پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

استاد شماره10 یه دانشجویی داره (دانشجوی سابقشه البته) 

که هر جلسه برای استادمون شیرینی میاره

استادمونم یکی از شیرینی‌ها رو می‌خوره و بقیه‌اش می‌رسه به ما!

و از اونجایی که من شیرینی غیر خامه‌ای دوست ندارم، 

تا این هفته هیچ کدوم از شیرینیا باب طبع من نبودن :(((((((((

این هفته خانومه شیرینی خامه‌ای آورد و به بچه‌ها گفتم این دفعه دیگه مال خودمه!



+ حالا اینا به کنار؛ یکی نیست بگه روکش صندلیا رو چرا نکندین هنوز!!!

۹۴/۱۲/۲۱
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

استاد شماره 10

نظرات (۳۴)

شیرینی برای چی میخره حالا؟
برا نمره؟ :/:/:/
پاسخ:
نه بابا، اصن دانشجو نیست خانومه
دانشجوی سابقشه
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۹ سرباز جامانده
الان یه سوال .چرا شیرینی میارن این خانم مذکور؟
پاسخ:
علاقه و ارادت به استاد

خانومه دانشجو نیستااااااا
در میزنه میاد تو شیرینی میده و میره
خب چرا نمیکنین روکش صندلیا رو؟ مسئولین رسیدگی کنن لطفا :)
خرجشون خیلی بالاس! هر جلسه شیرینی :|
پاسخ:
کندن روکشا اراده و انگیزه میخواد که نداریم

هر جلسه، چند شیرینی مختلف!
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۹ سرباز جامانده
:-/ ارادت تااین حد؟
پاسخ:
البته جهت شفاف سازی لازمه بگم استاد 70 سالشه و متاهله
خانومه هم سی چهل ساله است و ارادتمند! :)))))
ظاهرا ویراستار کتابای استادم هست
:|
پاسخ:
:دی
:|

:|||


:||||||||
پاسخ:
چه خبرته!!
شیرینی میاره هرجلسه که چی بشه ؟؟ :||||||
پاسخ:
ارادتشو نشون بده دیگه
:||||||||||||||||

رفیق جانم صبح فارغ شدن و من خاله !  مثلا الکی :دی
 
بعد من هنوز اندرخم پیدا کردن کوچه ی مراد اینام :| به واقع اندر خم پیدا کردن محل اختفای مرادم :||||

بنظرمن این نمیتونه عدالت باشه !!
بزار نگم اونیکی دوستم هته ی دیگه سومی رو فارغ میشه :|||

من همچنان اندررخم پیدا کردن کوچه ی مرادم بازم :|
پاسخ:
فراموش نکن که این مراده که باید کشفت کنه
این دیگه ارادت نیست که :|

هرچی حقوق ازش میگیره میده شیرینی میاره اونجا :|
ارادت یبار
دوبار
سه بار
10 بار
اصن 60 بار
نه که هربار :||||||||
پاسخ:
:)))))
ما هم یه معلم دینی داشتیم ارادَت ِ خیلی زیادی نیز به ایشون داریم . سال ِ قبل هر جلسه یکی از بچه ها باید شیرینی میاورد . آخرش طوری بود که مدیرمون صداش در اومد :|

این استادِتون همون آقای پ هستن که تلگرام ابحاثی در مرود لفت دادن از گروه شده بود ؟

پاسخ:
استادمون که استاد شماره 10 ه
آقای پ. هم کلاسیمه
اون بحث لفت دادن و اخراج هم مربوط به رئیس شماره 1 بود
خب میخام محل اختفای مرادو بیابم که برم جلوشویراژ بدم که اونم بیاد کوچه ی ما منو کشف کنه :دی

ولی اصنم از اون ماین عروس که مسترنیما گذاشته بود خوشم نیومد :|
پاسخ:
اصلنم آره جون خودت
من که اون ماشینو با صاحابش عاشقم
:(((((((((
پاسخ:
:دی
واس شی شی میخند ؟ :|
پاسخ:
به الکی مثلاً اینجا تلگرامه گفتنت میخندم
عاهان :))))))
خب چرا زیر این میخندی منو به چالش میکشی خواهرمن :دی
پاسخ:
^-^
بلاگفا باز نشتی داده که (خنده شدید)
پاسخ:
مرا با وی کاری نیست...
عکس به قدری حجمش قشنگه که من نیم ساعته نشسته م و هنو لود نشده:|
پاسخ:
به ولله حجمش کمه!
مشکل از گیرنده است فکر کنم
یچی میخواسدم بگم کاری پیش اومد یادم رف :|
پاسخ:
ینی دیگه یادت نمیاد؟
یه کم فکر کن شاید یادت اومد
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۶ راحنا رهایی
منم عاشق شیرینی خامه ای ام به واقع !
:دی
پاسخ:
منم خیلی ^-^
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۷ راحنا رهایی
نسرین چقدر آنلاینی تو O_O
پاسخ:
دارم چکیده های کوفتی رو ویرایش میکنم :(((((
از صبح پای لپ تاپم
هیچ فحشی نمونده که تا حالا نثار رئیسم نکردم


دیگه دارم میرم کم کم بخوابم ^-^
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۱ راحنا رهایی
پس شبت بخیر :)
و خسته نباشی :*
پاسخ:
:)

سلام :)

استادتون احیانا پسری داداشی چیزی میزی نداره ؟:دی

احتمالا برای بچه هاش یا داداشش نقشه کشیده :دی

یا برای پول هاش بهره حال شیرینی قند دارد استاد هم 70سالشه دیگه :))

شاعر کرد میفرماید :دی

نتی تو اَرَم پیدا کردی چی گیتل مردم :دی

ترجمه شو بده نسیم :))


+خوبی ما رو نمی بینی ؟:)


پاسخ:
سلام. :) 
می‌دونم هیچ کدومتون از این کامنتا منظوری نداریدااااااا ولی این جوری غصه ام می‌گیره
همه اش به این فکر میکنم که راجع به رفتارهای منم همین فکرا رو می‌کنید
نکنید آقا
یه نفر ممکنه به یه استاد، واقعا فقط ارادت داشته باشه
بعضی از استادا خیلی آدمن
خیلی
اینا ستودنی ان
اینا لیاقتشون بیشتر از هر جلسه شیرینیه

+ خوبم، وبلاگتو میخونم.. ولی خاموش
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۰ . خانم الف .
هر جلسه؟؟ :|

نوش جان :/
پاسخ:
هررررررررر جلسه
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۱۲ فاطمه (خودکار بیک)
گشنمه:(
پاسخ:
آخی... 
شیرینی خامه ای ؟ :|
1:27 بامداد :|
پاسخ:
به روح معتقد نیستم
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۱۰ شن های ساحل
خب بنظرم خیلی عادی ..سر شغل اولم سایه ریسمون با تیر میزدیم انقدر که نامرد بود ...ولی شغل دومم بقدری ریسمون انسان شریف و خوبی بود حد نداشت..بجز اینکه هر موفقیتی برامون بستنی میگرفت بقیه هم هر مناسبتی براش شیرینی خامه ای میگرفتن عاشق نون خامه ای بود...کافی بود سرش درد بگیره تا یکی یه ربع مرخصی ساعتی بگیر بره براش قرص بخر...یا انقدر حجم کارش زیاد بود و حواس پرت غذا نمیخورد همیشه ۲ تااز کارمندا غذا بیشتر می اوردن باهاش نصف میکردن که زخم معده نگیره...می دونی ریس خوب خیلی کم ولی اگه باشه مثل فامیل برای ادم.....
پاسخ:
اوهوم
موافقم
چه رئیس چه استاد چه دوست...
سلوش :دی
نه نسرییین خیالت راحت ! نه من نه هیچکدوم از این بچه ها فکر خاصی نمیکنیم راجع بت الا این که تو مرداه بانو همسر مرادشاهی :دییی
و این فکر به قدری در اذهان عمومی نهادینه شده که ملت منتظر کارت عروسی هستن که بالاس نوشته شده باشه :
هوالعشق
نسرین و مراد 
😂😂😂😂😂😂
پاسخ:
پایین کارتم می نویسیم یا علی گفتیم و عشق آغاز شد :دی
مراده منظورم بود :|
پاسخ:
:)
آقا من شوخی با شما و مطالب وبتون نمیکنم :||
توبه :||
سلام 
ممنون:)
من خودم برای استادام چه خانم ها چه آقایون چه اونایی که باهاشون کلاس داشتم و چه نداشتم  زمان دانشجویی
سوغاتی از کربلا و مکه آوردم :)
با این حساب اگر ارداتم جور دیگه بود که نباید پارچه کت و شلواری اصل رو برای اساتید آقا نباید می آوردم :|
نسرین جون ، خدا شاهده شوخی کردم ولی توبه دیگه با شما به هیچ عنوان شوخی نمیکنم ! 
ممنون ...

پاسخ:
سلام.
متوجه شدم منظوری نداری
ولی امان از حرف مردم
امان!
ینی آدمو پشیمون میکنن به واقع
:)

+ راستییییییییییییییییی سوغاتی من چی شد پس؟! :دی
دیشب غیبتت کردم به مگی گفتم :
خدا نسرین رو نکشد که ما رو کشت با این واقعیت هاش :دی 
واقعا ما رو کشتی با این واقعیتات :به واقع فی الواقع و...:||


+
سوغاتی وسط کشیدی که یادم بره شوخی باهات نکنم :))
محفوظ است همچنان :)




پاسخ:
:))) راستش اصن آدم شوخ طبعی نیستم
الان منظورم تو نیستیااااا کلاً با اینایی که یه چیزی میگن و بعدش میگن شوخی بود حال نمیکنم
شاید باورت نشه، از یکی از هم اتاقیام به دلیل شوخ طبعی فراواااااااااااااااااااااااانی که داشت جدا شدم

آخ آخ... یادم افتاد داغ دلم تازه شد
اینا مسخره بازیاشون تا به حدی رسیده بود که زنگ میزدن 118 مزاحم تلفنی و اشکالای شرعی و
حتی یه بارم تجریش رفته بودن گدایی :(((((

کیا زنگ میزنن 118:|

+
باید جنبه شوخیتو ببری بالا دختر جان :)
حالا من خوشبخت وقتی خیلی از یه چیزی ناراحت میشم اونوقت خدا میدونه دوز شوخیم چقدر میره بالا :|
اونوقت گاهی وقتا اطرافیانم ترکش های شوخیمو میخورند :|
خنده خوبه ولی متعادل باید باشه...
یادمه اولین بار رفته بود شناسایی یه خونه اونقدر خونه وضعیتش داغون بود بجه هاش بدتر از خونه ، نسرین نمیدونی 
چه جوری شدم عین مجنون ها فقط 3-4ساعت خندیدم و دوز شوخیم رفته بود بالا بدجور بعد از اون ساعت مثل ابر بهاری 
گریه کردم و حتی اونشب هم شامم نخوردم.


++
من آیکن شوخی رو میذارم وقتی میخوام شوخی کنم :)
اینم آیکن ها :))

پاسخ:
هم اتاقیام دیگه
زنگ میزدن 118 مسخره بازی
اصن گلوله ی نمک بودن!!!

:))) آره آیکون بذار که متوجه شم
این رو ببخشید که میگم ولی بهش میگن لوده گی /لودگی نه شوخی !
شوخی شرایط ویژه داره :)
درضمن خوبه من آیکن رو گذاشتم و تیر بار شدم اگر نمیذاشتم چکار میکردی ؟


+
میتونی به نسیم بگی 5شنبه آخر سال جشن هفت سین داریم تو همون مکانی که شب یلدا داشتیم اگر میاد ساعتشم بگم ؛ )
بیاد سوغاتیتو تحویل بگیره :)
یا بدم پالیزبان بوه بهشون ؟:)
جناب پالیزبان رو فکر کنم بچه ها دعوت کردند بعنوان بازیگر برای مراسم که بازی طنز داشته باشد  :)
پاسخ:
بهش میگم
اگه بتونه بیاد شماره شو میدم بهت که هماهنگ کنی

جشن هفت سین دقیقاً آدرسش کجاست؟

هی میام این پستو میبینم گشنم میشه.حالا من هی میرم و میام تا صبح ضعف میکنم -_-
پاسخ:
:))) هدفم از انتشار یه همچین عکسایی مردم آزاریه به واقع
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۰۵ اَسی بولیده
به چه مناسبتی شیرینی میاره؟ با قنادی قرار داد داره احیانا؟
پاسخ:
یه جعبه که نمیاره
هر بار دو سه تا میاره فقط برای استاد
اول عکس پست رو دیدم و اومدم بگم توی این لیوانا چایی داغ نخور چون به محض ریختن چیز داغ توشون مواد سمیشون آزاد میشه و مستقیما سرطان زاس...دیدم خودت اشاره کردی توی عنوان بهش!

+میدونم جملاتم از نظر دستوری مشکل دارن ولی خرده نگیر! :))
پاسخ:
این دفعه رو با اغماض خرده نمیگیرم
ولی برای تولدت به حساب من آیین نگارش بگیر
خعلی کتاب خوبیه :)))))