پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۳۵۷- کریم بنّا

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۰ ب.ظ

هفت هشت سالم بود حدوداً. تابستونا می‌دیدم بچه‌ها (دهه‌شصتیای الان) کنار خیابون آب‌آلبالو و انجیر و شربت خاکشیر و شیرینی پفکی (که ما بهش می‌گفتیم پوکا و شما می‌گین مرنگ) می‌فروشن. یه بار به مامان‌بزرگم گفتم یه کم از این شیرینیا بخره و منم ببرم بفروشم. ما از اون خونواده‌هاش بودیم که اجازه نمی‌دادیم بچه‌ها تو کوچه بازی کنن که یه وقت حرفای بی‌ادبی یاد نگیرن و بی‌ادب نشن. شیرینیا رو چیدم توی سینی و با داداشم که طفل خردسالی بیش نبود رفتیم بفروشیمشون. کوچیکا پنج تومن، بزرگا ده تومن. از این سر کوچۀ مامان‌بزرگم اینا رفتیم و دور زدیم و از اون سر کوچه برگشتیم. کسی نخرید. در واقع کسی تو کوچه نبود که بخره. داشتیم برمی‌گشتیم خونه که آقای کریم بنّا ما رو سینی‌به‌دست دید. دو تا شیرینی خرید و یکی رو گذاشت دهن من و یکی رو گذاشت دهن داداشم. ما هم خوشحال و خندان با پونزده تا تک‌تومنی برگشتیم خونه و بقیه‌شم خودمون خوردیم.

دیروز کریم بنا رو دیدم. کمِ کم هشتاد سالش می‌شد. شاخسی‌روندگان رو می‌شمردم دیدمش. ششمی بود.

۹۸/۰۶/۲۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

امید

مامان‌بزرگ

کریم بنا