۱۵۲۸- یِرکُکی
این ترم، چهارشنبهها از هشت صبح تا ده، از ده تا دوازده، و از یک تا سه کلاس دارم. امروز صبح تا عصر تو یه دانشگاه دیگه همایش مجازی زبانشناسی حقوقی هم بود و دوست داشتم ارائهها رو ببینم. دیگه چون کلاس داشتم به ارائههای سه تا پنجش رسیدم فقط. یه گزارش مفصل از سخنرانیهای اون پویش توسعۀ پایدار هم باید مینوشتم. شبم دیر خوابیده بودم و همۀ دیروزو درگیر کمتازیا و ضبط یه فیلم آموزشی بودم. ده دقیقه از دسکتاپم فیلم گرفتم و بعد صدامو ضبط کردم گذاشتم روی فیلم و شد دویست مگ. بعد درگیر این بودم که چجوری حجمشو کم کنم که کیفیتش کم نشه. تهش یه فایل نهدقیقهایِ هفدهمگابایتی با کیفیت خوب حاصل شد که هر کاری کردم با واتساپ ارسال نشد. خودبهخود تقسیم میشد به سهتا فایل سهدقیقهای. ولی من میخواستم یهتیکه باشه. با گوشیا و واتساپهای دیگه هم امتحان کردم و نشد و به این نتیجه رسیدم که پیامرسانی بیخاصیتتر از واتساپ وجود نداره. صبشم که امروز باشه چون کلاس داشتم از شش بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. خوابم میومدا، ولی نگران بودم خواب بمونم و نرسم به کلاس. کم مونده بود وسط کلاس ظهر گریه کنم از بیخوابی. مامان هم داشت اون یه گونی هویجی که از این وانتیه که وقتایی که من ارائه دارم بلندگوشو برمیداره میاد دم در خونهمون محصولاتشو پرزنت میکنه خریده رو پوست میکند. داره یخچالو برای ماه رمضون آماده میکنه. بعد من بهقدری خسته بودم که وسط ارائۀ زبانشناسی حقوقی جلوی آشپزخونه خوابم برد و بقیۀ ارائه رو داشتم تو خواب میدیدم. نیم ساعت بعد با صدای بابا که نشسته بود پای رنده و با مامان سر اینکه طول و عرض و ارتفاع هویجا مناسبه یا نه بحث میکرد بیدار شدم :| و همینجوری که داشتم به اون گزارش مفصلی که هنوز ننوشتم فکر میکردم، این سؤال هم ذهنمو درگیر کرده بود که دورۀ کارشناسی چطور از هفت صبح تا هفت شب کلاس داشتم و وقتی هم از دانشگاه برمیگشتم مینشستم پای گزارشکار و پیشگزارش و تمرین و تکلیف و کوییز، انقدر خسته نمیشدم؟ همینجوری که داشتم با عشق مامان و بابا رو نگاه میکردم که یکی هویج پوست میکَنه و یکی رنده میکُنه، مامان گفت میتونی تو هم تهِ این هویجا رو (رنده که میکردن تهش میموند) نگینی خرد کنی؟ با اینکه هزارتا کار عقبافتاده داشتم دلم نیومد بگم نه. تو خونهتکونی که کمک نمیکنم، لااقل این یه کاری که ازم خواسته رو بکنم. ضمن اینکه معتقدم اگه تو یه خونه زندگی میکنید و در کارهای خونه مشارکت میکنید این اسمش کمک نیست مشارکته. کلمهٔ کمک رو وقتی به کار میبرن که کار مال یکی دیگه باشه و تو انجامش بدی.
یرککی به زبان ما ینی هویج. یر یعنی زمین، کُک هم ینی ریشه. یرآلما هم میشه سیبزمینی.
دیگه چون از یرآلما خرد کردنم عکس گذاشته بودم تو وبلاگم، گفتم یه عکس هم از یرککیهام بذارم :دی