پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

امتحانامون کلاً 11 صبح شروع میشه و فردا بعد آخرین امتحان همه‌مون بلیت داریم برگردیم ولایت. امروز سر صبی زنگ زدن که فردا بعدِ امتحان یه کم صبر کنید دکتر می‌خوان باهاتون دیدار داشته باشن و به بقیه هم بگین که بمونن برای مراسم خداحافظی! گفتم والا ما همه‌مون بلیتامونو گرفتیم و داریم می‌ریم. یا امتحانو بندازین صبح یا مراسم دیدار با ایشونو.

الان دوباره زنگ زدن که دکتر با 10 صبح موافقت کرده و دیر نکنی منتظره! و ضمن مطرح شدن این پرسش که وای حالا من چی بپوشم، جا داره در بدو ورود ایشان این غزل رو تقدیمشون کنم که:

زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست

ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح

یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده

تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست

کز شادی وصل تو فرامش کند آن را

و سوالی که مطرحه و هنوز بی‌جواب مونده اینه که ما نخوایم ترم بعد سه واحد ادبیات داشته باشیم و ادبیات چه ربطی به ما داره و حتی نخوایم با ایشون این واحده رو داشته باشیم دقیقاً کیو باس ببینیم؟ و سوال بعدی اینه که آیا فردا بهش بگیم که ترم‌های بعد هم می‌خوایم اینجا بمونیم یا نه و جا داره بازم این نکته رو تکرار کنم که وقتی شخص، با علم بر تمام جوانبِ موضوع نمی‌تونه بینِ اینجا موندن و از اینجا رفتن یکیو انتخاب کنه، چند درصد احتمال داره پیشنهاد ناظر بیرونی که در حد 4 خط در جریانِ اون موضوع هست، به درد بخوره؟ به نظر من کمتر از 1 درصد؛ که اگر اون شخص خودرأی و متکی به خود باشه این درصد کم هم میشه. به بیانی دیگر، شخص با نوشتن درگیری‌های فکری‌ش در راستای دوراهی‌های زندگی‌ش تو وبلاگش دنبال راه و چاه و ایده‌های خواننده نیست و هدف از بیان این سطور شاید صرفاً ثبت خاطراتش باشه.


فرهنگستان ما و فرهنگستان اون ور آبیا: (ظاهرشون که شبیه همه)

* عنوان و شعر از سعدی

۹۵/۰۴/۱۳
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

آهنگر دادگر