

 

ولی مشکل منتقدین اینه که اصلا چرا باید شماره موبایلم رو بدم . ایمیلم درسته که فیکه ولی چرا باید ایمیل یک بار مصرف بسازم . اسمم به تو چه و ..

 

سمت فروشنده ها مشکل بسیار بیشتره . چون اونا واقعا باید حساب بانکی شون به خاطر مالیات مشخص باشه . هویتشون باید مشخص باشه . آدرسشون همینطور .

 

کلا توی همه ی دنیا حریم خصوصی داره مهم میشه که باعث خوشحالیه .

 

کلا فکر میکنم توی همه ی کشور ها یه نهادی باید وجود داشته باشه که جلوی گرفتن اطلاعات اضافی از کاربرها رو بگیره . اگر سایتی یا اداره ای اطلاعات غیرضروری از مردم میخواد اون نهاد باهاش برخورد کنه .

 

الان توی همه کشور ها وضعیت اینجوریه که سایت ها و سرویسها با فشار مردم ممکنه بیخیال گرفتن اطلاعات اضافی بشن یا یه مقدار سختگیری کمتری بکنند ولی نهادی نیست که باهاشون برخورد کنه

 

 

 

پاسخ:
یکی از دغدغه‌هام همیشه این بوده که تا کجا احترام بذاریم به حریم خصوصی بقیه. مثلاً اون قنادی بدجنس که ماه رمضون با کارگرش بدرفتاری کرده بود و یه پست در موردش گذاشته بودم نمی‌دونم یادته یا نه. اسمشو نیاوردم. با اینکه کارش واقعاً منصفانه نبود و حق داشتم اسمشو بگم و بگم ازش خرید نکنید. ولی اسمشو تو وبلاگم نگفتم که تبلیغ منفی نشه. حالا اون آقاهه که تو سنندج به رئیس‌جمهور شکلات داده، همۀ زیر و بم زندگیشو ریختن بیرون که تحریم بشه. به‌نظرم کار درستی نبود.

دقیقا درسته . منم نمیدونم حریم خصوصی تا کجا باید رعایت بشه . هیچ کس نمیدونه . واقعیت مسئله ی مهمیه ها ولی توی همه ی کشور ها بحث نسبتا جدیدی محسوب میشه و قانون مشخصی نداره .

 

مثلا یکی بیاد چند تا ماده ی شیمیایی که هیچکدوم به تنهایی خطرناک نیستن رو بخره و باهاش یه چیز خطرناک درست کنه . خب وقتی هویتش معلوم نیست پلیس چطور پیداش کنه . یا مثال بهترش اینه که گروه های تروریستی از همین سرویس های امن برای ارتباط استفاده میکنن . خب وقتی حتی سرویس دهنده به پیام ها دسترسی نداره چطور باید جلوشون رو گرفت ؟ . فکر کنم چند سال پیش بود که اپل گفته بود من قفل گوشی یکی از تروریست های دستگیر شده رو باز نمیکنم چون حریم خصوصیه

 

از اون طرف اگر این حریم خصوصی نباشه و کره شمالی یه معترض رو دستگیر کنه و وارد لپ تاپ یا گوشی اش بشه و به خاطر یه انتقاد ساده بهش حکم مفسد بده چی ؟

 

اون فروشنده اگر بتونه هویتش رو مخفی کنه و کلاهبردار باشه چی ؟ اگر مخفی نکنه و کره شمالی مجبورش کنه برای ادامه فعالیتش رشوه بده چی ؟

 

آره یادمه قنادیه رو  . به نظرم باید واقعیت ها رو گفت . دیگه مثبت و منفی اش تقصیر ما نیست . حتی من فکر میکنم نمره ی منفی خیلی ضروری تره که ثبت بشه . من بعضی وقت ها که یه جنسی چند هزار تا کامنت مثبت داره اگر راضی باشم دیگه تنبلی میکنم نظرم رو بگم چون نفر بعدی هم مثل خودم با دیدن اون کامنت های مثبت خرید میکنه و نظر من تاثیری نداره ولی اگر ناراضی باشم احساس وظیفه میکنم که دلم نسوزه و بگم که نفر بعدی بدونه

 

به نظرم نباید دلمون بسوزه .

پاسخ:
کامنتو آره همیشه برای خریدام می‌نویسم. راستشم می‌نویسم و البته بعضی وقتا تأیید نمیشه کامنتم (تو سوپرمارکت اسنپ). ولی وقتی نظرمو نپرسیدن، به‌عنوان منبع آگاه! اطلاعات فروشنده رو فاش نمی‌کنم. بپرسن هم باز فاش نمی‌کنم.

یه بار یکی که قبلاً از من خواستگاری کرده بود، چند سال بعد گویا از دوستم هم خواستگاری کرده بود. البته نمی‌دونست اون دختر دوستمه.
بعد این دوستم هم نمی‌دونست طرف قبلاً خواستگار من بوده و به‌عنوان دوست داشت با من مشورت می‌کرد.
حالا من مونده بودم اطلاعات آقاهه رو حفاظت کنم و رازدار مسائل خصوصیش که ازش اطلاع داشتم باشم یا در مقام مشاور و دوست، به دوستم کمک کنم. چیز بدی قرار نبود بگما. ولی هر چی می‌گفتم، این سؤال پیش میومد که از کجا می‌دونم. از نظر خودم هم اشکالی نداشت به دوستم بگم خواستگارم بوده، ولی فکر کردم شاید طرف نخواد بقیه بدونن خواستگار من بوده. برای همین من گزینهٔ اول رو انتخاب کردم و به دوستم گفتم زیاد نمی‌شناسمش و از یکی دیگه مشورت بگیره. بعدشم پیگیری نکردم ولی خوشبختانه وصلت سر نگرفت و عذاب وجدان اطلاعات ندادن برای من نموند.

چقدر شرایط سختی بوده :)

 

+ این سایت باسلام چقدر عجیبه :) نیم ساعته دارم توش میگردم . قیمت ها رو هم که میبینم حس اصحاب کهف بهم دست میده  . خیلی از برندها رو هم اصلا اسمش رو نشنیدم . پفک آل عبا مثلا :|

 

++ پفک مینو هم پیدا کردم . شده 9 هزار تومن :|

پاسخ:
آل عبا :)) اضافه‌ش کنم به داده‌های رساله‌م. دارم روی برندها کار می‌کنم.

اون ۹تومنیا بسته‌های کوچیکشه. بزرگا بیست سی تومنه :|
۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۵:۱۴ فاطمه ‌‌‌‌

۸) اگه فروشنده آشنای مامانت دراومد و آدرستون لو رفت چی؟ :دی

۱۵) از فرصت سوء استفاده کنم که بگم ببینیم همو؟ :))

۱۶) خیلی جالب بود! یعنی عاشق این رسمای عجیب غریبم. البته بیشتر عاشق دونستن‌شون، نه اینکه بخوام با اون رسم‌ها زندگی کنم :/

پاسخ:
۸. خب ببین مامان من معروف و شاغل نیست و اسمش تو گوگل نیست و آشنایی که مختص خودش باشه نداره. هر کی می‌شناسدش منم می‌شناسه و خونه‌مونم می‌شناسه. منو ولی هزار نفر (خوانندهٔ وبلاگ، بچه‌های دانشگاه و...) می‌شناسن که خودم نمی‌شناسمشون. حالا فرضاً اگه پیک یا فروشنده خوانندهٔ وبلاگم باشه چی میشه؟ یا اگه برای یه محصولی کامنت بذارم و یکی اون کامنتو ببینه و فروشنده رو هم بشناسه و بره از فاکتور خرید آدرسمو پیدا کنه چی؟ :)) ولی چون اینا نمی‌دونن فلانی مامانمه، این خطر تهدیدمون نمی‌کنه :))
۱۵. احتمالش خیلی کمه که قبول کنم چون من کلاً تو عمر وبلاگنویسیم دوتا بلاگرو با اختیار و ارادهٔ خودم از نزدیک دیدم. جولیک و آرزو. یکی دو نفر دیگه هم چون هم‌کلاسی و هم‌دانشگاهی بودیم دیدم :|
۱۶. یه قبیله هم بود خانوماشون آوای ز نداشتن. یه قبیله که فقط شش‌تا آوا دارن، یه قبیله که نزدیک صدتا آوا دارن و... کلاً این قبیله‌ها جالبن به‌لحاظ بررسی زبانی :|
۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۶:۲۹ اقای ‌ میم

از 5 تا 6 اوج بدبینی به آدم هاست:)

پاسخ:
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسه.

اتفاقا وقتی به منم‌پیام داد پنیرتون تموم شده، یکم افسرده شدم،که اون میدونی پنجرمون تموم شده،من نه :))) )توضیح اینکه من بخاطر شرایط بارداریم، استراحت مطلقم و نمیدونم تو یخچالمون چه خبره)

چه جالب،که تا اینجای داستان که ممکن آشنا باشه و اینا فکر میکنی.البته منم همیشه جوانب احتیاط رو دارم.مثلا به پیک نمیگم تنهام،نمی‌تونم بیام‌ پایین و امثال این داستان.

 

 

پاسخ:
آخی... قراره مامان بشی ^-^ مبارکه ^-^
کار خوبی می‌کنی. الان من جای تو بودم اینجا تو کامنتا هم نمی‌گفتم تنهام :)))))

قبلا وقتی با واتساپ تماس میگرفتم و با مامان بزرگم حرف میزدم سوال همیشگی اش این بود که پول تلفن که برات نمیفته ؟و هر بار میگفتم نه . دفعه ی آخری ازم پرسید این چیزی که الان باهاش زنگ زدم امنیت داره یا شنود میشه :)) پیام رسان کایزالا بود .اطرافیان براش نصب میکنن و اون فقط جواب میده . اصلا نمیدونه چی به چیه  . بنده خدا همش نشسته پای اخبار . هر بار زنگ میزنم صدای اخبار میاد . خواستم بگم مادر جان کسی بیاد سر کوچه صدای این اخبار که محله رو گذاشته روی سرش میشنوه و میاد دم در خونه :| نیازی نیست مکالمه ی احوال پرسی رو شنود کنه :| 

 

امنیت روحی و روانی رو از مردم گرفتن

پاسخ:
:)) من کلاً آدم دیر اعتماد کنی هستم. با این شرایط، همون یه ذره اعتمادی که به چندتا دونه از دوستام داشتم هم از بین رفته. 

+ ما هنوز دنبال اون تیشرت‌پوشِ کلاه‌به‌سریم و هر لحظه من دارم به همه مشکوک‌تر می‌شم :| اصلاً نکنه از خودشون بوده :))

چرا تعجب میکنی که دانشجوی پزشکی کربلا بوده؟!!

یعنی فکر میکردی امکانش نیست؟!

منم (دواردور) میشناسم یه سریاشون رو..

حالا شاید منظورت رو درست متوجه نشدم!.. 

 

پاسخ:
امکانش که هست. ولی چون اونجا همه‌ش برای زیارت رفتیم، مدرسه و دانشگاه داشتنش هم برام جالب بود. فکر می‌کردم دکترها رو از بغداد و شهرهای دیگه وارد می‌کنن.
۱۳ آذر ۰۱ ، ۰۹:۴۰ حامد سپهر

یه دوستی دارم معاون بانکه چند روز پیش تعریف میکرد از یکا از سایتهای معتبر برای پسرش گوشی موبایل خریده و بعداز چندماه به دستش نرسیده ایشون هم شکایت کرده از اون سایت توی دادگاه گفتن شما نمیتونید بهشون اتهام کلاهبرداری بزنید چون با میل خودتون این پول رو براشون واریز کردین و موضوع حقوقیه و باید پونصدهزار تومن واریز کنید به حساب دولت تا کارشناس بیاد نظر بده!!!

خودش میگفت جالبه درگاه اینترنتی پرداخت اون سایت رو ما خودمون فعال کردیم و کاملا قانونیه ولی نمیتونیم پولمون رو ازشون پس بگیریم!!

اینا و گفتم که بگم من برخلاف شما اصلا به خرید اینترنتی و دردسرهایی که داره اعتقادی ندارم بخصوص وسایلی مثل کفش و لباس و اینچیزا که معتقدم باید موقع خرید لمسشون بکنم از نظر جنس و یا پرو کنم از نظر اندازه و رنگ، حالا مثلا خوراکی چیزیه که میشه خرید ولی بقیه چیزا رو من ترجیح میدم خرید نکنماون آمازون هاب هم ایده‌ی جالبی بود که دوستان گفتن برای عدم شناسایی آدرس، البته یادمه شما همین کارو معمولا با وسایل یا کادوهایی که میخوایید به دست دوستانتون برسه بدون اینکه شمارو ببینن میکنید:)

۱۲. بزودی منتظر خاستگار باشید:))

 

پاسخ:
من از سایتای متفرقه و اینستا و کانالا خرید نمی‌کنم هیچ وقت.
از دیجی‌کالا و باسلام و بانی‌مد و اسنپ تجربه‌های خرید دارم که رضایت‌بخش بوده تا حالا عملکردشون. به‌ترتیب بخوام امتیاز بدم: اسنپ (بسیار مشتی‌مدار)، دیجی (قیمتا و تنوعش خوبه)، باسلام (اول باید بگردی بپرسی بعد خرید کنی و فرایند پرسیدن گاهی زمان‌بره. ممکنه دیر پیامتو ببینه فروشنده)، بانی‌مد (گرونه)
امکان مرجوعی دارن. اگه خوشتون نیاد می‌تونید پس بدید.


من دیگه دارم می‌رم تهران. بیان هم نیستم :)) 
آقا من رو املای خواستگار حساسم. از خواستن میاد دیگه. اون واوشم بذارید :|