۱۶۰۳- خواب شیرین
پارسال یکی از دوستان دورۀ کارشناسیم که مهندسی شیمی خونده بود و ارشد تغییر رشته داد و رفت سراغ مدیریت و حالا از اعضای هیئتمدیرۀ یه شرکت هست بهم پیام داد و پرسید برای ویرایش و صفحهآرایی قراردادها و امیدنامههاشون تمایلی به همکاری دارم یا نه. شرکتهایی که قصد دارن وارد بورس اوراق بهادار بشن باید امیدنامۀ پذیرش و درج تهیه کنن. این امیدنامهها معمولاً صد صفحه هست و پر از نمودار و عدد و رقمه. من باید اینا رو مرتب میکردم. یه قیمتی برای ویرایش و یه قیمتی هم برای صفحهآرایی گفتم و توافق کردیم. البته مشخص نبود که چند وقت یه بار قراره شرکتها امیدنامههاشونو بیارن برای اینا و اینا بدن دست من، ولی من بهشون گفته بودم هر وقت بهم نیاز داشتین و فایلو فرستادین، تا یه هفته بعدش میتونم براتون آماده کنم. معمولاً دو روز وقتمو میگرفت. دو روزِ کاری البته، نه بیستچاری. پریروز پیام داد و گفت یه امیدنامۀ هفتادوپنچصفحهای هست، فرصتشو داری؟ گفتم جمعه آزمون دارم و میتونم شنبه و یکشنبه روش کار کنم و نهایتش تا دوشنبه تحویل بدم. گفت باشه و فرستاد. همون روز عصر پیام داد که این کار یهو خیلی اورژانسی شده و عجله داریم و باید فردا صبح پرینت گرفته بشه و اگه میشه تا فردا انجامش بده و مبلغشم هر چی بگی. حالا اگه میگفت تا فردا شب، شدنی بود ولی منظورش چهارشنبه صبح بود. همون موقع استادم هم پیام داد و گفت مهلت تحویل مقالههاتون تا آخر مرداده و هفتۀ دیگه مقالۀ آمادۀ چاپتونو باید تحویل بدید. حالا من فکر میکردم تا آخر شهریور فرصت داریم و یه خط هم ننوشتم که تحویل بدم. دیدم اون شنبه و یکشنبهای که هفتۀ دیگه برای دوستم کنار گذاشته بودمو برای مقاله لازم دارم. با اینکه خسته هم بودم و خوابم هم میومد و جمعه هم آزمون داشتم (دارم!) به دوستم گفتم باشه، ولی با همون مبلغ قراردادهای قبلی انجام میدم و خیالش از این بابت راحت باشه. تا ظهر بیدار موندم و انجامش دادم. حالا اینکه یه کاریو دوست داشته باشی شرط لازم برای به خاطرش بیدار موندنه ولی نمیدونم شرط کافی هم هست یا نه. منظورم اینه که نمیدونم اگه در ازای این کار پولی دریافت نمیکردم هم باز به خاطرش بیدار میموندم یا نه. باید فکر کنم ببینم کجاها تو زندگیم برای چیا بهزورِ قهوه و نسکافه بیدار موندم. به جز برای درس و مقاله و امتحان البته.
چند وقت پیش سایت علیبابا چندتا سؤال ازم پرسید. یکیش این بود:
گزینۀ دوم رو انتخاب کردم و یاد این پستِ سفر مشهد چهار سال پیش و شبایی که خوابم میومد افتادم.
به خیلی از عوامل بستگی داره :|
لاکن من بودم که میگفتم نه :))))