563- روایت داریم هدیه نطلبیده هم مثل آب نطلبیده مراده!!! کلاً هر چی نطلبیده باشه مراده!
مترو - ایستگاه شهید بهشتی
روی سنگ قبر آن بانو بنویسید آهنگر به مناسبت روز دانشجو هر چند با چندین روز تاخیر!!!
مجموعه 13 جلدی مصوباتشو به دانشجویان اهدا کرد
اینم بنویسید که اون روز که اینارو بهش دادن (ینی امروز) لپ تاپشم با خودش برده بود،
چون کنفرانس داشت و شب قبلشم چشم رو هم نذاشته بود و
علاوه بر کوله مشکی که لپتاپ و دو تا کتاب 1200 صفحهای توش بود، یه کوله سفیدم داشت
که جزوههاشو اون تو گذاشته بود و
بعد کلاس، موقع خدافظی وقتی یهو این مجموعه 13 جلدی رو بهش دادن آه از نهادش برخواست و
قید نمایشگاه الکامپو زد و زنگ زد به نگار که مهندس نمیتونم بیام و
برگشت خوابگاه
اگه سنگ قبر آن بانو جا داشت، بنویسید اهل تعارف و از این سوسول بازیا نبود و
وقتی با بروبچ اون مسیر فرهنگستان تا مترو رو طی طریق میکردن، آقای پ. گفت سنگینه بدین کمک کنم و
اینم چون تعارف و اینا حالیش نمیشه گفت مرسی و از او به یک اشارت و از این به سر دویدن
اصلنم مهم نیست اون بدبخت خودشم از این مجموعههای 13 جلدی داشت و وسایل خودشم سنگین بود
حتماً حتماً اینو رو سنگ قبرش بنویسید که آن بانو، نه شوخی سرش میشد نه تعارف
به هر حال هر کی تعارف میکنه پای لرزشم میشینه
اینارم اینجا میگم که تجربهای بشه برای شما که یه موقع با من شوخی و تعارف نکنید!
ولی خدایی بقیه مسیرو که همه چی دست خودم بود به غلط کردن افتاده بودم
که چرا نذاشتم همونجا تو کلاس بمونه و کم کم یکی دو جلدشو بردارم بیارم خوابگاه
ندامت چنان بر من مستولی شده بود که حتی به سرم زد همونجا تو مترو بفروشمشون
ینی انقدر به این مصوبات ارادت دارم من!!!
حتی یه قسمتی از مسیر، رسماً میخواستم وسیلههامو بذارم گوشه دیوار و تنهایی برگردم خوابگاه
بس که خسته بودم بس که همهی شبارو بیدار بودم...
همون گروه دخترا: