پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

260- من زهر تنهایی چشان

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ
امروز معاون آموزشی اومد سر کلاس گفت بهمون اطلاع دادن که دیروز یه عده تایم استراحت بین کلاسا، رفتن رو چمنا نشستن، لطفا از این به بعد یا برید کتابخونه، یا همین جا تو کلاس بشینید
(منم جزو اون یه عده بودم :دی)

وقتی ظرفی، لیوانی، چیزی می‌شکنه، مامانم میگه رفع بلا بود
یه دست ظرف شکوندم، اون وقت از دیشب بلاست که همین جوری نازل می‌شه
از دیشب بدبیاری، پشت بدبیاری
اون از کتاب صرف و نحو که اشتباهی خریدم و دوباره باید برم انقلاب
اون از صبح که اشتباهی مسیر مترو دانشگاه قبلیمو سوار شدم و
تا دوباره تو این ترافیک تاکسی پیدا کنم برگردم کلاسم دیر شد و
نگاه ناجور استاد که الان چه وقت اومدنه
اونم من که تو عمرم تاخیر و غیبت نداشتم :(
اون از ناهارم که صبح یادم رفت بردارم و بازم شیر و بیسکوییت!
(بیسکویت دو تا ی داره یا یه دونه؟!)
اون از شارژرم که چند روز پیش خریده بودم و الان زدم به برق و منفجر شد
این از گوشیم و پیغام باتری ضعیف است و
حواسپرتی صبم که کلیدو دادم نگهبانی و کارتمو نگرفتم

برگشتنی انقدر خرید کرده بودم که وسط راه از خستگی می‌خواستم همه چیو بذارم گوشه خیابون و برم
اینم از پام که الان رسما باندپیچیش کردم!
با اینکه کفشام الان تخته بازم نمی‌تونم راه برم، انقدر که درد می‌کنه

برای اولین بار برای گوشیم از این بسته های آلفا و اینا گرفتم
ولی خب چون شارژر ندارم، نمی‌تونم زیاد از گوشیم استفاده کنم
فردا باید برم دوباره شارژر بخرم
خیر سرم جنس خوب و گرون گرفته بودم که کیفیت داشته باشه
کمدم پیدا نکردم :((((((
به یه مغازه سفارش دادم، بیعانه هم دادم
قول داده تا فردا بیاره
بدبختیام تمومی نداره که!
فردا باید برم بهشتی کارت خوابگاهم بگیرم
شیب مسیرش 45 درجه است
به دوستامم نمیدن کارتو، میگن حتما باید خودت بیای

و چند تا کتاب از انقلاب
وقت دندونپزشکی و استاد راهنما و کارای فارغ التحصیلی
فکر کنم فردا در اقصی نقاط تهران کار دارم
لپ تاپم هم باید با خودم ببرم که اگه فرصت شد کارای اینترنتیمو انجام بدم

هم اتاقیام هنوز نیومدن...
حالا خوبه هم مدرسه ای و هم دانشگاهی سابقم طبقه بالاست، هر موقع حوصله ام سر میره میرم پیشش
با اینکه درخواست داده بودم باهم باشیم، ولی اسمامون تو دو تا اتاق جدا بود :|

از دخترایی که سیگار میکشن متنفرم!
۹۴/۰۶/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آقای ق. مسئول آموزش

مامان

نظرات (۹)

چقئر اتفاق !! ببینم تو زنده هستی الان؟
امیدوارم زود زوذ یه کمد بگیری :)
*بسکویت درسته :دی  "تو گوگل سرچ کردم خودم :دییی
**یه خورده استراحت کن دختر ..!
***مشکل اینه فقط کافیه یه بار بدبیاری ,اون وقت بد بیاری پشت بد بیاری صف میبنده میفته دنبالت !
پاسخ:
:(((((((((
اتفاقا منم الان از این بسته های اینترنتی دارم استفاده می کنم خوبه فقط یکم قطع و وصلی داری..انقدر که این ماه همش در حرکت بودم مجبور شدم بگیرم.....میخوای من برم کتاب هاتو از انقلاب برات بگیرم اسم و نویسنده و انتشاراتی بگی صبح میتونم برم بگیرم؟
من کلا با دود و دم مشکل دارم
پاسخ:
:))))) کلک میخوای به بهانه کتاب رخ بنمایم؟ :دی

هه هه هه لولو که نیستم؟دیگه کوچلو هم نیستی بگم میترسی...هدفم منم فقط کمک بود بعدش دوزاریم افتاد معنیش چی میشه!در هر صورت تصمیم خودته...کمک خواستی هستم وگرنه خودم کلی فردا کار دارم...ولی اگه صبح زود بیدار بشم فکر کنم برسم برات کتاب بگیرم!
پاسخ:
هر موقع تو خیابون یه دختر مهربون می‌بینم فکر می‌کنم تویی :)))))
برنامه ریزی دقیق نداری صبح که از خواب بیدار میشی یا شب موقع خواب حتما لیست کارهات با ساعت انجامشون بنویس حتی کوچیکترین کارتو و اون وسطا یک ربع هم تلورانس تاخیر یا تغییر بزار برای هر ساعت...باز اینجوری بهتر میشه
پاسخ:
زین پس باید همین کارو بکنم
فردا حواست به خودت باشه 😊 تا پست من زهر تنهایی چشان 2 رو نزاری!
هم اتاقیای منم هنوز نیومدن ولی شش دُنگ اتاقو تسخیر کردم 😁!دی!
سیگار خیلی بده ! نری پیششون هاااا...


پاسخ:
:دی
امروز چند تاشون از کنارم رد شدن
خوابگاه که نیستن
بزرگ بشی فراموش میکنی :)))))
پاسخ:
:)))) ایشالا
از این استقلالت توو انجام کارهای شخصیت خوشم میاد:-)-*
پاسخ:
آدم باس بلد باشه گلیمشو از آب بکشه خب... 
والا

ههه
دانشگاه شهید بهشتی :))
یعنی این حس گرم باید هر شب ازش تقدیر به عمل بیارم :)))
جالب داره میشه میام پست رمزدارتم میخونم.
الان احتمالا بشی دوستم بیا ببین :))

پاسخ:
هنوز کامل نخوندی انگار...
دلم کباب شد :((((
نذاری مامان بابات این پست ها رو بخوننا :(
پاسخ:
آدرس اینجارو ندارن :دی