پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۲۰۰۶- از هر وری دری (قسمت ۵۶)

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

۱. سه‌شنبه با اینکه هوا بسیار آلوده بود ولی مدارس و اداره‌ها تعطیل نشد. سه‌شنبه نزدیک ظهر صدام گرفته بود. کلاس زنگ آخرو به‌سختی مدیریت کردم. وقتی رسیدم فرهنگستان صدام رسماً داشت قطع می‌شد. شب اعلام سرماخوردگی کردم. 

۲. چهارشنبه ظهر مامان و بابا اومدن تهران و شب با بابا رفتم بیمارستان. اونجا هم آزاد حساب کردن (چون با تأمین اجتماعی قرارداد نداشتن) و هزینهٔ ویزیت و سرم و چندتا قرص سرماخوردگی شد یه تومن.

۳. امروز بله‌برون امید بود. به میمنت و مبارکی برادرم نصف دینشو کامل کرد و من امشب به مقام خواهر شوهری نائل اومدم.

۴. یکی از دانش‌آموزان مدرسهٔ پارسال بهم پیام داده که دلمون براتون تنگ شده و برگردید و این معلم جدید سخت‌گیره و اذیتمون می‌کنه و فلان. بعد از انتقالی من مدرسه‌شون یه مدت بی‌معلم بود، تا اینکه با انتقال یه بنده خدایی از یه استان دیگه موافقت کردن و اومد جای من. مثل اینکه تو امتحان زیاد سؤال میده و یه تعداد از بچه‌ها شاکی شدن. به اون دانش‌آموز گفتم منم دوستتون دارم و دلم براتون تنگ شده. و در ادامه افزودم: وقتی تعداد سؤال‌ها زیاده، به نفع شماست؛ چون اگه بلد نباشید نمرهٔ زیادی ازتون کم نمیشه. برای معلمتونم سخته این همه سؤال و ورقه رو تصحیح کنه. اتفاقاً باید ازشون تشکر هم بکنید. ایشون هر کاری هم بکنن، مطمئن باشید خیر و صلاح شما رو می‌خوان و نتیجه به نفع شماست.

۵. به اون دانش‌آموزی که شماره‌مو خواسته بود هم گفتم شما هر موقع به من پیام بدی جواب می‌دم. آی‌دی‌م همینه. تغییرش نمی‌دم. شماره‌م هم ایشالا هر موقع دانشجو شدی می‌دم بهت. گفت بی‌صبرانه برای دانشجو شدنم لحظه‌شماری می‌کنم.

۶. پارسال متوسطهٔ اول درس می‌دادم. پای بیشتر برگه‌های امتحان یادداشت و نامه برای معلم بود. یه سریاشون تشکر می‌کردن، یه سریاشون دلیل و بهانه میاوردن برای درس نخوندن و یه سریاشونم در مورد سؤالات نظر می‌دادن که این چه سؤالیه و سخته. امسال متوسطهٔ دوم دارم و اینا از اون کارا نمی‌کنن. از مجموع ۲۰۰تا ورقه‌ای که این هفته تصحیح کردم فقط یه مورد از انسانیا بود که برام یادداشت گذاشته بود. نوشته بود ممنون که تو کلاس انقدر صبورید. یه کلاس ناآرام و بسیار ضعیف دارن که اغلبشون انگیزه‌ای برای درس خوندن ندارن. انسانی‌ان. روالشون اینجوریه که تجربیا می‌خوان دکتر شن و ریاضیا می‌خوان مهندس شن. انسانیا هم چون ریاضی و زیستشون خوب نبوده اومدن انسانی و هدفی ندارن و هر چه پیش آید خوش آید. منم در جوابش نوشتم صبر شما (دانش‌آموزان خوب کلاسشون) بیشتره چون من هفته‌ای یکی دو بار می‌بینمتون ولی شما هر روز تو اون کلاسی. و باید تحمل کنی.

۷. می‌فرماید:

«به خطّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل

به دستِ شاه‌وشی ده، که محترم دارد!»

تمام حرف همین است دوستان. دل به کسی باید سپرد، که قدر و قیمتِ آن بداند.

۰۳/۰۹/۲۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

بابا

مامان

نظرات (۱۵)

۲۳ آذر ۰۳ ، ۰۰:۳۷ پلڪــــ شیشـہ اے

به به مبارکه♥🥰😍🌹❤♥❤الهی که خوشبخت بشن. 

ان شاالله به زودی خبرای خوش از سمت شما. 

 

خداقوت خانم معلم. خوشبحال شاگردهاتون دکتر. 😎🌱🌹

پاسخ:
ممنون. فعلاً که خبری نیست. ان‌شاءالله 💐

چندوقت پیشا خیلی گذری از جلو داروخونه رد شدم گفتم بذار کداستاپ و اینا بگیرم. دوتا ورق کلد استاپ با دوتا ورق سیتریزین شد 60 تومن( که منطقی بنظر میاد) و من تصورم از قرص ورقی 5 هزار تومن بود نهایتا :))))) خیلی مثل اصخاب کهفم تو این داستان.
+عه مبارک باشه. ایشالا خوشبخت باشن.

++ ولی واقعا هم وقتی متوسط کلاس تنبل و درس نخون باشن اون بچه‌های درسخون چه عذابی رو محتمل میشن. ایشالا این بچه‌ها به راه راست هدایت شن یکم درس بخونن.
+++ کسی که قدر ادم رو نمیدونه واقعا ادم رو حیف میکنه و چقدر انرژی صرف میشه تا ادم ریکاوری بشه.

پاسخ:
همه چی خیلی گرونه، دارو و درمان هم گرون‌تر.
ممنون ♥️
معلم هم البته عذاب می‌کشه.
۲۳ آذر ۰۳ ، ۰۶:۲۱ حاج خانوم

سلام

۲. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

۳. تبریک ویژه، خیلی مبارک باشه. ان‌شاءالله به صحت و سلامت و عافیت و عاقبت‌بخیری.

۶. خداقوت! چقده بد که ما روی رشته انسانی سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم. با اینکه کشورهای خارجی، هدف‌گذاری‌شون روی انسانی است و به ندرت وسخت برای رشته‌های انسانی، پذیرش میدن!

پاسخ:
سلام. ممنونم.
بله، اوضاع علوم انسانی واقعاً اسفناکه.
۲۳ آذر ۰۳ ، ۰۷:۱۳ مهتاب ‌‌

تبریک می‌گم مقام خواهرشوهری رو :) ایشالا آقا امید هم به‌زودی برادرخانم بشن :)

 

چرا سه رنگش آبیه عایا؟

پاسخ:
مرسی. ایشالا.
حتی ایشالا دایی بشه.

چون ربطی به مدرسه نداشت خواستم متفاوت باشه 😅
۲۳ آذر ۰۳ ، ۱۲:۴۸ نـــرگــــس ⠀

سلام خانم معلمِ فرامعلم :)

 

خیلی خیلی تبریکِ شماره سه. ان شاءالله برادرخانم و دایی شدن آقا امید :)) 

پاسخ:
سلام
ممنونم. ایشالا 🤭

تبریک میگم پس برادرت هم ازدواج کرد راسش تو نوشته ات یهوو اون جمله که امروز بله برون امید بود جا خوردم و یه حسی داشتم یجوری شدم انگار همین دیروز بود من از تورنادو خب دنبالت میکنم و میخونم وبلاگت🥲🥺داداش کوچولو پس بزرگ شده  انشالله خوشبخت شه.

پاسخ:
بله، ممنون 💐

مبارک باشه :*

پاسخ:
ممنونم 
۲۴ آذر ۰۳ ، ۱۱:۱۳ عباس زاده

سلام

مبارک است

پاسخ:
سلام. تشکر.

به خودتم تبریک میگم همون تهران ازدواج کرد یا تبریز ؟ کنجکاوم🥺انشالله قسمت من و تو .

پاسخ:
ممنون 
تهران

نسرین بیا و آنقدر سخت نگیر بخدا ملت میبینم چه راحت ازدواج می‌کنند و البته انتخاب درست .منم مث تو بودم دیگه الان پشیمونم واقعا اینجا که کسی منو ندیده و نمیشناسه براهمین راحت میشه رک حرف دلمون بزنیم تنهایی خیلی خره 🥺سخت نگیر و اشتباه منو نکن .

پاسخ:
به هر حال هر کسی معیارها و شرایط خودشو داره. این اسمش سخت‌گیری نیست.
۲۴ آذر ۰۳ ، ۱۷:۱۷ اقای ‌ میم

تبریک میگم 

امیدوارم خوشبخت باشن

پاسخ:
ممنون. ایشالا قسمت همهٔ مجردها.
۲۴ آذر ۰۳ ، ۱۷:۳۳ اقای ‌ میم

آقا امید رفت خونه بخت خوشحالم ننه

ایشالله خونه بخت رفتن قسمت همه

پاسخ:
ایشالا
۲۴ آذر ۰۳ ، ۲۰:۵۵ اقای ‌ میم

ولی جدا خوشحال شدم مبارک باشه

پاسخ:
بازم ممنون 💐

بله درسته حرفت متین هست امیدوارم بهترین ها برات رقم بخوره .پس خوبه تهران هست خداروشکر برادر خوبی داری قدرش بدون .برادر من که کلا با من قهره و انگار دشمنش هستم حتی رو به موتم شدم و انگار بدتر از غریبه هست .

پاسخ:
باهاش صحبت کن ببین مشکلش چیه.

چه خبر خوبی🌿 خیلی مبارک باشه🌾

در تایید ۷ می‌فرماید: 

گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی

صبر کن گوهر شناسی قابلی پیدا شود...

ان‌شاءالله که یه گوهرشناس قابل هم روزی شما باشه🌻

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">