260- من زهر تنهایی چشان
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ
امروز معاون آموزشی اومد سر کلاس گفت بهمون اطلاع دادن که دیروز یه عده تایم استراحت بین کلاسا، رفتن رو چمنا نشستن، لطفا از این به بعد یا برید کتابخونه، یا همین جا تو کلاس بشینید
(منم جزو اون یه عده بودم :دی)
وقتی ظرفی، لیوانی، چیزی میشکنه، مامانم میگه رفع بلا بود
یه دست ظرف شکوندم، اون وقت از دیشب بلاست که همین جوری نازل میشه
از دیشب بدبیاری، پشت بدبیاری
اون از کتاب صرف و نحو که اشتباهی خریدم و دوباره باید برم انقلاب
اون از صبح که اشتباهی مسیر مترو دانشگاه قبلیمو سوار شدم و
تا دوباره تو این ترافیک تاکسی پیدا کنم برگردم کلاسم دیر شد و
نگاه ناجور استاد که الان چه وقت اومدنه
اونم من که تو عمرم تاخیر و غیبت نداشتم :(
اون از ناهارم که صبح یادم رفت بردارم و بازم شیر و بیسکوییت!
(بیسکویت دو تا ی داره یا یه دونه؟!)
اون از شارژرم که چند روز پیش خریده بودم و الان زدم به برق و منفجر شد
این از گوشیم و پیغام باتری ضعیف است و
حواسپرتی صبم که کلیدو دادم نگهبانی و کارتمو نگرفتم
برگشتنی انقدر خرید کرده بودم که وسط راه از خستگی میخواستم همه چیو بذارم گوشه خیابون و برم
اینم از پام که الان رسما باندپیچیش کردم!
با اینکه کفشام الان تخته بازم نمیتونم راه برم، انقدر که درد میکنه
برای اولین بار برای گوشیم از این بسته های آلفا و اینا گرفتم
ولی خب چون شارژر ندارم، نمیتونم زیاد از گوشیم استفاده کنم
فردا باید برم دوباره شارژر بخرم
خیر سرم جنس خوب و گرون گرفته بودم که کیفیت داشته باشه
کمدم پیدا نکردم :((((((
به یه مغازه سفارش دادم، بیعانه هم دادم
قول داده تا فردا بیاره
بدبختیام تمومی نداره که!
فردا باید برم بهشتی کارت خوابگاهم بگیرم
شیب مسیرش 45 درجه است
به دوستامم نمیدن کارتو، میگن حتما باید خودت بیای
و چند تا کتاب از انقلاب
وقت دندونپزشکی و استاد راهنما و کارای فارغ التحصیلی
فکر کنم فردا در اقصی نقاط تهران کار دارم
لپ تاپم هم باید با خودم ببرم که اگه فرصت شد کارای اینترنتیمو انجام بدم
هم اتاقیام هنوز نیومدن...
حالا خوبه هم مدرسه ای و هم دانشگاهی سابقم طبقه بالاست، هر موقع حوصله ام سر میره میرم پیشش
با اینکه درخواست داده بودم باهم باشیم، ولی اسمامون تو دو تا اتاق جدا بود :|
از دخترایی که سیگار میکشن متنفرم!
۹۴/۰۶/۳۰