پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

سلیقه، معیار و هدف ما در انتخابِ فیلم، آهنگ، کتاب و حتی وبلاگی که می‌خونیم متفاوته و با زمانِ محدودی که داریم اولویت‌ها هم متفاوته. برای من، خونده نشدن توسط X یا کامنت نداشتن از طرف X دلیل نمیشه که X رو نخونم. ولی خونده شدن و کامنت داشتن از طرفِ Y، می‌تونه یکی از دلایل خونده شدنِ Y توسط من باشه. ولی آیا من همه‌ی X ها و Y ها رو می‌تونم بخونم و دنبال کنم؟

در پستِ «وصایای یک بلاگر پیرِ پا لب گور به بلاگران جوانِ 1»، در موردِ چگونه نوشتن، و اینکه چی بنویسیم و چرا بنویسیم و کِی برای کی بنویسم و چه طور با طیف گسترده‌ی «چشم‌»ها و «گوش‌»ها برخورد کنیم و به قلم و زبانِ موفق تبدیل بشیم نوشتم و مختصراً به ارتباط‌های مجازی اشاره کردم. تو این پست می‌خوام از "چگونه خواندن" بنویسم. چی بخونیم و چرا بخونیم و کِی، نوشته‌های کی رو بخونیم و چه طور با طیف گسترده‌ی «قلم‌»ها و «زبان‌»ها برخورد کنیم و به گوش و چشمِ حرفه‌ای تبدیل بشیم. اونجا گفتم در مقام نویسنده به خواننده‌هاتون دل نبندید. اینجا هم میگم در مقام خواننده به وبلاگ‌هایی که می‌خونید دل نبندید. هیچ کس، هیچ بلاگری و هیچ وبلاگی برای همیشه با شما و در کنار شما نخواهد موند، شما هم برای همیشه در کنار کسی نخواهید موند. این یه واقعیت تلخه که باید باهاش کنار بیایم. واقعیت بدیهیِ دوم هم اینه که "وقت طلاست" و ما زمانِ محدودی رو می‌تونیم به وب‌گردی اختصاص بدیم. پس باید این زمان محدود رو به بهترین شکل ممکن مدیریت کنیم. اگه تعداد دوستان مجازی و وبلاگ‌هایی که می‌خونید بیشتر از انگشت‌های دستتون‌ه، چک کردنِ وبلاگ‌ها رو بسپرید به inoreader تا هر موقع پست جدید گذاشته شد، بهتون اطلاع بده.



یکی از دلایل اینکه inoreader رو به سیستم دنبال کردنِ بیان ترجیح می‌دم اینه که اولاً با بیان فقط وبلاگ‌های بیان رو میشه دنبال کرد و ثانیاً دسته‌بندی و به عبارتی اولویت‌بندی وبلاگ‌ها امکان‌پذیر نیست. یه خاصیتِ دیگه‌ی این سیستمِ دنبال کردن اینه که اگه کسی آدرس وبلاگشو تغییر بده، آدرس جدید به همه‌ی دنبال کننده‌ها نشون داده میشه و این برای منِ خواننده خوبه که آدرس جدید کسی که دنبالش می‌کنم رو داشته باشم و برای نویسنده‌ای که آدرسش رو تغییر میده که به هر دلیلی از شرایط قبلی فرار کنه، فاجعه است. inoreader با همه‌ی محاسنی که داره، خواننده رو از آدرس جدید مطلع نمی‌کنه و بارها این ضدّ حال رو تجربه کردم که بلاگری آدرسشو تغییر داده و رفته و منِ خواننده متوجه نشدم.

شما هم می‌تونید بر اساس معیارهاتون (مثلاً کوتاه یا طویل بودن پست‌ها و شاد یا ناله بودنِ بلاگرها) وبلاگ‌هایی که می‌خونید رو دسته‌بندی کنید و به ترتیب اولویت براشون وقت بذارید. وبلاگ آشنایان حقیقی و دوستان مجازیِ قدیمی برای من در اولویت هستن. اینا وقتی پست می‌ذارن، مهم نیست کِی باشه و کجا باشم؛ زیر بارون باشم، وسط توفان یا دل آتش. آب دستم باشه می‌ذارم زمین و یک‌نفس، با ذوق و ولع پست‌شونو بارها و بارها می‌خونم. خط به خط و کلمه به کلمه و حرف به حرف. و اگه عزرائیل قبل از مرگم بهم فرصت بده دو تا کار انجام بدم، بعد از تماس تلفنی با خانواده‌ام، دومین کاری که انجام میدم چک کردن این فولدر خواهد بود. 

اولویت دوم‌م مجازی‌های صمیمی و مفید (تعریفِ هرکس از مفید بودن متفاوته)، هستن. وبلاگ‌هایی که اغلب براشون کامنت می‌ذارم، اغلب برام کامنت می‌ذارن و اگه ننویسن حس می‌کنم یه چیزی و یه کسی تو بلاگستان کمه. همونایی که همه‌ی پستای رمزدارشونو خوندید و همه‌ی پستای رمزدارتونو خوندن. همونایی که وقتی سرما می‌خورن کامنت می‌ذارید شلغم و لیمو بخورن و وقتی میگن بی‌اعصابیمو بذارید به حساب دندون‌درد، براشون کامنت می‌ذارید که میخک بذارن رو دندون‌شون و وقتی میرن سفر براشون کامنت می‌ذارید و میگید: "میشه وقتی رسیدی خبر بدی؟". همونایی که وقتی پست میذارن امتحان دارم، کامنت می‌ذارید: "امیدوارم امتحانتو عالی بدی" و عصر کامنت می‌ذارید: "شیری یا روباه؟". همونایی که وقتی میرن ماموریت، تا برگردن و پست جدید بذارن، هر روز میرید کامنتایی که تایید کردن رو می‌شمرید ببینید رسیده‌ان؟ به وبلاگشون سرزدن؟ برگشته‌ان؟ زنده‌ن؟. همونایی که وقتی دارن میرن زیارت کامنت می‌ذارید و میگید التماس دعا، برای تولدشون پست اختصاصی می‌نویسید و عروسی‌شونو، بچه‌دار شدنشونو، قبولی تو کنکورشونو تبریک می‌گید و برای عزیزشون فاتحه می‌خونید و خودتونو تو غم‌هاشون شریک می‌دونید.

اولویت سوم، مجازی‌های دورن. به ندرت کامنت می‌ذارن، صمیمی نیستیم و فقط همدیگه رو می‌شناسیم. چهارمی‌ها دورترند و ساکت‌تر. اینا دوستانِ دوستانِ مجازی‌م هستن و ارتباط چندانی باهم نداریم و بدون حتی یه دونه کامنت، فقط دنبالم می‌کنن. اولویت آخر، نه پروفایل دارن، نه اسم و آدرس و نه حتی محتوای مفید. باب طبع و میل من نیستن و خودمم نمی‌دونم و یادم هم نمیاد چرا و چه جوری اددشون کردم توی inoreader ام. اینا رو معمولاً نخونده تیکِ read می‌زنم و هر چند وقت یه بار یا خودشون وبلاگشونو حذف می‌کنن یا من دی‌اکتیوشون می‌کنم.

می‌دونم الان خیلی دلتون می‌خواد بدونید آدرس وبلاگتون توی کدوم یک از این فولدرهاست؛ یادتون باشه علاقه داشتن، دنبال کردن و پسندیدن چه تو فضای مجازی چه فضای حقیقی، لزوماً دوطرفه نیست. شاید نویسنده‌ی وبلاگ‌هایی که در اولویت اول من هستن، روح‌شونم خبر نداشته باشه که می‌خونم‌شون و با چه ذوقی هم می‌خونم‌شون. شاید باورشون نشه من به خاطرِ حذف یا تعطیلی وبلاگ‌شون گریه کردم. شاید ندونن من به inoreader ام هم اعتماد نمی‌کنم و هر شب خودم به وبلاگشون سر می‌زنم؛ شاید ندونن گاهی خواب می‌بینم پست جدید گذاشتن، شاید ندونن انقدر آرشیو پست‌های قبلی‌شونو خوندم که خط‌به‌خط‌شونو حفظم. و هر بار خواستم بلایی سر وبلاگم بیارم، حذفش کنم، کامنتاشو ببندم، تعطیل کنم و بذارم برم، خودمو گذاشتم جای خواننده‌ها و همین کافی بود که یادم بیافته "خودم هم خواننده‌ام".

تصویر و تصوّر ذهنیِ همه‌ی ما از «بلاگر»، کسی هست که یه صفحه‌ی مجازی به اسم وبلاگ داره، اونجا یه چیزایی می‌نویسه "و" یه عده‌ای می‌خوننش یا "تا" یه عده‌ای بخوننش. وبلاگ داشتن و نوشتن، لازمه‌ی بلاگر بودنه؛ ولی این به اون معنی نیست که بلاگرها فقط می‌نویسند. شاید خواننده‌هایی باشن که نویسنده نباشن و فقط بخونن، ولی نویسنده‌ها تقریباً همه‌شون خواننده هم هستند.

دوره‌ی کارشناسی، درسی داشتیم به اسم وصایای امام؛ که البته من به جاش انقلاب اسلامی پاس کردم. اگه این سلسله‌پست‌های وصایای یک بلاگر پیرِ پا لب گور به بلاگران جوان رو ادامه بدم، یه کتابچه تدوین می‌کنم می‌دم دست اونایی که می‌خوان بلاگر بشن. یکی از فانتزیام اینه که موقع ساختن وبلاگ از ملت امتحان بگیرن و منبع امتحان همین وصایای من باشه و اگه قبول شدن، بهشون گواهی‌نامه و اجازه‌ی فعالیت داده بشه. حتی میشه هر چند وقت یه بار یه آزمون کلی گرفت و بر اساس نمره، مقامی، درجه‌ای چیزی بهشون داد. مثلاً طرف از سربازبلاگر صفر شروع می‌کنه و تا سرتیپ‌بلاگر و تیمساربلاگر پیش میره. ستاره‌هاشم به جای اینکه روی پیرهن و دوش و آستینش بزنیم می‌دیم بزنن روی هدرشون.

یه سوال! به نظرتون این لیست و طبقه‌بندی، پایدار و ثابته؟ قطعاً نه! نباید هم این طور باشه. شما به مرور زمان متوجه خواهید شد که یه عده دارن بهتون نزدیک می‌شن و پله‌پله صعود می‌کنن، یا یه عده دیگه اون جذابیت سابق رو ندارن و کم‌کم دارن فاصله می‌گیرن. یا حتی ممکنه خودتون تصمیم بگیرید که فاصله‌شونو تنظیم کنید. علاوه بر اینکه زمان‌تونو باید مدیریت کنید، دل‌بستگی و وابستگی‌تونم مدیریت کنید. قبلاً راجع به مهندسی ارتباطات نوشته‌ام و ارجاع‌تون میدم به وصایای سابقم. و شدیداً تاکید می‌کنم حواستون باشه که روند ارتباطات‌تون تحت کنترل‌تون باشه.

۹۵/۱۲/۱۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

وصایا

نظرات (۵۳)

چرای برای من مثل تصویر آخر، لیست نمیشه؟ یعنی اینجوری لیست نمیشه اصلا :/ 
پاسخ:
با لپ‌تاپ و نه گوشی، از قسمت تنظیمات inoreader، تشریف ببرید اینجا: manage Subscriptions
سپاس
پست مفیدی بود.
فکر کنم من سرباز صفرم بلاگر هستم.
از نحوه ی مدیریت زمانتان خوشم آمده
خاموش میخونم.
در پناه حق.
پاسخ:
خواهش می‌کنم.
نه فقط برای وب‌گردی، بلکه کلاً خوبه آدم زمانشو مدیریت کنه.

موفق باشید :)
دارم تصور می‌کنم موقعِ ثبتِ وبلاگ، امتحانِ وصایا بگیرن :))

چه خوبه که می‌نویسی اینا رو...
ممنون.
پاسخ:
سوالاشم خودم طراحی می‌کنم
تستی هم نیستاااااااااا
همه‌ش تشریحی :دی
مثلاً یکی از سوالا اینه که برای فلان موضوع یک پست بنویسید
یا برای فلان پست یک کامنت بنویسید
یا برای فلان کامنت پاسخ مناسب بدهید :دی
دمت گرم :))
نمیدونی چقد منتظر ستارت بودم تا روشن بشه! :)

چه روش جالبی..
باشد که پند گیریم...

پاسخ:
یه زمانی این ستاره‌ی لامصبم خاموش نمی‌شد
عینِ اینایی که سیگارو با سیگار روشن می‌کنن، پست می‌ذاشتم
یه نگاه به آمار آرشیو بکنی می‌فهمی چرا میگم پام لب گوره

پند گیر و آویزه‌ی گوشت کن :))))
راستش این لیست رو قبلا هم دیده بودم و نتونسته بودم پیداش کنم. این‌بار دیگه اعصابم خورد شد و پست رو نخونده رفتم اینوریدر ولی بازم نتونستم پیدا کنم :دی الان که راهنماییتونو دیدم بالاخره تونستم پیداش کنم :) انصافاً این لیست خیلی بهتره :) + گوشیم نرم‌افزار اینوریدر رو نمیتونه اجرا کنه! از بس که پیر و سالخورده‌ست:دی

اولویتِ آخرتون چقدر طفلکی واقع میشن :دی

نه دیگه! من پاس نمیشدم توصیه‌هاتونو :/ [آیکونِ درحال رفتن برای حذف وبلاگ]

+ خیلی دوست دارم نظمی که بکار بستین رو. ایده‌آلِ منم همچین روشی هست برای وبلاگ‌خوندن. نه اینطور قاراشمیش‌ناک! :| 
پاسخ:
شما با این سن و سال همین که انقدر خواننده دارید ینی آینده تون روشنه
من هم سن شما بودم تازه تازه داشتم فرق پست و کامنتو یاد می‌گرفتم
"‌یه نگاه به آمار آرشیو بکنی می‌فهمی چرا میگم پام لب گوره"
از این حرف‌های ایهام‌دار که میزنیداا کلاً هرچی ادبیات خوندم میپره :| 
پاسخ:
نه ایهام بود نه کنایه
یه جمله خبری صریح بود
به  هر حال عمر نوح هم داشته باشی، ستاره ت یه روز برای همیشه خاموش میشه
وااااایییی!چجوری وقت کردی بنویسی اینهمه رو؟!من گفتم بااونهمه کارایی که داری (با اون امتحان اردیبهشت و مقاله ها و جلسه های واژه گزینی:))حداقل تا دوماه دیگه کلا سمت وبلاگ نمیای:دی اصلا داشتم افسردگی میگرفتم از بی طویلگی(!):دی 
+اعتراف میکنم اینوریدر داشتم بعد هی باهاش ور میرفتم و مهمترین چیزی که ازش فهمیدم عوض کردن رنگ زمینه اش بود:دی دستت درد نکنه از تاریکی های ظلمات نجاتم دادی:)))
پاسخ:
راستشو بخوای همه رو امروز ننوشتم
از دو هفته پیش تا حالا هر روز یه پاراگرافشو می‌نوشتم
دیروز نیم ساعت برای عکسا وقت گذاشتم
امروزم پستی که تو این دو هفته نوشته بودمو ویرایش کردم
کلا یکی دو ساعت وقت صرف شد (هر روز یه ربع بیست دیقه)
تشکر فراوان :)))
اولویت‌بندی ‌ای که گفتی بسیار مفید بود و همین فردا سر و سامونی میدم :))
من عاشق دسته‌ی آخرت شدما!:دی
سوالایی که در پاسخ حنا گفتی چقدر میشه سخت باشن، تصور میکنم وسط راه برم حذف کنم این وصایا رو:دی
پاسخ:
پاس میشی نترس :))))
منم بذار تو اولویت اول
۱۰ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۷ شهاب الدین ..
سلام
خسته نباشید،خیلی جالب بود. 
جدای از متن اصلی،این قسمت آخر،همون فانتزی که تعریف کردین...قبلا هم از این نوع آرزوهای مدیریت کلان دیدم ازتون. اصلا شخصیتتون محدود به یه ظرف معین نمیشه. هر کاری رو شروع میکنید،دیدتون تا انتهاش میره. 
و این یکی از توانایی های منحصر به فرد مادرای واقعیه. مادرایی که مادری رو وظیفه اصلی میدونن،اینجوری به دنیا نگاه میکنن و براش برنامه ریزی میکنن. 
موفق باشید. 
پاسخ:
سلام.
ممنون :)
فکر کنم من اگه مادر شم، inoreader و لپ تاپم و بشریت کلا میرن اولویت آخر :))))
یه همچین مادری ام خلاصه :دی
شباهنگ من متوجه نشدم! الان اینو میشه رو گوشی هم اجراش کرد یا نه؟

ان شاءالله این پیرِ سالخورده، هیچ وقت قلمش خشک نشه و همچنان بر روی منبر وبلاگ نویسی موعظه خوانی و موعظه نویسی کنه :)))

چشوم :)))
پاسخ:
با گوشی دو روش داره
یک: نرم افزارشو نصب کنی (که من نصب نکردم و ندارم)
دو: مثل لپ تاپ، با گوشیت بری سایت inoreader
ولی با گوشی سخته فولدر درست کردن
یه بار با لپ تاپ درست کن و مرتب که شد با گوشی بخون
۱۰۰۱رو یادم میمونه.ممنون بابت اطلاعات اینوریدر.من که الان در اوج خاموشی و نخوندن و خونده نشدن به سر میبرم ولی بدردم خواهد خورد.چن وقت بعد با دقت بیشتر به این پست و لینکای توش برمیگردم

رک بودن منطقی بودن بی تعارف بودنتو دوس داشته م و دارم
ولی
هیچوق نتونستم به رک بودنت عادت کنم!
 ما همه میدونیم اول خانواده اشنا فامیل بعد مجازیای صمیمی بعد مجازیای خاموش
شک نداشته باش خواننده جز هر دسته که باشه میدونه اولویتای تو چیه
حالا هر چند بعضی مجازیا شاید فراموش کنن دلشون بخواد اولویت تر شدن و نیازه به همچین پستایی واس رعایت اون فاصله و تلنگر..
ولی ولی ولی
بچه احساساتی باشعور و فهم که اولویتاتو میدونه و در حد مجازی میمونه و نه به رو خودش نه تو نمیاره که "میدونم ما اولویتای هم نیستیم ولی انقد مستقیم نگو لامصب "هم کم نیستنا!
اصصصصلنم منظورم خودم نبودم:))
+اعتراف میکنم چندین بار از خوندن اینجور پستا و مشابه ش ناراحت شدم دلخور شدم حتی تو دلم قهر کردم بات!
اولین باری بود که ناراحت نشدم!
بقول بعضیا شاید بزرگ شدم:دی
پاسخ:
آدما هر چی بزرگتر میشن، راحت تر با تلخیا کنار میان
ولی قسمت شیرین ماجرا اونجاست که تو جزو اون 11 انسان خوشبختی هستی که با بیان دنبالشون می‌کنم، فلذا باید هر روز نماز شکر به جا بیاری :دی
دارم رفرش میکنم..دون دون داری کامنتا رو جواب میدی و احتمالا وقتی این کامنتو بفرستم جواب کامنت بالایی که کامنت خودم باشه رو دادی..
یه زمانی همیشه آنلاین بودی.همیشه بودی! حس میکنم مث قبلا انلاین نیسی
قبلا کامنتات چن تایی جمع نمیشد جواب بدی همه رو با هم..
پاسخ:
دلنیا قبلا قبلا بود و توی همون قبلا موند...
اینو هیچ وقت فراموش نکن!
باشه :))
امروز رفته‌بودم یه نمایشگاه، غرفه‌ی اولش یه محصول جغدی دیدم و به‌همین دلیل و به‌شوق بیشتر دیدن تا تهش رفتم! آیا فرستادن عکس محصول جغدی‌ای که نمیشه فرستاد و فقط عکس می‌مونه، کار خوبی‌ست؟ واقعا سوال بود براما! :)
پاسخ:
همین کامنتم به اندازه محصول و عکس برام ارزش داره
:) همین که یکی کیلومترها باهات فاصله داره و یهو یادت میافته، خوبه
۱۰ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۲ مستر نیمــا
عی بابا.ما که تو دوره خوندن فقط یه سری هستیم
پاسخ:
آقا من معنی این کامنتو متوجه نمیشم :(
شما یه سری چی هستین؟ خودتون سری هستین یا صاحب یه سری فولدر هستین؟!
خب... اگه منظورت اینه که جزو اون دسته هستی که گفتم یه سری هم هستن که نمی خونمشون، توصیه ی اکید می‌کنم بری از خدا بترسی!!! :)))) چون من قبل از مرگم حتما به عزرائیل میگم دو دیقه فرصت بده بیام آخرین غلطای املایی تو پیدا کنم که به آسودگی سر بر بالین بذارم بمیرم
از اون دنیا هم هی به خوابت میام میگم حاضرو با ظ نمی نویسن
---------------------
صبح: فکر کنم منظور از یه سری رو فهمیدم
یه سَری بوده منظورتون نه یه سِری
ینی لابد یه سَری و یه جا می‌خونید!
چقدر مفید بود:)
ممنونم:)
پاسخ:
انقدر پستام غیر مفید بودن که ذوق کردین پست مفید دیدین :دی
مرسی بابتِ وصیت :دی
فعلا که خیلی زیاد نیس بخوام با این بخونم ولی زیاد شد خیلی دوس دارم با این بخونم :)))
پاسخ:
خوبه که زیاد نیست
فعلا زوده زیاد بشه
من وقتی هم سن شما بودم فقط وبلاگ یکی دو تا از هم مدرسه ایامو می‌خوندم
من چند بار با آدرسی که آقاگل داده بود رفتم اما موفق نشدم (اصلا این همونه که آقاگل دربارش گفته بود یا نه؟ o_O)

اولویت دومتو قبلا هم گفته بودی! درسته؟
پاسخ:
فکر کنم همونه
قبلا لافکادیو هم در موردش پست گذاشته بود.
درسته. توی وصیت1 گفته بودم :دی

شارژ گوشیم تموم شد. میرم بخسبم!!!
مامان بزرگ بیان شدی :)

+البته دور از جون وبلاگت..

پاسخ:
مامان بزرگ :)))))
فکر کن از خواب بیدار شدم دنبال دندون مصنوعیام می‌گردم :دی
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۴۲ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرسی از پست عالی و مفیدت 
خیلی وقته میخوام این برنامه رو نصب کنم ولی هنوز نتونستم از بس که سرم شلوغه، دوباره مشتاقم کردی که برم سراغش.
بازم مرسی
پاسخ:
اینی که من میگم نصب کردنی نیستاااااا
 سایته
 چیزی شبیه ایمیل
من هی می‌خوام وبلاگ خونی با اینوریدر رو امتحان کنم و هی قسمت نشده و همت نکردم برم سراغش:دی مخصوصا یه پست بود لافکادیو گذاشته بود که یه لیست از یه عالمه وبلاگ بود، من هنوز اونام نگاه نکردم ولی ته ذهنم هستن، ایشالا یه روز نزدیک بالاخره من همت کنم :)))
پاسخ:
ایشالا!
حالا که سال داره تموم میشه بهترین فرصته برای خونه تکونی مجازی
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۰ فاطمه (خودکار بیک)
همانا او ذهنی به غایت مهندسی شده داشت=)))
پاسخ:
همانا شما لطف داری
سلام.
وای دستت درد نکنه.من همیشه میخواستم بگم اینو یاد بدی.اخه یه بار رفتم، نشد اصن نمیدونستم کجا باید ادرس وارد کنم.

پاسخ:
سلام.
اصلاً پیچیده و عجیب نیست. دقیقاً مثل ایمیله. اگه سوال داشتی بپرس


+ از اتاق فرمان اشاره کردن امتحان تدبر امروز نیست و هفته‌ی بعده :))
و خوشحالم!!!
با این پستت کامل یاد گرفتم.ممنوووووووووووون

+تبرییییییییییییییییک.
پاسخ:
خواهش می‌کنم ^-^
آدرس وبلاگ منو بذار اون اول اول اول :)))))
اختیار دارین. معلومه که اول اول گذاشتم. ;)
پاسخ:
[بوس]
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۱ بلاگر آرام
فانتزیشووووو:))))
خیلی خوب بود این پست میرم پست اولم میخونم ادامه بده همینو.
آقا هرچیزی امتحانی و زورکی بشه کاربردشو از دس میده اصا!
اینوریدرو امتحان میکنم تابستون که لب تاپ دسم اومد حتما. ولی من دلبستگی خاصی به قالب و فضای وبلاگ و نظرات دیگران حتی دارم. ایناام میشه تو اینو ریدر خوند؟؟ کاش بیان یه سری الگوها از این برنامه بگیره مثلا همین اولویت.
با تشکر از مامان بزرگ وبلاگی عزیزم:) ینی قشنگ این عنوان به شما میخوره ها
پاسخ:
:)))) پیر شی ننه
نظرات رو نمیشه خونده
ولی میشه اونایی که وبلاگشون wordpress هست، نظراتو از اینوریدر دنبال کرد.
تولد بابات مبارک
پاسخ:
یک میلیونم درصد هم انتظار نداشتم اینجا کسی یادش باشه!!!

ممنون
و یه بوس محکم!!!!
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۷ فینگیل بانو
خب نسرین شاید برات جالب باشه که اگه قرار باشه من اینوریدرم رو دسته بندی کنم ؛ تو توی لیست بلاگرایی هستی که هر جا باشم ببینم پست جدید گذاشتن ؛ میرم میخونمشون :دی حتی اگه مثل الان توی نمازخونه ی مدرسه باشم و یه ساعت دیگه کلاس داشته باشم! :] حتی اگه بدونم یه پست طویل در انتظارمه :دی 

+ توی وبلاگ قبلیت نوشته بودی تمام عواقب خوندن پستا پای خودمونه :دی و اینگونه شد که ما خودمون موتاد شدیم به این طویله نوشته ها :)))) حتی شاعر در این راستا یه بیت شعر میگه ولی الان یادم نیست و هر وقت یادم اومد میام مینویسم :| =)))
پاسخ:
:) خوشحالم که دوستای خوبی مثل تو دارم ^-^
تاریخ تولد ها رو یه طرز فجیعی یادم میمونه
بوس بک :دی
پاسخ:
منم دقیقاً مثل توام
نگوییم بوس بک، بگوییم بازبوس :)))
باز، معادل فارسی بکه ^-^
من وبلاگایی ک توی لیستم هستن خیلیییی کمن ولی خب خیلیارو میخونم و خاموشم (البته الان ی کمی کم شده)اما اونایی و ک میخونم و برام مهمن کاری ندارم ک طرف پست گذاشته یانه وبلاگشو معمولا هرروز یبار و حتما چک میکنم..
چقدر قالبت خوشگل شده دختر خوب :)
پاسخ:
چشمات خوشگل می‌بینه ^-^
1-دقیقا یه وبلاگی بود که خط به خط پستاشو بارها میخوندم و حتی کامنتا و جواب کامنتاشم حفظ بودم ولی الان این علاقه کمتر شده ولی هنوزم یه سری پستاشون فراموشم نمیشه.به نظرم خیلی نباید جدی گرفت فضای وبلاگ رو هر چند که سخته این جدی نگرفتن
2-این علاقه مندی که گفتید ممکنه یه طرفه باشه رو قبول دارم
مثلا اون وقتی که من برای وبلاگ ایشون میذاشتم رو بعید میدونم ایشون برای وبلاگ من میذاشتن ولی خب من بر حسب علاقه خودم به پستاشون و حس خوبی که بهم میداد میخوندمشون
3-یک درصد فکر کنید برای کسی مهم باشه تو کدوم اولویت قرار دارن
والا:)))
4-با اینکه بارها از فید خوانتون نوشتید ولی نمیدونم چرا هیچ علاقه ای به داشتن فید خوان ندارم
5-شهادت حضرت زهرا(س)رو تسلیت میگم
التماس دعا
پاسخ:
من هم تسلیت می‌گم شهادت حضرت فاطمه رو
التماس دعا
عه تولد پدرتونه
تبریک میگم
خدا حفظشون کنه
پاسخ:
ممنون :(
بابام الان زنگ زده میگه فردا مرخص میشم
میگم از کجاااااااااااا؟
میگه بیمارستان

از تهران متنفففففففففففففففففرم!!! از تهران و از این مدرک و از درس و دانشگاه و از اینکه الان باید پیش خانواده‌ام باشم و نیستم :(
منظورم فضولی و دخالت و اینا نیست. اشتباه برداشت نکنین :) ولی قالب قبلی قشنگ‌تر بود :دی قالب قبلی برام نشونه‌ی اینجا شده بود :) 
پاسخ:
نه اصن برداشت بدی نکردم. به نظرم نظر دادن در مورد قالب حق مخاطبه و مخاطب حق داره بگه از چه فونت و رنگی خوشش میاد
منظورتون رنگِ آبی کامنتاست؟ یا هدرم؟
چه خوب بود...
کاش همه بلاگرا بای دیفالت یه اینوریدرم داشتن و کامنتارم همونجا میذاشتیم براشون!
پاسخ:
نه اون وقت دیگه قالب‌های متفاوت و منحصربه‌فرد هر بلاگر معنی خودشو از دست می‌داد
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۸ یا فاطمة الزهراء
کل پستت یه طرف اون قسمت آخر یه طرف :) 
من واقعا باید توی روابطم رو خودم کار کنم تا کمتر حرص بخورم
بابت آموزشت هم ممنونم ^__^
و اینکه یوهووو دیگه میتونم از آپ کردنای یه نفرم با خبر شم :)هر چند که انقد حسم بهش نزدیکه همیشه ناخودآگاه بهم الهام میشه :)) 
پاسخ:
خوشحالم که مفید بوده :)
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
همیشه برای سر زدن به وبلاگ هایی که دنبال میکنم با ضیق وقت مواجه هستم!!
پاسخ:
اعتراف می‌کنم املای ضیق رو شک داشتم و رفتم چک کردم مطمئن شم ببینم درست نوشتی یا نه ^-^
آفرین! درست بود.
منظورم قالبه. تصویرِ هدر که جداست. قالب شامل رنگِ کامنت‌ها و ستونِ سمتِ چپ و منوی اصلی میشه... :)
پاسخ:
رنگ کامنت‌ها و ستون سمت چپ رو شبیه حالت قبلش که آبی بود کردم :)
همیشه حق با مشتری است.
همانا شما از برگزیدگان الهی دز زمینه وبلاگ نویسی هستید و همانا اگر داعیه پیامبری کنید در این زمینه شخصا به شما و مذهی که تبلیغش می کنید خواهم گروید ((: 
پاسخ:
همانا ممنون :)
۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۳ شن های ساحل
سلام من کلا پنج نفر دنبال میکنم و ریدر هم استفاده نمی کنم چون حتی اگه ننویسن هم همینکه به صفحه شون سر میزنم خوشحالم میکنه پس واقعا ریدر بدردم نمی خوره :)
پاسخ:
دیروز توی کلاس تدبر در قرآن شریف یکیو دیدم قیافه اش، صداش، مدل حرف زدنش و اجزای صورتش مخصوصا لباش و حتی هیکلش کپی تو بود!!! تنها تفاوتش این بود که چادری بود.
فکر کنم دوقلو بودین و وقتی بچه بودین از هم جدا شدین :))))))
نیست که این پست خیلی مفید بود یه چیز مفید هم من بگم
برای مقاله خوندن هم یه چیزی مثل inoreader برای وبلالیگ هست که اسمش readcube ه. که خیلی مزایا داره(فقط موقع نصبش باید فیلتر شکن برای سیستم فعال باشه (نه برای مرورگر!))

+ این کامنتم امتیازی داشت طبق آزمون؟؟
پاسخ:
آره خب معرفی هر چیز مفید و نیمه مفید! امتیاز داره
ولی در شرایط فعلی حااااااااالم از هر چی مقاله است به هم می‌خوره
دو ساله فیلترشکن ندارم
ینی دقیقا بعد از لیسانس و دی اکتیو کردن فیس بوک :(
با چی می‌شکنی فیلترو؟! :دی
خیلی کار خوبیه اینوریدر! با اینکه تنبلیم میاد ولی توی فکرش رفتم چون تعداد وبلاگ های غیر بیانی که میخونم تقریبا زیادن
ممنونم نبولا جان :)
پاسخ:
خواهش می‌کنم :)
من از لیست همسایه هات حذف شدم 
چرا
پاسخ:
اون لیستو هر چند وقت یه بار اپدیت می‌کنم. اونجا آدرس وبلاگ دوستانی گذاشته میشه که طی 4 ماه اخیر حداقل یک بار یه فیدبکی، عطسه‌ای، سرفه‌ای از خودشون ارائه کرده باشن و ارتباط داشته باشم باهاشون.
الان اضافه‌ت کردم به فهرست همسایه‌ها :)
من حوصله شکستن فیلتر رو ندارم اغلب دورش می زنم! :)
برای مرورگر که browsec دیده میشه در مرورگرتون در نتیجه بی بهره نیستید از این امر! :|
برای سیستم هم فقط برای همین مورد کاربرد داره مثلا سایفون خوبه.
من یه روز بدون فیلترشکن نمی تونم زندگی کنم خط به خط فیلتریم خب، گوگل هم فیلترمون نکنه خوبه.
پاسخ:
قبلاً از browsec و سایفون استفاده می‌کردم. ولی یکی دو سالی میشه که غیرفعال شدن و کار نمی‌کنن.
اهل یوتیوب و فیلم و آهنگ که نیستم (بودم؛ دیگه نیستم)
مقاله‌ای هم باشه که نتونم دانلود کنم از استادم یا هم‌کلاسیام می‌گیرم.
من برای اینکه تعداد وبلاگایی که میخونم زیاد نشه و هی سرک نکشم این طرف اون طرف و وقت تلف نکنم خودمو محدود کردم به همین سیستم بیان :دی
اینوریدرم قبلا داشتم هر چند وقت یکبار بهم ایمیل میده میگه تو رو خدا بیا ازم استفاده کن :))))
پاسخ:
من قبل از اینوریدر فیدلی داشتم. ینی از بَدوِ وبلاگ‌نویسیم فیدلی داشتم و بعدش حس کردم اینوریدر امکاناتش بیشتره و با اینوریدر دوست شدم. مخصوصاً به این دلیل که سایت‌ها رو هم پشتیبانی (ساپورت) می‌کرد.
سعلام:)
آجی این پستت واقعا مفید بود دستت درد نکنه.
میگم خیی از پستاتو رفتیم تویکیشون عکس دسته جمعی بود با لباس کردی!خیلی ذوق کردم..
مَنــ کوردم...ولی تو تهران زندگی میگنم و نزدک به2ساله که نه عروسیه رفتم و نه لباس کردی هامو دیدم:(

با دیدن این عکس از ته دلم لبخند زدم..

من تموم روزهای خوب زدگیم رو توی سقز سپری کردم و تمام خاطرات خوبم پر از لباس های رنگارنگ کردی زیبا بود... اما به دللایلی مجبور شدم به تهران بیام و نزدیک به 1-2ساله که سقز و یا کردستان نرفتم..

اما با این پستت ذوق مرگ شدم و تمام خاطرات دوران کودکیم برام زنده شد...

دستت گلت درد نکنه نسرین عزیز
پاسخ:
سلام.
فکر کنم منظورت پستیه که هفته‌ی لباس محلی گذاشته بودم؛ چون جای دیگه در مود لباس کردی صحبت نکردم. البته اونجا هم همه‌ی لباسا کردی نبودن.


هعی... روزگار!
عجب دورانی داشتم
۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۳۰ ساکن طبقه 40
یعنی اونقدری که این پست کنجکاوی برانگیزه ، معرفی برنده ی جایزه ی اسکار از بین نامزدهای نهایی نیست. (از این لحاظ که بدونیم تو کدوم قسمتیم )
اونقدری که چه چیزی رو نوشتن اهیمت داره ... چند برابرش دونستن این که چه چیزی رو باید بخونی ... و چندبرابرش ، دونستن این که چه چیزی رو نباید بخونی .
پاسخ:
مقام و رتبه مثل چرک کف دسته! هیچ ارزشی نداره والا!
و لایک به جمله‌ی دوم‌تون که منو یاد رساله الحقوق امام سجاد و حق زبان و گوش و چشم می‌ندازه
یه مدت بود مونده بود وبت نخونده بودم ، چند پستی رو قسمت شد مفتخر شم امروز بخونم :دی :)
یکی اینکه چطوری پیدات کردیم (ما خواننده ها و اینا!) 
راستش یادم نیست . اما یادمه که یهو عاشقت شدم :| منظور اونطوری که ن ، اما وب قبلی رو هم یافت زدم و خوندم . خوشم اومد ازت :) بعدش هم که با یه کامنت زدی پوکوندیم :دی :) که عصن بیخیال قضیه ش مسخرست :| عاره ، ولی کلا اون ابتدا ، خیلی حس ِ همزاد پنداری داشتم بات! :) یه جورایی انگار بخوام از روت الگو برداری کنم .. :)
بازم وصیه بزارین :دی :) فقط امتحان نگیرین :| امتحان عملی باشه -____- درس ُ دوست داشته باشیم !
پاسخ:
آدما یهو عاشق نمیشن... عشق مثل سرماخوردگیه. اول گلوت درد می‌کنه، بعد آبریزش بینی، بعد یه کم سردرد، بعدش چند تا عطسه و سرفه. تب که کنی، تااااااااااااازه می‌فهمی چه بلایی سرت اومده. شاعر می‌فرماید: از زلزله و عشق خبر کس ندهد، آن لحظه خبر شوی که ویران شده‌ای
من کلاً تو کامنتا زیاد می‌زنم ملتو می‌پکونم. فکر کنم غلط املایی داشتی تو کامنتت که پکوندم (جزئیات رو با ع نوشته بودی :دی)

بزارین رو با ذ بنویس! ترجیحاً هم از شناسه‌ها و صیغه‌های جمع (مثلِ بذارین و امتحان نگیرین) استفاده نکن ^-^
بوس!
اهم ! نخیر :| گفتی کلا راهنمای ِ خوبی نیستم میخواستم سرمو بکوبم تو دیوار :)))))
و بعله متوجهم که شناسه های جمع چقد مزخرفن :| خودمم بدم میاد -______- 
"اعمال شد" :دی :)
:: بوس تر!
پاسخ:
ببین آخه فقط تو نیستی که!
در طول شبانه‌روز، جمع کثیری غریبه و آشنا میان سراغ من برای مشاوره‌ی تحصیلی و شغلی و ازدواج و انواع و اقسامِ چه کنم چه نکنم‌ها! و حتی مشاوره‌ی مذهبی :))) مثلاً چادر آری یا نه!
حالا این وسط اومده بودی ازم می‌پرسیدی تجربی یا ریاضی؟! خب من که خصوصیات تو رو نمی‌شناسم و شرایطتو نمی‌دونم. 
این جور مواقع اول با آرامش و حوصله حرفشونو گوش میدم و بعدش در پاسخ به همه‌شون میگم راهنمای خوبی نیستم :دی
چون واقعاً راهنمای خوبی نیستم :)))
جدن اومدم گفتم تجربی یا ریاضی؟ :|
خز و خیلما :|

+حالا یه بار امتحان کن :دی
پاسخ:
اگه کار کردن و پول دراوردن برات مهمه، برو سراغ چیزی که پول توشه حتی اگه دوستش نداری
ولی اگه دوست داری با چیزی که می‌خونی عشق و حال کنی برو سراغ چیزی که دوست داری
والسلام علی من اتبع الهدی! (بخوانید هُدا!)
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۶ شن های ساحل
اگه انقدر شبیه من برو جلو باهاش حرف بزن دوست شو اگه شخصیتش هم مثل من باشه خوشحال میشه:)....اتفاقا من هم یه بار یه نفر شبیه تو دیدم منتظر مترو ایستاده بودم یه نفر روی سکوی رو به رو ایستاده بود کپی خودت هم قد و هم تیپ و چادری و روسری سفید و اصلا مو نمی زد کلی ذوق کردم رفتم سکوی رو به رو بهش گفتم ببخشید؟برگشت دیدم تو نیستی گفتم با دوستم اشتباه گرفتم خندید...این تعریف کردی یاد این خاطره خودم افتادم
پاسخ:
به این آسونیا که با کسی دوست نمیشم
حتی اسمشم نمی‌دونم :))))
ولی برای دوستی، در اولویت میذارمش
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۰ فاطمه غلامی
نمیشد یکم زودتر معرفیش کنی عزیزم :/
یاد رفقای بلاگفام افتادم که حالا نشونی ازشون ندارم :"
پاسخ:
والا من هر چند وقت یه بار معرفی می‌کنم
کو گوش شنوا!!!
بعضی از بلاگفایی‌ها هنوز اونجا می‌نویسن و آدرس همدیگه رو دارن
ردّ یکیشونو بگیری می‌تونی بقیه رو هم پیدا کنی
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۰۰ °• نیلگون •°
پیر شدیم تو بلاگستان :)
این نصایح رو اون اوایل باید یه نَفَر بهمون میگفت.الان دیگه دیره خیلی دیر :))

+
من اصلا دوست ندارم تو وبلاگم ناله باشه!قبلنا که تو بلاگفا بودم اینجوری نبود.ولی حالا خودم حس میکنم همش ناله س.درحالیکه پیج اینستام خیلی شاده و حالش خوبه...
نمیدونم واقعا؛شاید خاصیت وبلاگ تخلیه غم و اندوهه..خیلی نگران خواننده هام و حسایی که میگیرن هستم.برای همین شاید بلاگم رو حدف کنم و کلا وبلاگ نویسی رو بذارم کنار ..
پاسخ:
:)))) خب ننال خواهر من! مگه مجبوری بنالی آخه :دی
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۲۴ °• نیلگون •°
خب مجبورم دیگه خواهر! :دی :))

البته دارم تمهیداتی می اندیشم که وبلاگم رو از نالکده تبدیل کنم به شادکده!
البته نمیخوام ازونور بوم بیفتم ها؛ ولی خب میخوام برای رفاه حال خوانندگانم تغییراتی ایجاد کنم :)))))
پاسخ:
^-^ شاد بودن هنر است؛ شاد کردن هنری والاتر!
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۳۳ موشک (ریتالین)
این نرم افزار از یادداشت کردن آدرس وبلاگ های مورد علاقه توی ی دفترچه بهتره ؟ یعنی دفترچه ام رو بذارم کنار ؟
پاسخ:
با اینکه این روش قرن‌هاست که منسوخ شده، اما پایبندی‌تونو به سنت‌ها تحسین می‌کنم.