پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۵۴۳- وضعیت فعلی

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۴۴ ق.ظ

یک. به‌ندرت تو وضعیت واتساپم پست می‌ذارم. استوری هم کم می‌ذارم. موقتی بودنشونو دوست ندارم. عصر داشتم چک می‌کردم ببینم کیا اون دوتا عکسی که تو پست قبل گذاشتمو دیدن. این کارم به‌ندرت انجام می‌دم. حالا این دفعه جزو به‌ندرت‌ها بود و من، موقع خوندن لیست اسامی بینندگان دوتا عکسی که با هر کی شماره‌شو دارم و شماره‌مو داره به اشتراک گذاشته بودم: اِ! شوهر دخترعمۀ بابا هم شماره‌مو ذخیره داره. اِ! پسرخالۀ بابا، اِ! پسردایی بابا، اِ! دوست بابا، همکار بابا!، حتی اون دوستم که پونزده! سال پیش تو اصفهان باهاش آشنا شدم و دیگه بعدشم ندیدم. از خودم می‌پرسم چرا این بزرگوار شماره‌مو پاک نکرده هنوز؟ چرا نگه‌داشته؟ مگه یادشه منو؟ لابد به همون دلیلی که من شماره‌شو پاک نکردم هنوز :| اِ! اون پسر سال‌پایینی که ازش جزوۀ؟ جزوۀ چی گرفتم ازش؟ یادم نمیاد. حتی یادم نیست شماره‌شو برای چی گرفتم و شماره‌مو برای چی دادم و چرا نگه‌داشتیم هنوز. تازه همون یه درسی که یادم نیست چیه تنها درس مشترکمون بود. اِ! اون پسر سال‌بالایی که سال آخر کارشناسی جزوهٔ؟ اینم یادم نیست چه جزوه‌ای می‌خواست هم دیده. لابد شماره‌مو از یکی گرفته که پیامک بزنه جزوه رو بگیره و از اون موقع شماره‌شو دارم. ولی چرا سکانس ردوبدل شدن جزوه یادم نمیاد؟ مامانِ هم‌اتاقی اسبقم! که فقط یه ترم باهاش هم‌اتاقی بودم. اون دیگه چرا شماره‌مو داره؟ البته یکی هم باید بپرسه من چرا شمارۀ اونو دارم :| صمیمی هم نبودیم که آخه. همو که گاه و بی‌گاه چیز میز می‌فرستاد و سر هیچی دعوامون شد و چند ماهه در سکوت فرورفتیمم دیده. همسر دوست بابا که یه بار تو مشهد دیدمش، اونم دیده وضعیت واتساپمو. کاش شماره‌مو نداشت. وای!، نگهبان خوابگاه هم شماره‌مو داره و دیده. همسایهٔ مادربزرگم اینا حتی. استادم، همکار سابقم، خانم آرایشگر، حاج آقای نمازخونهٔ خوابگاه، اون دختره که برای مصاحبۀ کاری رفتم شرکتشون هم داره هنوز شماره‌مو. چرا داره هنوز؟! من چرا دارم هنوز؟ من که چند ساله با اینا هیچ ارتباط کلامی‌ای ندارم. چقدر معذبم که گوشهٔ ذهن این آدمام هنوز. بعد دوباره برمی‌گردم از ابتدا لیستو مرور می‌کنم. بین صدها آشنا و غریبه دنبال یه اسم می‌گردم که اونم مشاهده کرده باشه وضعیتمو. نیست. شاید پاک کرده شماره‌مو. شاید شماره‌م پاک شده اتفاقی. شاید اهل چک کردن وضعیت‌ها نیست. شاید دسترسی نداشته به اینترنت. اینجاست که سعدی می‌فرماید:

صد سفره دشمن بنهد طالبِ مقصود

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

دو. ظهر دوتا پیامک واریز داشتم. صدوده تومن و سیصد تومن. هر چی فکر می‌کنم نمی‌دونم از کجان. می‌تونست همون هدیۀ ورودی دانشگاه باشه که چند وقت پیش تلفنی شمارۀ شبامونو گرفتن برای واریز. ولی نیست. چرا نیست؟ چون دیروز زنگ زدم دانشگاه و از همون خانومه که تلفنی شماره‌ها رو می‌گرفت پرسیدم، گفت کنسل شد اون قضیه. صدوده تومنم برای دوتا پوستری که نیم‌ساعته با پینت طراحی کردم زیاده. حالا شایدم دستمزد اونه و سطح توقع من پایینه. 

سه. دو جا رزومه فرستادم برای کار، ولی به‌قدری سرم شلوغه که ترجیح می‌دم حالا حالاها جوابمو ندن. هر دو کارو هم دوست دارم.

چهار. لطفاً به این سؤال سرندیپ که راجع به پیازه جواب بدید. اینجا نه، پای پست خودش.

پنج. اون روز که من پست عیدی رو تو رادیو و همین‌جا تو وبلاگ خودم گذاشتم، بعضیا گفتن که نتونستن وبلاگ‌ها رو باز کنن و بیان خطا می‌داد. حالا اینکه چجوری برای من باز شد و پست کردم هم جای تأمل داره و از کرامات ماست. حالا اگه خودتون یا دیگران پستی تو آرشیو دارید که دوست دارید خودتون بخونید یا تیم رادیوبلاگی‌ها بخونه اطلاع بدید امروز.

شش. یه بار یکی از خوانندگان کامنت گذاشته بود و جزوهٔ یه درسیو خواسته بود. لطفاً دوباره کامنت بذارید بفرستم.

۹۹/۱۲/۲۹
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)