پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانم داوودی» ثبت شده است

داشتم به آدمایی که فقط یه بار دیدمشون اما هنوز در خاطرم هستن فکر می‌کردم. دقت کردین که من راجع به هر کی که بنویسم و تو پست‌هام مستقیم و غیرمستقیم ازش بگم تگش می‌کنم و تو قسمت برچسب‌ها یا کلمات کلیدی اسمشو می‌نویسم که هر موقع کسی روی اون اسم کلیک کرد بقیۀ پست‌های مرتبط بهش رو هم ببینه؟ بلاگفا این‌جوری بود که می‌تونستی آمار تگ‌شدگانو بذاری تو یه ستون کنار مطالبت و همه ببینن. بیان ولی این امکانو نداره که آمار و ارقامو نشون مخاطب بده. خودم می‌بینم فقط. طبیعیه که آدم راجع به افرادی که بیشتر می‌بینه و بیشتر باهاشون در ارتباطه بیشتر بنویسه و در صدر باشن. رفتم انتهای لیست. اون آخرِ آخر. آدمایی که فقط یک بار تگ شده بودن. چه اینجا، چه بلاگفا. آدمایی که فقط یه بار ازشون نوشته بودم. یکی یکی اسامی رو می‌خوندم و سعی می‌کردم یادم بیاد کجا و کی دیدمشون و راجع بهشون نوشتم. رسیدم به خانوم داوودی. یه خانوم پیر و مانتویی که تو پیاده‌رو کنار دیوار جوراب و دستکش می‌فروخت. کمکش کرده بودم وسایلشو از این ور خیابون ببره اون ور خیابون. ازش جوراب خریده بودم و دو جفت دستکش هم بهم هدیه داده بود. نصف شبی یاد یکی که شش ساله ازش بی‌خبری بیفتی و ندونی کجاست و چی کار می‌کنه. بری بگردی و پستی که شش سال پیش نوشتی رو پیدا کنی و دوباره بخونی و تازه یادت بیفته وقتی دستکشا رو بهت می‌داد ازت خواسته بود برای پسراش فاتحه بخونی. پسرای مجاهدش. اعدامشون کرده بودن. ازت خواسته بود براشون فاتحه بخونی و تو هیچ وقت نخونده بودی. ینی یادت نبوده که بخونی و حالا، نصف شبی، بعد شش سال یاد اون دستکشا بیفتی و یاد پسراش و فکر کنی چرا امشب؟ فلسفۀ خواندنِ فاتحه رو از گوگل جست‌وجو کنی و فکر کنی گناه نباشه یه وقت برای کسایی که گناهکارن فاتحه بخونم؟ بعد ببینی نوشته فاتحه برای طلب استغفار و بخشیده شدن مرده است. بعد فکر کنی یکی یه موقعی یه کار بدی کرده و مرده و حالا بعد این همه سال، یه غریبه که نمی‌شناسدش داره براش فاتحه می‌خونه که بخشیده بشه. عجیب نیست؟

+ دارم سیانورو می‌بینم و به پسرای خانوم داوودی فکر می‌کنم. خیلی وقت پیشا دانلودش کرده بودم؛ ولی فرصت نمی‌کردم ببینمش. امشب یهو هوس کردم ببینمش. شنیده بودم یکی از کاراکترهاش مجید شریف واقفیه که اوایل از مجاهدین بود و بعداً که مسیرشو عوض کرد دوستاش شهیدش کردن. کسی که حالا اسمشو گذاشتن روی دانشگاهی که قبلاً اسمش صنعتی آریامهر بود.

۱۲ آبان ۹۷ ، ۰۰:۰۸
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)