پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

758- شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ

پرسید: بچه‌ها؟ به نظرتون بشر از کی تصمیم گرفت دیگه چهار دست و پا راه نره؟ از کی بهش گفتن بشرِ دو پا؟

همه سکوت کرده بودیم

استاد سوالشو یه جور دیگه مطرح کرد: اصن چی شد که بشر به جای ایما و اشاره، از زبانش برای ارتباط استفاده کرد؟

این جور موقع‌ها ترجیح میدم بقیه جواب بدن... ولی خب، کماکان سکوت کرده بودیم و علی‌رغم اینکه نظریه تکامل داروینو قبول نداشتم و منکر این بودم که اجدادمون میمون بوده باشن دستمو بلند کردم و گفتم: شاید از وقتی که فکر کرد دستاشو برای کارای دیگه‌ای لازم داره، برای ساختن، برای نوشتن برای...

از دل و دیده، گرامی‌تر هم

آیا هست؟

- دست،

آری، ز دل و دیده گرامی‌تر:

دست!

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،

بی‌گمان دست گرانقدرتر است

هر چه حاصل کنی از دنیا،

دستاورد است

هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین،

دست دارد همه را زیر نگین

سلطنت را که شنیده‌ست چنین؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!

خوش‌ترین مایه دلبستگی من با اوست

در فروبسته‌ترین دشواری،

در گرانبارترین نومیدی،

بارها بر سر خود، بانگ زدم:

- هیچت ار نیست مخور خون جگر،

دست که هست!

بیستون را یاد آر،

دست‌هایت را بسپار به کار،

کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!

وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است،

دست‌هایی که به هم پیوسته است

به‌یقین، هر که به هر جای، درآید از پای

دست‌هایش بسته است!

دست در دست کسی،

یعنی پیوند دو جان!

دست در دست کسی

یعنی پیمان دو عشق!

دست در دست کسی داری اگر،

دانی، دست،

چه سخن‌ها که بیان می‌کند از دوست به دوست؛

لحظه‌ای چند که از دست طبیب،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد؛

نوشداروی شفابخش تر از داروی اوست

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستٰ 

پرچم شادی و شوق است که افراشته‌ای

لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست

دست، گنجینه مهر و هنر است

خواه بر پرده‌ی ساز،

خواه در گردن دوست،

خواه بر چهره‌ی نقش،

خواه بر دنده‌ی چرخ،

خواه بر دسته‌ی داس،

خواه در یاری نابینایی،

خواه در ساختن فردایی

آنچه آتش به دلم می‌زند، اینک، هر دم

سرنوشت بشرست،

داده با تلخی غم‌های دگر دست به هم

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده‌است، ولی

دست هامان، نرسیده‌است به هم

+ فریدون مشیری

۹۴/۱۲/۲۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 10

نظرات (۱۷)

۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۶ . خانم الف .
شعر عاااااااااالی بود.
پاسخ:
:)) همین الان یهویی متوجه شدم شما خانم الف 2 هستی
یه خانم الف دیگه هم داشتیم قبلاً
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۱ محسن رحمانی

به نظر من وقتی که کشف کرد که میتونه راه بره حرف بزنه .

پاسخ:
نظریه محسنیسم!
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۶ محسن رحمانی

بله نظریه محسنیسم :دی

نظر شماهم نظریه شباهنگینیسم :دی خخخخخخخخخخ

پاسخ:
:))
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۷ محسن رحمانی
کلا تاریخ رو دوست دارم خصوصا درمورد انسان های نخستین و اختراعاتشون .
پاسخ:
ولی من دوست ندارم به واقع!
شعر عالی. اصلا فریدون مشیری دل ما را تسخیر کرده از سالهای نوجوانی...
پاسخ:
اوهوم... منم وقتی دبیرستان بود شعراشو زیاد میخوندم
این پست زیبارو چندبار باید بخونم:)
نظریه داروینو هیچ وقت نخوندم دوست نداشتم ... اجداد مامیمون بوده باشن هم قبول ندارم..انسان از انسان متولد میشه..
.ولی اصحاب سبت که درقرآن اومده به بوزینه تبدیل شدن به خاطر نافرمانی" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ" آیه 65 سوره مبارکه بقره

۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۲۹ فاطمه (خودکار بیک)
منم نظرِ تو رو دارم :)
پاسخ:
به به چه تفاهمی!
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۹ خانم الفــــ
دارید هنوزما. 

در جواب به جواب کامنت خانم الف شماره ۲
:دی
پاسخ:
بلی! داریم هنوز...
خیلی هم دوستش میداریم 

۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۵ خانم الفــــ
:)  عزیزی بانو...اصلا یه لحظه حس نو که اومد به بازار بهم دست داد.😕
یکه الان خیالم راحت شد
پاسخ:
:))) هر دو تون عزیزین
رو چشمم و تو قلبم جا دارین
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۷ خانم الفــــ
ولی خب السابقون اولئک المقربین 
:دی
با احترام و عرض ارادت خدمت خانم الف نازنین 😉
پاسخ:
:)))))))))))))))))))) عالی بود این آیه عالییییییییییییییی
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۴ خانم الفــــ
:)))))))) قابل نداشت.

ببین با ادم چه میکنید..،انگار موی ادمو اتیش میزنید،که یه لنگه پا تو اتوبوس قبل از خوندن متن اصلی مجبوره از خودش دفاع کنه .
پاسخ:
:))))))))))))))))) من قبلاً هم عاشقت بودمااااااااااا
ولی حس میکنم دارم عاشق تر هم میشم
خییییییییییییییییییییییییلی خوبی تو!!!
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۹ دختر حــَوا :)
ولی من نظریه داروینو قبول دارم به واقع
و البته نظریه داروین به همین الکی ای هم نیست که یه میمون یهویی تبدیل به یه آدم شده باشه

و جا داره بگم تو روحت نسرین عزیزم :)) نیم ساعته دارم پستای قبلیتو میخونم و کامنتای همشون بسته س و هی غصه میخورم که ای بابا دوباره چطور شد که کامنتا رو بست دوباره کی ناراحتش کرده :)))
پاسخ:
ناراحت نشدم که!!!
بیشتر از یکی دو روز کامنتای پستا رو باز نمیذارم :دی
سیاست جدیدمه که یکی دو روزه اتخاذ کردم به واقع

داروین رو هم قبول ندارم

کامنتا رو بستی ولی دهن من و به واقع انگشتای منو نبستی که:دی


در عملیاتی بیشعور بازانه میخام واس پستی ک کامنتدونیش بستس کامنت بدم توی گستی که کامنت دونیش بازه:))))))))



چه مزاحمای باحالی داری:))))))))خیلی اسکلن!!

پاسخ:
:دی 
خعلی!
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۰ خانم الفــــ
به واقع بخاطر اون خواب دلهامون اصلا بدجوری بهم نزدیک شده:))))))))اونم فقط بخاطر قسمت اخر خواب و رفع خستگیش:))))))
ولی من از همون اول عاشقترت بودم.شرم و حیا مانع میشد خیلی باهات شوخی کنم:) که بعد از اون خواب کلا همه چی عوض شد.فکر کنم اونی که ازش خواستم مدارمخو بذاره تو بودی:)))))
استغفرلله:دی
پاسخ:
استغفرالله! :))))

کلا علاقه ویژه ای به دستام دارم خصوصا دس چپم^__^...

پاسخ:
من چشامو بیشتر دوست دارم
حالا از کی تصمیم گرفت به واقع؟
پاسخ:
من که میگم از همون موقع که تصمیم گرفت بنویسه
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۱ شن های ساحل
عاشق فریدون مشیریم تنها شاعری که درست میفهمم چی میگه انگار همیشه حرف دل منو میزنه...

خب بعد از این حرفت نظر استاد چی بود؟
پاسخ:
تایید کرد حرفمو!