پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1188- سحر ندارد این شبِ تار

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ

وی پس از اینکه یه ربع بیست دیقه حتی نیم ساعت، به این سوال و گزینه‌ی چهارش خیره شد و خیره موند، اومد این پستو نوشت، یاد شعرِ من از یادت نمی‌کاهم افتاد و رفت پتو رو کشید روی سرش، هندزفریو گذاشت تو گوشش و مرا به خاطرت نگهدارو پلی کرد، گزینه‌ی ریپیت نان استاپشو زد و بغض کرد و منتظر موند فردا بشه. بعد یادش افتاد کمتر از یک ماه دیگر تا کنکور دکترا باقیست و شونزده فصل از بیست فصلِ آمار و احتمال دلاور مونده هنوز. پتو رو کنار زد، آهنگه رو قطع کرد، هندزفریاشو درآورد انداخت روی تخت و اومد نشست پای بقیه‌ی سؤالات روان‌شناسی هیلگارد.


۹۶/۱۱/۰۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۴۰)

۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۳۴ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
گزینه یک :(
پاسخ:
:(
خب چون آشفتگی از این پست میباره 
آلبوم جدید چارتارو توصیه می‌کنم:)
دریا کجاست امروز رسید
پاسخ:
آره
بیپ‌تونز ایمیل فرستاده بود
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۹ یا فاطمة الزهراء
:( جوابش اینه که فضولی ننه؟
پاسخ:
فضولی ننه؟!!!
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۳ آسـوکـآ آآ
اوهوم داله ...
پاسخ:
:( آره
- زاری حضار-
پاسخ:
اون عقبیااااااا
صداتونو نمی‌شنوم
بلندتر...
شهریار یه بیتی داره میگه:
یادم نمی‌کنی و ز یادم نمی‌روی
یادت بخیر
یار فراموش کار من...

پاسخ:
همایون شجریانم میگه چونی بی‌من؟
سعدی یه شعر خوبم داره که چونی بی‌من تو همین شعره. ولی یادم نیست و گنجور بر نخیل
گزینه-ج-نمیشه:)
پاسخ:
دانشمندان میگن چهار درسته
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۲ یا فاطمة الزهراء
من خدایگان فضولیم :)) 
پاسخ:
آهان!
می‌دونی که؟ فضولا رو می‌برن جهنم :دی
یعنی سوتی دادم در حد المپیک از اون جوابایی گفتم که تو برنامه تلوزیون هنگام پاسخ به سوالات چهار گزینه ای مجری مسابقه حذفش میکنه.
پاسخ:
حذفتون کنم الان؟
کاش بعضی سوالا رو میذاشتن هر کی از نظر خودش جواب بده :/
یعنی چی خب یکی یه نظری داشته مام همون نظر رو باید داشته باشیم تا قبول شیم؟ :(
پاسخ:
گزینه‌ی «اگر پوسیده گردد استخوانم، نگردد مهرت از جانم فراموش»

ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش

نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش

ز تاب آتش سودای عشقش
به سان دیگ دایم می‌زنم جوش

چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش

اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش

دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش

دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
آره همایونه:
ای همدم روزگارچونی بی من
ای مونس و غم گسار چونی بی من
من با رخ چون خزان زردم بی تو
توبا رخ چون بهار چونی بی من؟

از مولویه اینا. از سعدی نیست. یا شاید شعر دیگه‌ای رو میگی؟
پاسخ:
اونی که مد نظرم بود، بی‌تو داشت
به لطف گنجور پیدا کردم
از سعدی:
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

 
نه، فقط نظرم رو به یه چیز ربط دادم،
یعنی یه چیزی گفته باشم!
پاسخ:
به نظرم، خوبه که سعی کنیم تو زندگی‌مون یه چیزی نگیم که صرفا گفته باشیم. مخصوصا وقتی فضا، یه فضای جدیه. که اگه چیزی نگیم که صرفا گفته باشیم، نمیگن حرف زدن بلد نیستیم. ولی اگه چیزی بگیم که صرفا گفته باشیم، قطعا همه خواهند فهمید که حرف زدن، نظر دادن و کامنت گذاشتن بلد نیستیم.
سعدی میگه:
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است، به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقـل است دم فـرو بستن، به وقت گفتـن و گفتــن به وقت خامــوشـی
فقط بیت آخرش رو شنیده بودم. :)
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
.
شبیهش مثلاً می‌تونه این بیت شهریارم باشه:
سخن با من نمی‌گوئی الا ای هم‌زبان دل 
خدایا با که گویم شکوه‌ی بی‌ هم‌زبانی را

پاسخ:
مشاعره‌ی موضوعی، با مضمون تنهایی، بی‌کسی و بی‌هم‌صحبتی
‏منم آن شکسته سازی که تو ام نمی‌نوازی
‏چه فغان کنم ز دستی که گسسته تار ما را
سیمین بهبهانی
من تو نوشتن هیچی بلدنیستم
تا هفت هشت ماه دیگه که یاد
بگیرم لال میمونم
خداحافظ
پاسخ:
اگه بلد نیستیم، یاد بگیریم، تمرین کنیم، کتاب بخونیم، بپرسیم و بدونیم، ولیکن اعصاب اطرافیانمونو، در شرایط حساس روحی-روانی و بحران‌ها! با سوال رمز موفیقیتتون چی بوده، بگید منم مثل شما شم رنده رنده نکنیم.
هیچ کس از بدو تولد نه حرف زدن بلد بوده نه نوشتن
مدتیه حسی ندارم به هیچکس :||||||
پاسخ:
چی بگم...
لزوماً منظور پست این نبود و فراموشی می‌تونه شامل حال هر جایی و هر چیزی بشه
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
دانشمندا کامل درست گفتن "جایگزینی" !!!
خیلی هم بازی کثیفیِ اتفاقا ! داری میری سراغ یکی دیگه که قبلی رو فراموش کنی و اون شخص نمیدونه برای تو یک جایگزینه (و به خودت میای و یه لحظه می بینی به جایگزینش هم حس خاصی نداری! )نه عشق و اتفافا اون شخصی که عشقت بود به مرور و به مرور و به مروررررررر کم و کم و کمرنگ تر از قبل میشه اونقدر تار  که انگار یه دختر عینکی با نمره چشم ۴و۵ که آستیگمات بالایی داره و عینکش نزده رفته بالای بام تهران و خیره شده به شهر 
همونفدر تار و ریز و نامفهوم .. فقط یه کورسوی نور دیده میشه اما اونقدر نامفهوم که قابل تشخیص نیست و جون قابل دید نیست دیگه لذتی نداره و چون لذتی توش نیست تو دیگه به اون بام برنمیگردی .. ترجیح میدی شهر رو از منظره های نزدیک با دید واقعی تر نگاه کنی

اینجاش رو سانسور کن :(*** **** *** **** **** ******** *** ** *** *** *** **** *** *** **** ***** ** ******* ******** *** ** ***** ***** ******* **** **  ** ** ** ** **** ***** **** *** **** **** **** * ** ***** ***** **** ** *
پاسخ:
:)
فراموشی فقط اونجایی ک من دغدغه هام یادم بره :/
پاسخ:
ایشالا پیر میشی آلزایمر می‌گیری یادت میره
فکر کنم چیزی که با این عوامل رخ می‌ده، فراموشی نیست. در روی یه ظرفِ لبریز گذاشتنه. حالا هی درو روش فشار بده، هی بذارش توی یه اتاقِ دیگه، به هر حال از اون گوشه‌هاش، از اون ترک‌هاش یه ریزه می‌زنه بیرون، از زیرِ در هم رد می‌شه و همه جا رو خیس می‌کنه. 
حالا یا ظرفه و زمینو خیس می‌کنه، یا بغضه و صورتتو... قرار نیست بره دیگه. قرار نیست.
پاسخ:
این روان‌شناسا باید دو جور کتاب بنویسن و دو نوع نظریه بدن و تحقیق کنن
یکی برای مردم عادی
یکی برای مردم غیرعادی
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می‌کند...

...یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می‌کند
هیچکس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان‌ها چه فرقی می‌کند
فاضل خان نظری

پاسخ:
یاد این افتادم:
خطر کن، زندگی بی‌او چه فرقی می‌کند با مرگ
به اسم صبر کم با زندگی امروز و فردا کن
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۶ کروکدیل بانو
حضرت میفرمایند
ای یار کجایی که در آغوش نه ای
و امشب بر ما نشسته چون دوش نه ای
ای سرو روان و راحت روح و روان
هر چند که غایبی فراموش نه ای

با تکنیک مهندسی معکوس گزینه ی ج رو میزنم
چون قطعا نه مرور زمان و نه سرکوب فراموشی نمیارن.برای من نمیارن :)

تداخل چیه؟ :؟
پاسخ:
تداخل... به زبان مهندسی اینه که یه موجی بیاد روی موج قبلی بیفته
شبیه جایگزینی
تداخل، عامل مختل کننده‌ی بازیابی اطلاعات در ذهنه
مثلا ازت شماره‌ی خونه‌ی جدیدتو بپرسم، تو شماره‌ی خونه‌ی قدیمی‌تو بدی
این گزینه ها یعنی چی؟سرکوبی و تداخل و منع یعنی چی؟
من اگه فراموشی بگیرم فقط دلیل اش استرس میتونه باشه 
آمار که خیلی خوبه الان حاضرم آمار فنی و مهندسی رو بخونم البته بدون قسمت های انتگرال دوگانه
راستی رشته تون روانشناسی هست؟اگه باشه خیلی رشته ای خوبی هست
پاسخ:
تداخل رو تو کامنت قبلی جواب دادم، سرکوب هم همون سرکوبه. اسمش روشه :)
والا رشته‌م برق بود کارشناسی
ارشد زبان‌شناسی
برای دکترا میخوام علوم شناختی بخونم. گرایش زبان‌شناسی شناختی‌شو دوست دارم، ولی گرایش مغز و اعصاب و روان‌شناسی هم داره. چون ضریب همه‌ی درسا چهاره، تو کنکور باید به همه‌ی سوالاش جواب بدم. ینی حتی اگه نخوام برم گرایش روان‌شناسی، بازم لازمه به سوالاش جواب بدم

آمار و احتمالش سخت نیست برام. از ریاضی یک و دو هم سوال میدن و چون دوره‌ی کارشناسیم مهندسی خوندم، سختم نیست زیاد.

قبلا یه پروفایل طویییییییل داشتم و خواننده‌های جدید می‌تونستن برای کسب اطلاعات بیشتر به اون مراجعه کنن. برش داشتم چند وقت پیش
من عاشق درس های برق ام چون تو دوره های کارشناسی چند تا درس مثل دیجتال کارگاه برق و مدار منطقی داشتم خیلی جالب بودند
زبان شناسی فکر کنم رشته ای جالبی باشه موفق باشید.اگه رشته ای کارشناسی و ارشد متفاوت باشه تو زمینه ای کاری و آینده مشکلی پیش نمیاد؟چون خودم ام دوست دارم ارشد رشته ای متفاوت با رشته ای کارشناسی ام رو بخونم
پاسخ:
:) اگه علاقه و توانایی‌شو داشته باشی، مشکلی پیش نمیاد
سلام نسرین جان میگم تو تبریز کوفته تبریزی رو چجوری درست میکنن کلا غذاها و شیرینی های مخصوص و سنتی شهرتون دوس دارم بدونم میخوام واس عید شیرینی های سنتی درست کنم مثل نخودی و یا برشتوک و یه چنتام ازاستان های دیگه دوس دارم یادبگیرم مثلا تبریز چیا دارین دسر یا شیرینی یاحلوا هرچی .
پاسخ:
سلام :)) 
والا من فقط کیک بدون فر بلدم
ببین این سایت به دردت می‌خوره؟
امان از دس تو به روح اعتقاد داری عایااااا؟؟؟؟:)))

الان اومدم وبت سایته باز کردم به به چه کوفته ای چه رنگی چه بویی خودم گشنم هس شام نخوردم تورژیمم مثلا :)))

مرسی عزیزم عالیه :)اما گشنم شد فکم افتاد کوفته میخوااااام :((
پاسخ:
:) خوشحالم مطالب سایت به کارت میاد
اینقدر از سوالای که توش « هیچکدام » نباشه بدم میاد :)

حکایت دل، حکایت ناگفته هاست.
موفق باشید
پاسخ:
درسته
همچنین شما
جبر روزگار همینطوریه که نمیتونی کاری که میخای رو انجام بدی.
البته موسیقی اینجور وقتا بیشتر منو اشفته میکنه.

از همین تریبون منتظر خبر خوبم برای کنکورتون . امیدوارم موفق باشین
پاسخ:
امان از روزگار...
ایشالا
سلام
«قدیمیا راست گفتنا از حقت دفاع نکنی حتما فحش های بدی میخوری»
واقعا باید حرفشونو با طلا نوشت:))
«برا فحش نخوردنم اینو بدون که نتیحه گیری حرف هایی که تو وب شما و جولیک خانم زدم این حرفی بود که زدم»
کلاً اگه بگی به من چه نتیجه گیری شما، ناراحت نمیشم.
پاسخ:
سلام
اولاً متوجه نشدم چی گفتین!!!
ثانیاً از آدمایی که یا بهتره بگم خوانندگانی که تو کامنت خصوصی‌شون منو، تو خطاب می‌کنن و در جمع و تو کامنت عمومی، شما، خوشم نمیاد. معنی این کارشونو نمی‌فهمم! (ناگفته نماند که من شما رو نمی‌شناسم و کوچکترین اطلاعاتی در مورد سن و سالتون ندارم. سن‌تون هر چی باشه، کامنت‌ها و رفتارتون کودکانه است)
ثالثاً شما رو ارجاع میدم به پاسخ کامنت «وات اور» توسط جولیک. جواب جولیک جواب منم هست.
و ارجاعتون میدم به پاسخی که به کامنت محسن رحمانی برای این پست:
داده بودم. ایشون بعد از دویست سیصد کامنت عمومی و خصوصی طی این یک سال و رنده رنده کردن اعصاب من، پرسیده بودن چرا به کامنتاشون کوتاه جواب میدم یا نمیدم، منم جواب دادم به این سوالشون. بعد از جواب من ایشون کامنتشونو ویرایش کرده بودن و شما از کامنتشون فقط یک عدد لبخند می‌بینید.
روی اون لینک بالا کلیک کنید و متوجه منظورم بشید.

رابعاً در آینده‌ای نزدیک پستی خواهم نوشت در باب آداب کامنت‌گذاشتن و کامنت پاسخ دادن.
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۱ کلنگ همساده پسر
امیدوارم با هم یک دانشگاه قبول بشیم :))
پاسخ:
نهههههههههه
من نمی‌خوام هم‌دانشگاهیام آدرس وبلاگمو داشته باشن خب
ای بابا!
سلام
به عنوان رهگذری که وبلاگ ندارم و خیلی با این فضا و مقتضیاتش آشنا نیستم به شدت از پست آینده‌ی نزدیک شما در باب آداب کامنت‌گذاشتن و کامنت پاسخ دادن استقبال و البته تشکر می‌کنم.
پاسخ:
سلام
طرح کلی این پستو یه سال پیش نوشتم و تو این مدت مدام کم و زیادش کردم؛ و هر بار که می‌خوام منتشرش کنم حس می‌کنم جا داره بازم روش فکر کنم و همه‌ی جوانبو در نظر بگیرم
منم دوس دارم پستت درباره نحوه کامنت گذاشتن رو بخونم :)

اما یچی بگم ازاونجاییکه خودمم از سوال پرسیدن و کنجکاوی توزندگی دیگران و نظر دادن درباره روش زندگیشون و،، اینا بیزارم واس همین خوشم نمیاد از کسی سوالی بپرسم مگه خودش بهم بگه :)
یا این خانومایی که میشینن تو مراسم های نذری و یا عیددیدنی و اولین چیزیم که میپرسن اینه شوهر نکردی؟یا درس بسه و ولش و یا درباره رشتم حقوق نظرمیدن که این رشته به دردنمیخوره و کارنیست و یا ازمونت چیکار کردی و کلا متنفرم از این دست سوالا همچین مواقع بحث عوض میکنم یا یجاهایی گاها مجبورم جوابشون با اکراه و کوتاه بدم که بی خیال بشن .ازالان عید بشه غصم شده دوس دارم هیچ جا نرم و بشینم خونه تا 13 
پاسخ:
ببین سوال کردن همیشه بد نیست. گاهی لازمه شبهه‌ی ذهنی‌تو حل کنی
ولی هر کامنتی، جای خودشو داره.
من به شخصه بین کامنت‌های این پست کامنت fa fa رو دوست داشتم
هعیییییییی ... !
پاسخ:
روزگار...
همون چهار درسته:))
(با اعتماد بنفس کاذب کتاب روانشناسی عمومی را در‌کمد پرت میکند درشم‌میبنده)
پاسخ:
:) مهربان‌تر با کتاب
۰۷ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۲۹ نیمچه مهندس ...
این کامنت هایی که توش شعر نوشتن و با شعر پاسخ دادی رو اصلا نمیخونم.یعنی در این حد علاقه مند شعرم:)
این دانشمندان هم همش میخوان اعصاب ما رو رنده کنن ها.بیکارن
جای این کارای مسخره برن یه غذای مایع با ویتامین ها و پروتئین و همه ی چیزایی که بدن نیاز داره اختراع کنن که ظرف دو دقیقه بنوشیم سیر شیم این همه وقت واسه پختن و خوردن غذا نذاریم.والا
پاسخ:
:) هر جور راحتی
خب خودت اختراع کن :)
یعنی گاهی حس میکنم پست کوتاه میذاری که منم بخونم ! :)

+ منم از اونام که گاهی به یه جمله مدت ها زُل میزنم ...
پاسخ:
:) دیگه به هر حال باید حواسمون به خواننده‌های تنبلمونم باشه دیگه :دی

من به زندگی زل زدم چند وقته
بله دیگه با این آهنگا کاری جز زل زدن نمیشه کرد!
آهنگتو عوض کن دخترم :))
پاسخ:
الان یه چیزی داغونتر از اون گوش میدم :))
اینو
من که نمیفهمم ولی قبلا گوشش دادم
و خیلی باحاله :)
سیگار بدم؟؟؟
پاسخ:
باحال نیست حاجی. دل سنگو آب می‌کنه :دی
اینکه یه شاعر
خودش از روی شعرش بخونه
و تمام حسش رو منتقل بکنه

اینش برام جذابه...

مخصوصا اون دکلمه اش که میگه: پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند ...

بعد توی پرانتز میگه (شعر میگم [ولی] نمیتونم بنویسمش...)
اصلا آدم اشکش درمیاد
پاسخ:
یکی از حسرتای زندگیم اینه که شعر گفتن بلد نیستم
مثل انتگرالم نیست بری یاد بگیری
۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۶ نیمچه مهندس ...
من که دانشمند نیستم خب.اگه بلد بودم قطعا منتظر کسی نمی شدم.
حالا من خیلی سخاوت مندانه ایده های نابم رو اینجا مطرح می کنم بلکه یکی بیاد ازشون استفاده کنه،پولدار هم بشه.
پاسخ:
نگران نباش. علم در حال پیشرفته. تو هم به آرزوت می‌رسی یه روز
همممم
((همانا با هر سختی آسانی است.)) پس  قوی باشین (یاد وبلاگ دکتر هوپ افتادم).  :)

یاد امتحانات پایان ترم افتادم و شب بیداری هاش.
کنکور  خواهید داد و خلاص. دی:

پاسخ:
به نسبتِ کنکور کارشناسی و ارشد، هم سخت‌تره هم ظرفیت‌ها کمه هم احساس می‌کنم من کم خوندم :(
تلاش حداکثری و  ذهنی فارغ از نتیجه 
باقیش رو  بسپرید به خدا.....
:)

پاسخ:
کاش می‌دونستم خدا الان دقیقا داره به چی فکر می‌کنه...