پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

ما به آدم‌ها زود عادت می‌کنیم

به همان فرمی که روز اول ملاقاتشان کرده‌ایم عادت می‌کنیم

تغییر کردنشان برایمان سخت می‌شود و از دست دادنشان سخت‌تر

به خلق و خوی آدم‌ها عادت می‌کنیم و تغییر آن‌ها در طول زمان را سخت می‌پذیریم

ما حتی به عادت‌های آدم‌ها هم عادت می‌کنیم

و تغییر عادت‌های آن‌ها، عادت‌های ما را هم تغییر می‌دهد و پذیرش این موضوع برایمان سخت است

ما به کارمان زود عادت می‌کنیم؛ به میزمان، به کامپیوترمان، به همکارانمان

به روتین‌هایی که گرفتارش می‌شویم؛ گاهی همه‌ی این‌ها برایمان سخت و عذاب‌آور می‌شود

اما چه می‌توان کرد؟ ما عادت کرده‌ایم که با همین شرایط کارمان را ادامه دهیم

و خو بگیریم به روزهایی که از پس روزهای دیگر می‌آید

وقتی صحبت از تغییر این عادت‌ها به‌میان می‌آید دست و دلمان می‌لرزد

ما به گلدان روی میزمان، به کتاب‌های کتابخانه‌مان، به خودکاری که مدت‌ها با آن می‌نوشتیم

به لباس‌هایی که مدت‌ها داشته‌ایم عادت می‌کنیم و از دست دادنشان برایمان سخت می‌شود

همه‌ی عادت کردن‌ها بد نیستند. اما در میان همه‌ی این‌ها عادتی رنج‌آور وجود دارد

ما به رنج‌هایمان عادت می‌کنیم. ما عادت می‌کنیم که رنج بکشیم

سال‌ها موقعیت‌های عذاب‌آور را تحمل می‌کنیم چون به آنها عادت کرده‌ایم

مثل این‌که قرصی را هر روز بخوریم و روزی که آن را از ما بگیرند از نبودنش ترس تمام وجودمان را بردارد

ما راحت‌تریم که با رنجی زندگی کنیم تا به تغییر آن دست بزنیم

تغییر همیشه درد دارد، اما با یک رنج می‌توان سال‌ها زندگی کرد و لبخندی پوچ را بر لب‌ها نشاند

می‌توان رنج‌ها را حمل کرد و بی‌پایه و اساس به دنیا گفت که حالم خوب است

این عادت کردن از همه‌ی عادت‌کردن‌ها ترسناک‌تر است


حال مزخرفم را بگذارید به حساب صبحانه ای که نخوردم و شیری که هنوز روی میز است و 

ناهاری که

نخوردم 

و شامی که

اشتها ندارم

یا نه

بگذرید به حساب خواب مزخرف دیشبم

که از صبح هزار بار تعبیرش کرده ام

یا بگذارید به حساب هفت هشت ده کامنت خصوصی دیروز که نخوانده حذفش کردم

به حساب یک آدم نفهم که قبلاً توضیح داده بودم

اصلاً بگذارید به حساب طبیعتم که دست خودم نیست که دل خوش کنیم که خوب می‌شوم

ولی من حال مزخرفم را می‌گذارم به حساب یک عادت! عادت به خواندن سطرهایی که دیگر برای من نیستند

و حال خوب الانم به حساب وبلاگی که سرانجام از inoreader ام حذف کردم...

ولی تغییر

همیشه درد دارد


+ بابا رفته دنبال بلیت که یکشنبه بریم کاظمین :)

+ عنوان از ایمان زعفرانچی

۹۴/۰۵/۲۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

بابا

نظرات (۷)

حست رو میفهمم نسرین...
خط اولتو میبینی؟
یه مو سفید کرده ای یه زمان اینُ خیلی بهم میگفت:
آدمها بلدن که عادت کنن...

به این نبودنه عادت میکنی کم کم
نبودن هرچی یا هرکی...
پاسخ:
:)
این پستت به دلم نشست چون حرف دل منم بود ..
تغییرهمیشه درد داره , دل کندن از عادت ها خیلی سخته !


+ کاظمین !!!مراقب خودت باش نسرین , کی برمیگردی؟!
پاسخ:
دوشنبه ایشالا
اینم یادم رفت بگم به تغذیه ات بیشتر اهمیت بده دختر برای بار هزارررررررم :)

خوابت هم انشالله خیره زیاد فکرت درگیرش نکن فقط یه خواب بود همین:)

صدقه هم یادت نره لطفا.
پاسخ:
سرماخوردم :(
خذا صبرت بده ...همین
پاسخ:
آمین
عنوان عالیه
پاسخ:
:)
إن شاء الله سفرت به کاظمین هم با سلامتی و خوشی باشه. زیارت قبول. :)
پاسخ:
:) ایشالا
تورنادو زیارت قبول 
میگم شما خانوادگی و بدون وابستگی به هیچ کاروان زیارتی رفتید کربلا؟
چون فکر کنم مدت اقامتتون خیلی اونجا زیاد بوده 
تازه میخواین یکشنبه هم برید کاظمین!!!
میگم بمونید همونجا یه وقت برنگردینااااا


پاسخ:
آره خودمون اومدیم
مسافرای تبریز کمه
هفته ای یه پروازه
اینم بگم که کاظمین جای موندن نیست، از اونجا مستقیم میریم تبریز