پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

۱۴۶۴- دنبال‌شوندگان

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۰۱ ق.ظ

پیش‌گفتار: این یادداشت رو چند ماه پیش نوشته بودم که روز وبلاگ‌نویسی پست کنم. ولی منتشر نکردم. بعد تصمیم گرفتم روز جهانی اینترنت منتشر کنم و باز منصرف شدم. تصمیم جدیدم این بود که نگهش‌دارم برای بهمن‌ماه، روز تولد وبلاگم. ولی بازم منصرف شدم و دارم منتشرش می‌کنم :| :))

گفتار: برای من دنیای وبلاگ‌نویسی فقط به نوشتن در وبلاگم ختم و خلاصه نمیشه. من همون‌قدر که برای نوشتن وقت و انرژی صرف می‌کنم، برای خوندن وبلاگ‌های دیگه، نظر دادن و پاسخ به نظراتی که برام می‌ذارن هم اهمیت قائلم. سند این ادعا، دوازده‌هزار کامنتیه که تو پنج سالی که اومدم بیان تو بخش نظرات ارسالیم ثبت شده و ۸۵۰ تا وبلاگی که تو اینوریدرم جمع کردم. البته بیشترشون الان یا تعطیلن یا حذف شدن. از وقتی هم که ظرفیت اینوریدرم پر شده، وبلاگ‌های جدید رو به فیدلی اضافه می‌کنم. دربارۀ اینوریدر و فیدلی پیش‌تر گفته‌ام و تکرار مکررات نمی‌کنم.



اون بالا، بوکمارک‌های منه که در واقع آدرس وبلاگ‌های شماست و توی هفت پوشه طبقه‌بندی شده. پایینشم صفحۀ اینوریدرمه که همون بوک‌مارک‌هاست، به‌جز وبلاگ‌های جدیدی که اخیراً باهاشون آشنا شده‌ام. همون‌طور که گفتم اینوریدر دیگه اجازه نمی‌ده وبلاگ جدید اضافه کنم و جدیدها رو می‌برم فیدلی.

یه عده از دنبال‌کننده‌های بیان، آدرس وبلاگشونو مخفی کردن و نمی‌شناسمشون. اونایی که آدرسشونو می‌بینم و می‌شناسم رو به سه دسته تقسیم کردم و گذاشتم تو اولویت یک، دو و سه و بر اساس همین اولویت‌ها می‌خونمشون؛ با این توضیح که: 

  • اولویت ۱: اونایی که دنبالم می‌کنن و معمولاً یا گاهی کامنت می‌ذارن و ۱ می‌فرستن :دی، 
  • اولویت ۲: اونایی که دنبالم می‌کنن و قبلاً کامنت می‌ذاشتن ولی دو ساله هیچ کامنتی ازشون دریافت نکردم (اینا وبلاگشون به‌روز میشه یا اگرم نشه لااقل کامنتاشونو جاهای دیگه می‌بینم) 
  • اولویت ۳: اونایی که دنبالم می‌کنن و هیچ وقت کامنت نذاشتن (اینا هم وبلاگشون به‌روز میشه و کامنتاشونو جاهای دیگه می‌بینم. اسمشونم تو دنبال‌کننده‌هام هست ولی از دیوار صدا درمیاد از این عزیزان نه).

پس‌گفتار:

اگر دنبالم می‌کنید ولی آدرستون مخفیه و نمی‌شناسمتون، لطفاً در صورت تمایل آدرستونو بهم بدید تا من هم شما رو بخونم.

اگر دنبالم می‌کنید و قبلاً کامنت می‌ذاشتید ولی سال‌هاست که ساکتید دلیل این سکوتتونو بگید. اگر نوشته‌هامو نمی‌پسندید قاعدتاً باید قطع دنبالم کنید. با اونایی که وبلاگشون تعطیله نیستم. با اونایی‌ام که فعالن و تو این دو سال حتی یه کامنتم ازشون نداشتم ولی اسمشون تو لیست دنبال‌کنندگانمه و قبلاً اینجا خیلی رفت‌وآمد داشتن.

اگر دنبالم می‌کنید ولی یه دونه کامنتم تا حالا از طرف شما نداشتم، اگر هیچ کدوم از این ۱۴۶۳ پست تا حالا سکوتتون رو نشکسته، پس این پست هم این سکوت رو نمی‌شکنه. چون احتمالاً برای تبلیغ وبلاگتون دنبالم می‌کنید و نمی‌خونید اینجا رو. اگه می‌خونید یه چیزی بگید.

اگر به هر دلیلی فید وبلاگتون از ابتدا غیرفعال بوده یا اخیراً غیرفعال کرده‌اید، بهم اطلاع بدید تا دستی چک کنم وبلاگتونو.

اگر آدرس وبلاگتونو اخیراً تغییر داده‌اید لطفاً اگر تمایل دارید، آدرس جدیدتونو بهم بدید تا من هم شما رو بخونم. با بیان دنبالتون نمی‌کنم که از تغییر آدرستون مطلع بشم.

با تشکر :)

۹۹/۰۸/۳۰
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۶۸)

یعنی ما الان یکیم ؟؛)

 

 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت خانم دکتر عزیز :)

ما اینجا رد شدیم گفتیم یه سلامی گفته باشیم بعد بریم :)

 

+

بمونید شاد و سلامت و موفق در همه عرصه ها ❤

 

پاسخ:
سلام
بله، با اقتدار، شما یکی ❤️
۳۰ آبان ۹۹ ، ۰۰:۲۵ 1 بنده ی خدا

همواره حوصله ات تو دسته بندی مکتوب همه چیز برام قابل تحسین بوده

پاسخ:
آره تو این مورد خودمم خودمو می‌ستایم. چه حوصله‌ای دارم انصافاً 🤣😂

 ما که هستیم با اقتدار.

کمی کم حوصله شدیم. اما میخوانیم. باور کن :)

 

پاسخ:
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

سلام

من یادم نیست اخرین باری که کامنت گذاشتم کی بود.و اصلا چند تا کامنت گذاشتم اما یا گروه 2 ام یا 3 واستون:)) 

راستش این روزا کمتر وبلاگ میخونم و صادقانه بگم وقتش رو ندارم خیلی وگرنه خیلی دلم میخواست همه ستاره های روشنم رو خاموش کنم.

دلیل اینکه قبلا هم کمتر کامنت میذاشتم 2 تا مورد بود.یک اینکه تا میرسیدم به اخر پست یادم میرفت چی میخواستم بگم و دو اینکه پستهاتون خیلی کامله و این دست من خواننده رو میبنده :)) کم میارم دیگه.

اما هرجا میرم و اثر و نشانی از جغد میبینم یاد شما میفتم.یا حتی فرهنگ لغت..یا کیک تو قابلمه :))

پاسخ:
سلام لیمو جان
شما سال 96 و 97 یه بار روز تولد وبلاگم و یه بارم روز وبلاگ‌نویسی لطف کردی پیام دادی و دیگه بعدش رفتی که رفتی. آره تو یکی از این پوشه‌ها گذاشته بودمت. فکر نمی‌کردم اینجا رو بخونی و تمایل به ارتباط داشته باشی. من هر از گاهی می‌خوندمت و هر موقع می‌خواستم کامنت بذارم فکر می‌کردم نکنه دلت نخواد کامنتمو ببینی. آخه خب عجیبه یکی دنبالت کنه ولی انقدر ساکت باشه. برای همین منم سکوت پیشه کرده بودم ببینم بالاخره این سکوتمون به کجا می‌رسه. الان آوردمت تو پوشۀ یک‌ها :)
ممنونم ^-^ منم وقتی لیمو می‌بینم یادت می‌افتم. اتفاقاً دیشب داشتم لیموترش و عسل می‌خوردم [دارم سرما می‌خورم :(((] یادت افتادم.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۰:۳۳ محسن رحمانی

سلام 

بنده که همیشه فعالم :دی

یعنی تنها بلاگری که واسه همه چیز برنامه وقانون داره شمایید . یاد بگیرید یکم بلاگرا.

پاسخ:
سلام
بله :)) در همیشه‌فعال بودن شما شکی نیست. فکر کنم رکورد بیشترین کامنت دست خودتون باشه. هزارتاش که با همین نام کاربری ثبت شده.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۰:۳۵ فاطمه ‌‌‌‌

۱

پاسخ:
لطفت مستدام ^-^

من هنوزم میام اینجا رو میخونم و یه حال خوبی میگیرم :))

پاسخ:
پیامت حالمو خوب کرد ^-^
زهرا جان واقعیت اینه که تو رو گذاشته بودم تو اولویت دو. از سال 96 ارتباطتو با اینجا قطع کرده بودی. سال 98 یکی دو تا کامنت گذاشتی و باز رفتی که رفتی. این‌جور مواقع سعی می‌کنم بیشتر کامنت بذارم برای طرف که اگه دلخوره رفع بشه! ولی تو همچنان نبودی. منم فکر کردم لابد تمایلی به این ارتباط نداری. الان ولی خواشحالم هستی و پوشه‌تو تغییر دادم و آوردمت توی یکان :دی
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۷ نیمچه مهندس ...

این دسته بندی رو قبلا هم گفته بودی ولی بعضی چیزا لازمه تکرار شن انگار.مثل آداب کامنت گذاری.مثل نصایح وبلاگ نویس با تجربه به وبلاگ نویسان جوان.

من الان خوشحالم که یکم.

پاسخ:
راستش وقتی این پستو نوشتم مردد بودم منتشر کنم یا نه. فکر کردم خواننده پیش خودش فکر می‌کنه که ازش توقع دارم حتماً حضور داشته باشه. ولی واقعیت اینه که هدف من از این دسته‌بندی اینه که وقت اندکم رو با کیفیت خوبی در اختیار کسانی قرار بدم که وقت اندکشونو در اختیار من و وبلاگم قرار می‌دن. و با کیفیت معمولی در اختیار اونایی قرار بدم که عملکردشون متوسطه. وگرنه می‌تونستم همه رو درهم بخونم و خب در این صورت ارتباطمون دیگه این کیفیت رو نداشت.
بله شما همیشه یک بودی ^-^
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۰۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

من یه حاضری بزنم و برم:/

پاسخ:
ممنونم عزیزم ^-^

من یه "1" بزنم و برم:دی

پاسخ:
تشکر می‌شود ^-^

#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم (احسنت)

 

به ماها الان میتونن بگن پیرای بلاگ ؟ ماها منظورم چه نویسندهاشه چه کامنت گذاراش؟

 

دسته بندی شما یه چیز عجیبیهههههه

من تلاشم میکنم منظم باشه همه چی و همه جا  ولی وقتی شما رو میبینم میفهمم چقدر همه چیم شلخته است:)

 

با خوندن پست یک‌ها واقعا دلم برای محیط دانشگاهی تنگ شد:( ولی نمیفهمم چرا نمیتونم دوباره دل بهش بدم شاید قلوه‌ای بگیرم 

پاسخ:
همون‌طور که تو عنوان پست نوشتم اینا دنبال‌شونده هستن و طبعاً وبلاگ دارن. دنبال‌کننده‌ها و خواننده‌ها و کامنت‌گذارها که ممکنه وبلاگ نداشته باشن همه‌شون کد شبا دارن و اسمشونو با کد شباشون تو دفترچه‌م نوشتم که گمشون نکنم :)) تا حالا 208 نفر کد گرفتن. به خواننده‌های جدید کد ندادم فعلاً. به اونا هم ایشالا بهمن‌ماه میدم ^-^
این عکسو ببینید:
بخشی از پوشۀ اولویت یکه. کنار دنبال‌شونده‌ها کد شباشون رو هم نوشتم :))
گاهی وقتا خودمم از این همه نظم به وجد میام و شگفت‌زده می‌شم :))

اخ عزیزم مراقب خودت باش و به لیمو عسل درمانی ادامه بده :) تاثیر داره واقعا

باعث افتخاره که منو میخونی:)خوشحال شدم.و صدالبته که مشتاقم کامنتتون رو ببینم.حتما

متاسفم از اینکه سکوتم روی خوشی نداشته :( اما الان درست شد دیگه *_*

پاسخ:
ترکیب ترش و شیرین مزخرف‌ترین طعم دنیاست :((
پس علی‌الحساب بیام رمز اون پستای رمزدار اخیرتو بگیرم. بقیه رو خوندم اونا موندن ^-^
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۲:۴۳ اقای ‌ میم

سلام 

من اون اوایل خیلی شدید اینجا رو میخوندم بعد جسته گریخته شد دیگه آدم درگیر زندگی میشه

پاسخ:
سلام
اولویتا تو هر سنی تغییر می‌کنه. طبیعیه.

من خیلی وقته وبلاگم را ترک گفته ام و قلم درکشیدم :دی

اما میخونمت همیشه، بوس بوس :))🌸

پاسخ:
❤️😍 کاش برگردی و بخونمت دوباره

سلام من که اکثرا میخونم بنظرم روایتگر خوبی هستی این روایت شاید از نظر خودت زندگی روزمرت باشه اما توش کلی اطلاعات وطرز فکر کردن جدید و...برای منه مخاطب هست ،ولی خب اکثرا از تنبلی کامنت نمیذارم :))

پاسخ:
سلام
متأسفانه محدودیت‌هایی دارم که نمی‌تونم روایت‌های کاملی ارائه بدم. همون قانونِ جز راست نباید گفت و هر راست نشاید گفت. ولی خوشحالم که با همین روایت‌های دست‌وپاشکسته‌م هم همراهیم می‌کنید.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۳:۱۰ اقای ‌ میم

با تشکر از درک شما و برنامه خوبتون

سلام

یکی از ویژگی های خوب بلاگ اینه که هنوزم وبلاگ نویس‌های خیلی خوبی توی این سرویس هستن.

دیدن اینکه همچنان کسایی هستن که می نویسن حسِ زنده بودن رو بهم میده و خوشحالم که شما همچنان می نویسید. حداقلش امیدوار میشم که تنها نیستم!

من شاید توی هیچکدوم از دسته ها نباشم اما همیشه یه روزِ وبلاگ خونی دارم توی تقویمم، حدودا ماهی یکبار، میام وبلاگ می خونم. وبلاگ شما هم بین وبلاگ هایی هست که همیشه می خونم.

خوشحالم که سالهاست می نویسین و امیدوارم همچنان ادامه بدین این راهو.

با آرزوی موفقیت روزافزون

پاسخ:
سلام
لطف دارید. من هم خوشحالم خواننده‌هایی مثل شما دارم. امیدوارم در آینده مفیدتر از اینی که هستم بشم. 
راستش از دیدن اسمتون تعجب کردم. تو این سیزده چهارده سالی که تو عرصۀ وبلاگ‌نویسی بودم خواننده‌ای به این اسم نداشتم. حتی بیشتر که فکر می‌کنم می‌بینم بین بلاگرا و هم‌کلاسیا و دوستا و آشناهامم کسی هم‌اسم شما نبوده. 
سلامت باشید :)

خب من نه زیاد قدیمی ام نه زیاد حرفی برای گفتن دارم

اصلا به حساب میام؟ 

پاسخ:
شما جزو اون دنبال‌کننده‌های جدیدی که منتظر بودم یکی دو کامنت بذاری و بیشتر باهات آشنا بشم و  بفرستمت فیدلی و بخونمت ^-^ قبلاً هر کی دنبالم می‌کردو اضافه می‌کردم به اینوریدر، ولی حالا با توجه به محدودیت ظرفیت، اول صبر می‌کنم یه کم آشنا بشم و چند تا کامنت رد و بد بشه و مطمئن که شدم تبلیغاتی و رهگذر! نیست، بعد وبلاگ رو اضافه می‌کنم به فیدخوان‌ها.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۴:۰۰ هلن پراسپرو

این نظم و اراده وبلاگ‌نویسی/خونی تون ستایش برانگیزه*_*

پاسخ:
تو هر کاری به‌نظرم چنین نظمی لازمه. نمی‌گم من موفقم تو این کار، ولی راز موفقیت آدمای موفق همین نظم و رعایت اصول و قواعد هست.
وبلاگ شما هم مثل وبلاگ سین دال تو پوشۀ جدیدها بود. منتظر بودم یه ارتباط بگیریم باهم بعد فید وبلاگتو اضافه کنم به فیدخوان :)
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۴:۴۶ ناصر دوستعلی

بیمار عشق را ز مسیحا چه فایده؟

دارد لب تو فایده اما چه فایده؟

پاسخ:
هـ بدم...
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌ هاست
+فاضل نظری
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۵:۲۷ ‍‍‍‍‍‍ :)

سلام :) من خیلی وبلاگ شما رو دوست دارم و همیشه می خونمش و البته از خوندنش و از سادگی و بی شیله پیله بودنش لذت میبرم. فکر کنم تا حالا نظر نذاشته باشم اما دلیل خاصی جز اینکه چیزی برای گفتن نداشتم وجود نداره. 

پاسخ:
سلام
بله این اولین نظریه که اینجا گذاشتی ^-^
خوش اومدی :)

(ن)

سلام

1

:)

پاسخ:
سلام ^-^
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۶:۱۰ ناصر دوستعلی

نه منظورم مشاعره نبود

دقیقا مفهوم بیت منظورم بود

به قول معروف: منطوق با مفهوم کاملا منطبق بود

اما برای خالی نبودن عریضه:

ت...

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

 

بسیار فتاده بود هم در غم عشق

اما نه چنین زار که این‌بار افتاد

 

مولوی

پاسخ:
چون ارتباطشو به پست متوجه نشدم گفتم حداقل با مشاعره جواب بدم
دال بدم
سایه فرمود:
دیدی آن یار، که بستیم، صد امّید در او
چون به خونِ دلِ ما دست گشود ای ساقی؟
دیدیم حضرت استاد. دیدیم.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۶:۳۵ هیـ ‌‌‌ـچ

خدا رو شکر یه بار تو زندگیم «اولویت ۱» شدم! D:

پاسخ:
خدا قسمت همه‌مون بکنه این حس خوبو :)) 
من البته ترجیح می‌دم تو پوشۀ وی‌آی‌پی ملت باشم :دی
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۷:۲۵ هیـ ‌‌‌ـچ

شما تو وی‌آی‌پی قلب مایی رفیق ;)

پاسخ:
[ذوق‌مرگ می‌شود]
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۳ سیمیا ‌‌‌‌‌

من شما رو برخلاف اکثر وبلاگ‌هایی که در بیان دنبال می‌کنم، عمومی دنبال کردم. چون متوجه شدم که این شناس‌بودن و ارتباط‌گرفتن براتون مهمه. خیلی عادت به کامنت‌گذاشتن ندارم. ولی هستم و می‌خونم و یاد می‌گیرم :))

پاسخ:
بله آدرس شما رو دیده بودم و برداشته بودم و گذاشته بودم تو فولدر وبلاگ‌های جدید و منتظر اولین پیامتون بودم :دی
ممنون از حضورتون :)
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۰:۴۶ اقای ‌ میم

یادم میاد بهم گفته بودید قبلا این اولویت بندی ها رو بعد هم بهم گفتید وبلاگ جدیدم تو اولویت های بالا بوده و نمیدونستید دقیقا کی هستم :)))))) 

پاسخ:
وبلاگ دفترچه‌تونو همیشه و کامل می‌خوندم ولی از وقتی اومدید بیان مدام وبلاگ حذف کردید و آدرس عوض کردید و از نظر روحی پایدار نبودید و رفتارهاتون عجیب و غریب بود. منم دیگه بی‌خیال وبلاگتون شدم. یه سالی میشه که وبلاگتونو نمی‌خونم.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۱:۱۱ اقای ‌ میم

این حق طبیعی خواننده است که بخواد یه وبلاگ رو بخونه یا نه

دوست دارم وبلاگم پرخواننده باشه ولی برام هیچ اهمیتی نداره اگه کسی نخونه منو

براتون آرزوی موفقیت میکنم

پاسخ:
آره، ولی این هیچ اهمیتی نداره گفتنتون قشنگ نیست. همین لحن منو از بام وبلاگتون پروند. یادمه یکی دو بار تو موقعیت پرکاریم پای پستتون نشسته بودم و همچین چیزی یا یه کم تندتر از این گفتید. منم تو دلم چند تا فحش نثار خودم کردم که نشستم وقتمو پای کسی هدر می‌دم که ارزشی برام قائل نیست :)) :|
مخاطب‌مدار نبودید. الان البته خبر ندارم از فضای پستاتون.
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۱:۴۲ مهندس خانوم

من هیچ وقت وبلاگ نویس موفقی نبودم و نتونستم یه وبلاگ برای خودم داشته باشم. اما همیشه وبلاگتو چک می کنم. بنا به شخصیت درونگرایی که دارم خیلی کم تو وبلاگای مورد علاقه م کامنت میذارم. بیشتر دوست دارم شنونده باشم. بقیه حرف بزنن من گوش کنم ... داخل پرانتز بگم گاها مثل الان کلی ممکنه بنویسم و آخرش منصرف بشم کامنتمو ارسال کنم حتی الان هم میخواستم برات نفرستمش چون با خودم گفتم الان مخاطبت وبلاگ نویسا بودن که من وبلاگ نویس نیستم دوما اینکه فکر می کنم دونستن اینکه من چه فکری می کنم چرا باید برای بقیه اهمیت داشته باشه. خلاصه اینکه بر خودم غلبه کردم تا این کامنتو ارسال کنم. 

 

اما جالبه با این حال بین سه چارتا وبلاگی که دنبال می کنم شما تنها وبلاگ نویسی هستی که در موردت خواب هم دیدم این نشون میده از نظر روحی خیلی باهات انس گرفتم. حتی گاها تو دنیای واقعی برای بقیه مثالت زدم که من به شخصی رو میشناسم که اینقدر با اراده س و اگه یه روز دنیای وبلاگ نویسی رو ترک کنی خیلی ناراحت میشم. حتی بر حسب اتفاق تک مصرع مورد علاقه مون هم یکیه...

مجددا همین الان دوباره تصمیم گرفتم کامنتمو نفرستم. اما میفرستمش تا بدونی ممکنه مخاطبای این شکلی داشته باشی. 

پاسخ:
خوشحالم که بر نیروی امرکننده به انصراف از ارسال کامنت غلبه کردی و فرستادیش :)) و خوشحالم بابت داشتن دوستایی مثل شما.
من یه خواننده به اسم محبوبه داشتم که نمی‌دونم چرا تو گوشه‌های خاطرات دورم مونده که به اسم مهندس خانوم کامنت می‌ذاشت. تو اونی؟
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۱:۵۴ اقای ‌ میم

من هم آدمم و ممکنه عصبانی بشم و تند جواب بدم اگر دنبال این هستید مثل سابق با آرامش و خوشی کامنتا رو جواب بدم باید بگم از من برنمیاد

پاسخ:
همه‌مون آدمیم و قطعاً عصبانی می‌شیم. در طول روز ده‌ها دلیل موجه و منطقی می‌تونیم داشته باشیم بابت بدخلقیامون. ولی خوانندهٔ بیچاره اومده از وبلاگمون یه چیزی یاد بگیره، یا حال و هواش عوض بشه و خوشحال برگرده. نه که حرص و جوش و دق و دلیامونو سرش خالی کنیم. من این‌جور مواقع نمیام سراغ وبلاگم. یا مثل دو ماه پیش کامنتا رو ارجاع می‌دم به آدرس دیگه که تو اون شرایط حساس پیام جدید نبینم و پاچهٔ کسیو نگیرم :| 
من بیشتر وقتا عصبانیتمو تو خودم می‌ریزم. به جاش شبا خواب می‌بینم دارم طرفو به‌قصد کشت می‌زنم :))
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۱:۵۹ ناصر دوستعلی

فراوانی ابیاتی که با ی شروع بشن زیاد نیست

بیشتر هم مناجات باید باشن 

مثل

یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش

می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش 

 

از حافظ 

 

اما اگر بگردی چیزهایی شبیه به این هم ممکنه پیدا کنی 

 

یک امشبم که خم ابروی تو محراب استچ

چرابه گرد من از آب دیده، غرقاب است

 

از ظهیر فاریابی

 

منظورم این بود که 

فایده‌ی چندانی نداشته برای ما 

با اینکه دوران وبلاگ‌نویسی بسیار خوب بود و دیگه تکرار نشد 

از دلایلی که وبلاگ شما رو دنبال می‌کنم و گاهی مطالعه 

همینه که منو به یاد اون دوران می‌ندازه 

 

یاعلی مدد

پاسخ:
یاد اون ایام به‌خیر
اشعار زیبایی بودن :)
ممنون از حضورتون
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۲:۱۳ اقای ‌ میم

نمیدونم شاید حق با شماست 

۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۲:۲۶ مهندس خانوم

بله خودمم. اما از اول با همین اسم برات کامنت گذاشتم شاید یکی دوبار هم با اسم رهگذر. البته در مورد دومی مطمئن نیستم!!

 

لطف داری ... خلاصه که اگر چه بستر ارتباطمون مجازیه اما برام غیرمجازی محسوب میشی. 

پاسخ:
عزیزم ^-^ خوشحالم هنوز و همچنان هستی و باهم دوستیم :)
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۲:۳۶ اقای ‌ میم

خوبم نیست آدم انقدر زود رنج باشه:) 

پاسخ:
خوبم نیست هی بقیه رو برنجونیم و انتظار داشته باشیم دیررنج باشن :))

به‌شخصه حتی اگه توی اقیانوس آرام، شناور باشم و یه‌ کوسه هم توی ۳ سانتی‌متریم وایساده باشه، دماغشو میزنم کنار، گوشیمو برمی‌دارم بعد میام اینجا رو چک می‌کنم:)))))

چک کردن خود وبلاگ که هیچی، لینکا و بعدش لینک لینکا (:دی) رو می‌بینم، بعد کامنتا رو می‌خونم و با جواب کامنتا می‌خندم:دی بعد می‌بینم که بعضی جاها که فکر می‌کردم نیم‌فاصله باید بذارم، نباید بذارم:دی ستون بازنشرو چک می‌کنم، بعدش جدیداً یه‌ بار عددای پست رو نگاه می‌کنم بعد یکم فکر می‌کنم چقدرررر موقع اون معمای کارنامهٔ دکترات خندیدم. با تک تک عدداش. و حین جمع بستن استرس دیدن نتایج کنکور خودمو داشتم انگار اصلاً:)))))) هنوز باز نکرده، داشتم غر میزدم که پروردگارا انصافاً به‌جز شبی کیو میخوای قبول کنی؟ اگه رد شده‌باشه من ترک تحصیل می‌کنم اصن:دی چه وضعشه:))))بعد دیگه هیچی:)))

ینی می‌خوام بگم اینجا انگار...می‌دونی؟ خونه‌س. 

هرجاام که بری، هر چقدر دور، هر چند سال هم که بگذره، باز برمی‌گردم من اینجا. 

چون اینجا خونه‌س.

و واقعیت اینه که دلم واست تنگ میشه اگر ببندی این وبلاگ رو. و به احتمال ۹۸ درصد (آلزایمر و باقی احتمالات مثل اینکه هممون بریم مریخ زندگی کنیم مثلاً و و درگیر تأمین اکسیژن بشم خیلی:دی) در آینده‌ای که وبلاگت بسته‌س و خبری ازت ندارم به امیرحسین و نسیم فکر می‌کنم و هروقتم جغد یا مدار یا نیم‌فاصله یا ساعت چهار یا پستای طولانی:دی و صدتا چیز دیگه ببینم، یادت بیفتم و بگم ینی الان کجاس؟ ولی خب اگر نوشتن دیگه از یه‌ جایی به بعد خوشحالت نمی‌کرد، کاریو بکن که خوشحالت می‌کنه:))) چون خوشحالیت از همهٔ اینا مهم‌تره. قطعاً و حتماً.

پاسخ:
چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر این کامنتو دوست داشتم ^-^ از اولین واژۀ اولین جمله‌ت تا آخرین کلمۀ آخرین جمله‌ت یه جوری نیشم تا بناگوش باز بود که دور و بریام مشکوک شدن و در حال حاضر شدیداً در صددن بفهمن پیام کیو داشتم با چنان ذوقی می‌خوندم.
اینجا تا پنج‌هزار پست جا داره فکر کنم. تا اون موقع هستم. از ناقص رها کردن و رفتن خوشم نمیاد. حتماً تموم می‌کنم فصلو. به‌شرط حیات! ایشالا پست دفاع دکتری و به مراد رسیدن یا نرسیدنمو همین‌جا می‌ذارم و از بعدش دیگه واقعاً خبر ندارم. به خودم باشه مراحل رشد و نمو بچه‌هامم باهاتون به اشتراک می‌ذارم :دی
۰۱ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۳ ناصر دوستعلی

چ در انتهای مصرع اول بیت دوم کامنت دوم اشتباه تایپیه

سلام

خب اولین باره کامنت میذارم...

میدونید،بیشتر از خود متن و نوشته و پست ها شخصیت و روحیه‌ی نویسنده برام اهمیت داره و پست های بلند سبک مورد علاقه ام نیست...

ولی جالبه بدونید،هر دفعه میام اینجا،اول به خودم میگم دو خط میخونم و میرم...ولی به طرز عجیبی هر بار جذب میشم تا آخر پست رو بخونم و ولع دارم بدونم خط های بعدی چی نوشته شده،در حالی که هر خط که میخونم میگم این خط اخره،دیگه نمیخونم!

دقیقا این اتفاق هر بار میوفته...

یه حس بینابینی دارم،هم به شما،هم به وبلاگتون و هم به کامنتاتون...برام غیر قابل درک ولی جذاب هستید!

+راستش یکم برام ترسناکه اینجا کامنت گذاشتن!،ارشیو رو نخوندم و شناخت کاملی ندارم تا حساسیت ها و ...بدونم...

پاسخ:
سلام
خوش اومدی به کامنتدونی ^-^
کلی به این توصیفی که از خوندن وبلاگم کردی خندیدم :)) من واقعاً شرمندۀ پستای طویلمم. شانس آوردین گرفتار درس و دانشگاه شدم و دیگه یه مدت بخوام هم از پستای طولانی خبری نیست.

این پست چه خوب بود. با کلی خوانندۀ جدید آشنا شدم. فکرشم نمی‌کردم چنین بازخوردی بگیرم.

پنج‌هزار تا:)))))))))))[وی از ذوق جامه می‌درد و سر به بیابان‌ها می‌گذارد]

بعدشم یا فصل جدید و وبلاگ جدید یا کمپین می‌زنیم با بچه‌ها، محدودیت پنج‌هزار تا پست رو برمی‌داریم:دی

#شما_هنوز_بلاگرا_رو_نشناختین_جناب_بیان:دی

#ذوق_برای_رشد_و_نمو_بچه‌_های_شبی:دی

#لوبیا_ها_ی_گوگولی:))))))))

پاسخ:
اصلاً این بیان باید جایزه بده به کسی که پنج‌هزار پست طویل نوشته و خودشو رسونده به مرحلۀ پنج‌هزار :))

خوشحال شدم دیدم نوشتی تا پنج‌هزار هستی (ان‌شاءالله) :)

من با خوندن وبلاگ خودت پام به بیان باز شد و دوست دارم تا وقتی که می‌نویسی بخونمت :) امیدوارم تمایلاتم تغییر نکنن و سایر عوامل هم همکاری کنن.

راستی من دوست دارم زیاد کامنت بذارم ها، ولی یه دوره‌هایی تنبل می‌شم خیلی :/ و حتی ممکنه حوصلۀ وارد شدن به پنل وبلاگم رو هم نداشته باشم و فقط وبلاگ‌هایی رو که آدرس‌شون رو حفظم بخونم که پست‌هاشون روی هم جمع نشه، و شباهنگ توی این دسته‌ست.

پاسخ:
کاش همه‌تون بمونید تا اون موقع. 
الان نصفه‌شبه و من در حال تحویل تکالیف شنبه‌م و این پیاما کلی بهم روحیه میدن.

+ ممنونم از همه‌تون رفقا 

انه عزیز

چه خوب شد این پست رو گذاشتی مدتی بود میخواستم یه سوال راجع به اینوریدر بپرسم ولی هی میگفتم شاید وقت نداشته باشی.

من یه مدته که اینوریدرم کار نمیکنه و همه ی وبلاگارو به صورت قرمز نشون میده و این خطارو مینویسه:

cURL error 28: Connection timed out after 30007 milliseconds

اصن نمیفهمم چرا اینجوری میشه انگار که مثلا rss ها جواب نمیدن نمیدونم‌‌...

Unsubscribe هم کردم که دوباره وارد کنم ادرسارو اما اصلا نمیشه همش میچرخه.

بر فرض اگر یه ادرس جدید رو شما بخواین وارد کنین تو اون قسمت نواری که باید ادرسو وارد کرد وقتی زدیم بعد اینتر رو هم زدیم اون وقت کدوم گزینه رو باید بزنیم feeds رو باید بزنیم؟یا شما همین که اینترو میزنین خود به خود اون وبلاگ سابسکرایب میشه؟

پاسخ:
مشکل از اینوریدر نیست. فیدلی هم این‌جوریه. مشکل از بیانه. منم چند وقته پیگیرم. این موضوع رو به گوش مسئولین رسونده‌ام و منتظر پاسخشونم.
پیامم بهشون این بود:
چند وقتی هست که بلاگران خارج‌نشین بیانی (چه اونایی که اروپا هستن چه امریکا) نمی‌تونن وارد پنلشون بشن پست بذارن. وبلاگ‌های ما رو هم نمی‌تونن باز کنن بخونن. انگار براشون فیلتره. چند وقتی هم هست که فیدلی و اینوریدر و سایر فیدخوان‌ها به‌روز نمیشن و پستای جدید بیان و بلاگ‌اسکای رو نشون نمی‌دن. البته اینوریدر هر چند روز یه بار یه لحظه وصل میشه و وبلاگ‌های بیان رو نشون میده و بعد قطع میشه. خارج‌نشین‌ها با فیدخوان هم نمی‌تونن بخوننمون.
حالا سؤال اینه که بیان دنیا رو تحریم کرده یا دنیا بیان رو، و این مشکل همیشگیه یا موقته و حل میشه؟ 


همین چند دقیقه پیش جواب دادن/ به دیتاسنتر حمله شده و اینا هم ساده‌ترین راه (یعنی بستن آی‌پی خارج از کشور) رو انجام دادن و گویا چیز مهمی نیست و لازم نیست نگران باشیم و زیاد طول نمی‌کشه و این‌طور که گفتن چیزی هم نیست که دست بیان یا بلاگ‌اسکای باشه و یه مشکل عمومیه و خیلی از مراکز داخلی رو درگیر کرده.


با نظم و ترتیب، یک جا نشسته⁦☺️⁩

پاسخ:
صد دانه یاقوت، دسته به دسته :))

سلام.من تو دسته ای بودم که یکسال هست وبلاگم تعطیله و وبلاگ هم نمیخوندم ولی دوباره شروع کردم به وبلاگ خوندن!(بازم نمینویسم انگار حرفی نیست برای زدن) و خب وقتی وبلاگ میخونم کامنت هم میذارم:)

پاسخ:
سلام
برگشتن به‌خیر! خوش برگشتی :))

میشه من بازم 1 بذارم ؟

پاسخ:
آره بذار. یک، مفت، کامنت‌دونی، مفت :))
[سنگ مفت، گنجیشک مفت :|]
۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۱۴ فینگیل بانو

سلام 

منم تغییر دادم آدرسمو :دی همینیه که اینجاست. هرچند خیلی وقته بیشتر خواننده ام تا نویسنده.

 

*رونوشت به آرزو: اتفاقا الان که داشتم میومدم پایین؛ داشتم دنبالتمیگشتم =) اخیرا رویت نشدی در بلاگستان =)) امیدوارم خوب باشی :*

پاسخ:
سلام
من از تغییر آدرست خبر نداشتم. تازه فهمیدم :((
۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۰ کوثر متقی

ویژه ها را هم گفته بودی  یا من ندیدم یا چی؟

پاسخ:
ویژه‌ها رو مبسوط و مفصل توضیح ندادم فکر کنم. جسته‌گریخته شاید در پاسخ به کامنتی پیامی سؤالی چیزی گفته باشم. ویژه‌ها دوستان و آشنایان حقیقی من هستن. یه سریاشون آدرس وبلاگشونو بهم دادن، ولی خبر ندارن منم وبلاگ دارم. لذا هرگز برای اونا کامنت با نام کاربری دردانه و شباهنگ و آدرس وبلاگ نمی‌ذارم. یه سریاشون می‌دونن وبلاگ دارم، ولی وبلاگمو نمی‌خونن. ولی چه اونا منو بخونن چه نخونن من می‌خونمشون. چون اینا فامیل و هم‌کلاسی و هم‌دانشگاهی و اینا هستن، اسم و آدرسشونو هیچ وقت لینک نمی‌کنم برای شما. چرا؟ چون اولاً ممکنه وبلاگ خودم لو بره، ثانیاً نمی‌خوام شما با اونا ارتباط بگیرید. چرا ارتباط نگیرید؟ یه مثال ساده بزنم:
فرض کن من هرگز تو وبلاگم نگفتم و نمی‌خوام بگم اهل کدوم شهرم. فرض کن پدرم یا برادرم هم وبلاگ داره (داشتن قبلاً) و اونجا کاملاً به این موضوع اشاره کردن که اهل کجان. اصلاً آدرس خونه رو دادن :)). یا فرض کن من هرگز تو وبلاگم نگفتم دانشجوی کدوم دانشگاهم، ولی هم‌کلاسیم وبلاگی داره که اونجا شفاف به این موضوع اشاره می‌کنه. حالا اگه شما بدونید اون بلاگرها چه نسبتی با من دارن، کلی اطلاعات این وسط لو می‌ره. برعکسم هستا. مثلاً ممکنه من بگم ساکن کدوم شهرم، ولی برادرم نخواد خواننده‌هاش اینو بدونن. که اتفاقاً اون نسبت به اطلاعاتش حساس‌تر هم هست. لذا من این افراد رو که ارتباطم باهاشون حقیقی هست، تو پوشهٔ ویژه نگه‌می‌دارم. ضمن اینکه نسبت به خوندن پستاشونم به‌مراتب ذوق و شوق بیشتری دارم.
حدوداً ده‌بیست‌تا وبلاگ تو اون پوشه هست. قبلاً بیشتر بود، ولی حالا خیلیاشون تعطیل شدن.

سلام و درود دُردونه خانوم عزیز 

 

نمیدونم من توی کدوم دسته بندی‌ات قرار میگیرم 

ولی مطمئنمم تا وقتی بنویسی و من هم زنده باشم ـ میخونمت !

چرا پای هر پست‌ات ولحرفی نمیکنم برمیگرده ب حال و روزم،اگر هورمونهام جفتک نندازن کامنت میزارم اگر هم ک .... :( 

 

شاد و سلامت و نویسا باشی الهی

 

پاسخ:
سلام
ممنون. لطف دارید. شما جزو مقربین درگاه مایی :))
خوب شد کامنت گذاشتید. منتظرتون بودم بیاید یه چیزی بپرسم. اگر حافظه‌م درست یاری کنه گفته بودید ساکن ایران نیستید. دوستان خارج‌نشین من چه اونایی که اروپا هستن چه امریکا، نمی‌تونن وبلاگمو باز کنن. بلاگرهای ایرانی ساکن خارج! هم چند روزه که نتونستن وارد پنلشون بشن پست بذارن. سؤال اولم اینه که شما چجوری اومدید و سؤال بعدی هم اینکه آیا تو دو سه هفتهٔ اخیر مشکلی با وبلاگ‌های بیان داشتید یا نه. چون ده روزی هم هست که فیدلی و اینوریدر به‌روز نمیشن. حالا نمی‌دونم بیان، دنیا رو تحریم کرده یا دنیا بیان رو :))
۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۳:۴۷ مـهـ ـیـار

حالا بنده که فقط خواننده هستم و پست نمیذارم 

در کدوم دسته قرار دارم؟

پاسخ:
افرادی که شبیه شما هستن وبلاگشون به‌صورت بالقوه تو فولدر ۱ هست.

سلام و درود مجدد خانوم 

 

واووووو ! (از مقربین درگاه بودم و خودم خبر نداشتم )  :) شما لطف داری ب بنده 

 

بله منم برای وارد شدن ب وبلاگهای بیان مشکل داشتم (ظاهرن بیان سکته کرده بود) 

 امروز صبح هم با ناامیدی کلیک کردم ک خوشبختانه باز شد (دقیقن نمیدونم چند روزه ک بیان مشکل داشت)

 

 

پاسخ:
داریم پیگیری می‌کنیم ببینیم مشکل از کجاست. چند کامنت بالاتر در پاسخ به نیلوفر متن پیامی که برای مسئولین فرستادم رو نوشتم. امیدوارم حل بشه.

سلام.اول فکر کردم کسانی باید کامنت بذارن که ازشون بی‌خبری...کامنتها رو که خوندم دیدم نه هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو هست:)

همانطور که می‌دونی با خوندن وبلاگت و برای رمز گرفتن وبلاگ ساختم بنابراین مشخصه که چقدر پستات و دوست دارم و هر روز تا تو سرویس می‌نشینم اولین کارم چک کردن اینجاست اگه پست باشه که چه بهتر و اگه نباشه به تمام گوشه کنار وبلاگت نگاه می‌کنم ببینم چیز جدیدی اضافه شده که ندیده باشم یا نه...

راستی از این‌ که دیدم تو پوشه یک هستم خوشحال شدم (هر چند که ویژه یک چیز دیگه است) 

پاسخ:
سلام
شماها خیلی به من محبت دارید. کاش لایقش باشم و بتونم یه روز جبران کنم.

+ شب حدودای سه خوابیدم و صبح زود بیدار شدم. دیگه اگه کامنتا رو یه‌خطی جواب می‌دم ببخشید. خسته‌ترینم :|

من از اونام که مخفی دنبال می کنن ولی گاهی یه پارازیت هم میندازن. 

پاسخ:
پنجاه‌وهشت نفر مخفی‌ان. حس می‌کنم یه کلاه یا جوراب مشکی کشیدید رو سرتون افتادید دنبالم :دی :))))))))))
۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۹:۱۰ زهرا یگانه

سـلام.
از وقتی که این پست رو خوندم دارم دنبال اولین ارتباط یا خاطره از شما در ذهنم می گردم. بر می گرده به سال های قبل ...اولین خاطره ای که از نسرین دارم، نمیدونم دقیقا برای چند سال پیش هست شاید 4-5 سال پیش(اون موقع به گمانم هنوز در مقطع کارشناسی بودی) در پستی داشتی شفاف سازی می کردی،  اینکه چه طور با توجه به شرایط سختی که داشتی در وبلاگ پست های با محتوای شاد میذاشتی و تک تک پست ها و اتفاقات واقعی رو با هم تطابق می دادی. (یک مشکل مجازی بود به گمانم.) از اون موقع نسرین، تورنادو، شباهنگ، دردانه رو دنبال می کنم.

+فکر کنم بهترین توضیح برای من؛ توصیفی هست که خانم آریانه به کار بردن"غیر قابل درک اما جذاب". نمیشه گفت خواننده پرُ پاقرص که همه ی پست ها رو بخونه و در کامنت گذاری شرکت داشته باشه، اما به هر حال بوده، نصفه نیمه، گاهی بیشتر گاهی کمتر.

پاسخ:
سلام
اوهوم. سال نودوچهار بود. چه خاطرات تلخی بودن. چه روزای سختی. اون مشکلات نکُشت و قوی‌ترم کرد.
از آخرین کامنتی که اینجا گذاشته بودی تا امروز سه سال و سه ماه و سه هفته می‌گذره :)
خوشحالم هنوز هستی :)
۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۹:۴۴ کوثر متقی

چه خوب

به عنوان یکس از شیفتگان مکتب نظم و الویت بندی و با حساب کتاب زندگی کردن در برابر حرکتت کلاه! از سر برمیدارن

پاسخ:
در ادامۀ اون پاسخی که دادم:
گاهی می‌دیدم و هنوز می‌بینم که یه سری از زوج‌های بلاگر مثل میرزاده خاتون و امیرعلی و یه سری از زوج‌های کانال‌نویس مثل ماری جوانا و محمود، گاهی تو پستاشون خواننده رو به پست همسرشون ارجاع می‌دن. یا مثل جوگیریات (مانیما) دوتایی یه وبلاگ و کانال دارن. ظاهرش خیلی رویایی و فانتزی و جالبه و منم یه وقتی دوست داشتم با یه بلاگر ازدواج کنم یا کسی که باهاش ازدواج می‌کنم بلاگر باشه و از این حرکتا بزنیم و خواننده‌های اون، وبلاگ منم بخونن و شماها وبلاگ اونو بخونید و یه اتفاق رو از دو زاویۀ متفاوت بنویسیم و شما هر دو زاویه رو بخونید و احتمالاً لذت ببرید!. اتفاقاً و متأسفانه سال‌ها پیش یک چنین کاری هم کردم. من از زاویۀ دید خودم راجع به یه خواستگار نوشتم و اونم از زاویۀ دید خودش تو وبلاگش قضیه رو نوشت. خدا رو شکر انقدر عاقل بودیم لینک ندیم ولی یکی دو نفر از دوستان مشترک فهمیدن. البته در ادامه فهمیدیم به درد هم نمی‌خوریم. اون موقع این حرکت جالب به‌نظر می‌رسید، ولی الان عمیق‌تر که به قضیه فکر می‌کنم می‌بینم وحشتناکه و دیگه هرگز چنین کاری نمی‌کنم. می‌دونی که من شدیداً روی اطلاعاتی که بهتون می‌دم حساسم و دقت دارم. ینی هر اطلاعاتی که راجع به استادام، دوستام، خانواده‌م، فامیلم و خودم بهتون دادم کاملاً حساب‌شده بوده و حواسم بوده چی میگم. حتی زاویۀ عکس‌هام و چیزایی که تو عکس‌هام هستن هم حساب‌شده هست. درسته دروغ نمی‌گم ولی هر راستی رو هم نمی‌گم و نخواهم گفت. یه سری اطلاعات رو کاملاً فیلتر کردم و ازتون بپرسم، هیچ جوابی براش ندارید. در واقع هیچ‌وقت تو هیچ پستی بهتون اون اطلاعات رو ندادم. حالا ممکنه کسی که باهاش زندگی مشترک داری این حساب و کتاب‌ها رو نداشته باشه یا شعاع و مرز حریم خصوصیش فرق داشته باشه و یه وقتی یک چنین اطلاعاتی که برای تو مهمه رو تو پستاش به مخاطب بده. یا یه اطلاعاتی به‌نظر من بی‌اهمیت باشه و من لو بدم. به‌نظرم اگه یه همچین شرایطی پیش بیاد، دیگه اون استقلالی که قبلاً داشتی رو نداری. چون علاوه بر اطلاعات خودت، مدام باید حواست به اطلاعات همکار یا همسر یا هم‌کلاسیت هم باشه. خیلی سخته. من حتی سر اینکه زن و شوهر آدرس وبلاگ همو داشته باشن دچار تردیدم :|

سلام مجدد دردانه عزیز

مرسی از پیگیری هات.متوجه شدم.

دقیقا بلاگ اسکای خیلی وقته که دیگه اینوریدر نشون نمیده پستای جدیدشو؛ ولی بیان بعضی وقتا درست میشه؛ یعنی میزنم رو اخرین پست اون وبلاگ بیان، میره وارد وبلاگش میشه و بعد از چند ساعت که برمیگردم میبینم اون وبلاگ از حالت قرمزی خارج شده و مثه قبل شده. (البته ممکنه چند روز بعد دوباره خراب شه) اما خب بلاگ اسکای چندین ماهه که درست نشده هیچ جوره‌.

 

من به اینوریدر پیام دادم گفتم اونا هم درجواب گفتن بگو که دقیقا کدوم ادرسه که مشکل داره حالا به نظرت یکی از ادرسای بلاگ اسکای رو بگم بهش تا چک کنه؟

هرچند الان جوابو میدونیم...

 

۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۰ کوثر متقی

 با اینکه ممکنه در نگاه اول این تصور پیش بیاد که اطلاعات شخصیت را راحت مینویسی ولی کاملا دقت کرده بودم که حساب شده اس همه چیز و تنها وبلاگی هستی که خاطره هاشو می خونم و پشیمون نمیشم از وقت گذاشتن واسه اش چون میدونم سبکت چطوره و...

 

پاسخ:
امیدوارم در آینده به زردی و چرت‌وپرت‌نویسی نگرایم! و این اندک فایده رو حفظ کنم

وااااااااای دستت درد نکنهههههه‌ که گشتی اون پستو پیدا کردی.

دست اقای بهنام هم درد نکنه.

خیلی خوب بود درست شد.

فقط همونطور که تو کامنت‌ها نوشته بودن وقتی به اینوریدر اضاف میشه متن پست نمایش داده نمیشه حتی اگر رو قهوه بزنیم. فقط میفهمیم که پست جدید گذاشتن.(یعنی من که نتونستم کاری کنم که متن رو نشون بده.)

 

پاسخ:
آره منم نمی‌تونم متنو ببینم. ولی همینم غنیمته. بهتر از اینه که دستی هی چک کنیم ببینیم به‌روز شدن یا نه.

سلام

من همیشه میخونم اما خاموشم به 3 دلیل:

1. حدود 70 درصد اوقات نمیدونم چی بگم، یا میام یه چیزی بگم ولی کلمات مناسب پیدا نمیکنم برای بیان اون احساسی که پیدا کردم 

2. گاهی وقتا میگم قرار نیست همیشه نظر بدی که!

3. تنبلی، امان از تنبلی.

اگرچه وقتی عدد ۴ یا کلمه مراد یا جغد رو میبینم یاد شما می‌افتم. حتی سفرهای طولانی مدت با اتوبوس هم منو یاد شما می ندازه، شهر تبریز همینطور. حتی مسافرخونه هم اگه جایی ببینم یاد اون شبی میوفتم که رفتین توی اون خونه ای که فرهنگستان یا دانشگاه- دقیقا یادم نیست- بهتون داده بود. من خودم خیلی پست نمیذارم توی بیان، شاید یک، دو حتی 3 ماهی یک‌بار، از بس میبینم همه چقدر قشنگ مینویسن و چقد موضوع دارن نمیدونم چی بگم :))

و باید بگم شما منظم ترین و برنامه ریز ترین آدمی هستی که من تا حالا دیدم. 

پاسخ:
سلام کژال
تو یکی از اونایی بودی که پارسال اون چهل تا پست رمزدارو خوندی. یادمه اون موقع هم گفتی کم کامنت می‌ذاری. اشکالی نداره. ولی هر از گاهی یه چیزی بگو و یه علایم حیاتی نشون بده :دی

سلام. منم دیدم خواننده‌های خاموش کامنت میذارن گفتم منم بذارمD:

فکر می‌کنم ماه رمضون امسال با وبلاگتون آشنا شدم. با همون نگاه اول فهمیدم که وبلاگتون همهٔ ویژگی‌های مورد علاقهٔ من رو داره. روزانه‌نویسی، پست‌های طولانی، رعایت علائم نگارشی و از همه مهم‌تر این که زبان‌شناسی می‌خونید. البته من از زبان‌شناسی خوندن خوشم نمیاد، ولی زبان‌شناسان رو خیلی دوست دارم!

از ماه رمضون تا مرداد داشتم آرشیو وبلاگتون رو می‌خوندم. خیلی طول کشید ولی بسیار خوش گذشت. وقتی به تهش رسیدم و دیدم از اسفند هیچ پستی نذاشتید، دلم گرفت. وقتی شهریور برگشتید خیلی خوشحال شدم. وقتی دکترا قبول شدید خیلی خیلی خوشحال شدم. اصلا برای خودم این قدر خوشحال نشده بودم. وقتی داشتم رمز رو پیدا می‌کردم یه ذوقی داشتم که حد نداشت. می‌دونم دیگه دیر شده ولی خیلی تبریک میگم. ما خوانندگان وبلاگتون خیلی بهتون امید داریم. ‌

یه چیزی هم هر دفعه می‌خواستم در مورد طرح دوشنبه سوری همراه اول بگم. اولین بار شما توی وبلاگتون در مورد این طرح گفتید. ولی من حواسم نبود سه شنبه بهم اینترنت رایگان داده نه دوشنبه. شروع کردم به دانلود کردن، بعد از خوردن ده هزار تومن شارژ، تازه پیام داده اینترنت شما طبق مصرف آزاد محاسبه می‌شود ⁦⁦|: این درس عبرتی شد برام. به هر کسی هم معرفی می‌کنم اول این هشدار رو بهش میدم. شما هم به نظرم هشدار بدید. چون همه مثل من حواس‌جمع نیستنD:

در مورد اسمم باید بگم اسم و فامیلم بر وزن مفاعلن هست. شاید با آدرس ایمیلم تونستید اسمم رو حدس بزنید. 

من چون اولین باره در زندگیم که کامنت میذارم، یه سوالی داشتم. نمیشه توی کامنت ایموجی گذاشت؟احساس می‌کنم خیلی به این ایموجی گذاشتن‌ها معتاد شدم. به نظرم متنم خیلی بی‌احساس شده.

 

پاسخ:
سلام
خسته نباشی!!! خدا قوت!!! اینا که یه روز تصمیم می‌گیرن آرشیومو بخونن و به تصمیمشون جامۀ عمل می‌پوشونن اسوۀ اراده و استقامتن :دی باید یه کاپی تندیسی سیمرغی چیزی بهت بدم انصافاً 

ببین همین الان گوشیتو بردارم کد ستاره 100 ستاره 113 مربع رو بزن تعرفۀ آزادشو غیرفعال کن.
کد دوشنبه رو صبح بزنی هدیه‌تو سه‌شنبه فعال می‌کنه، ظهر بزنی چهارشنبه، عصر بزنی پنج‌شنبه. دیرتر هم بزنی میگه شرمنده، تموم شد.

اسمتو نتونستم حدس بزنم. مفاعلن باید چهار هجا باشه. اولی و سومی کوتاه، دومی و چهارمی بلند و کشیده. مثلاً علیمراد :| :))))))))))))) 
۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۰:۲۱ ستاره‌ی آبی

کاش یه نفر می‌اومد کل ذهن و زندگی منو همین‌جوری نظم می‌دادD: من از این پست خیلی خوشم اومد؛ یه چراغ توی ذهنم روشن کرد و بهم تلنگر زد که یک بار دیگه -هم در دنیای مجازی هم واقعی- اولویت‌هامو بازبینی کنم.

پاسخ:
آره آره اولویت‌بندی کن. منم بذار تو اولویت :دی :)))

از اینکه شماره یکیم بسی خشنودیم:)

پاسخ:
منم خوشحالم که دوستایی مثل شما دارم

من نمیدونم کدوم اگرهای دیگه رو شامل میشم، یادمه حتی سر اینکه اسممو تو وبلاگ جدیدم چی بذارم بحث کردیم ولی میدونم مدت زیادیه که ساکتم (نمیدونم دو ساله یا نه) و دلیل خاصی هم براش ندارم :))

یا نرسیدم وبلاگ بخونم کلا، یا نظرم نیومده. کلا سخت نظرم میاد :")

پاسخ:
پریسا پر بنفش :)) 
آدرس وبلاگتو نداشتم. ممنون که کامنت گذاشتی

آ میایم و می‌ریم دیگه. :)

همه چی امن و امانه انگار. :دی

 

پاسخ:
زینب! من فکر می‌کردم دیگه اینجا رو نمی‌خونی

:دی قابل نداره اصلا :))) مایه آبرو ریزی و این حرفا

پاسخ:
نه بابا این چه حرفیه. اختیار داری ^-^
۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۱:۰۴ بانوچـه ⠀

اینوریدر و فیدلی کدومش بهتره؟ تفاوتشون چیه :دی

پاسخ:
اینوریدر بهتره. چون یکی‌دوتا ویژگی خوب داره که فیدلی نداره.
شباهت‌هاشون اینه که با هر دو میشه فولدر درست کرد و وبلاگ‌هایی که این پشتیبانی می‌کنه رو اونم پیشتیبانی می‌کنه (البته بلاگ‌اسکای رو هیچ کدوم پشتیبانی نمی‌کنن و با یه ترفند خاصی باید بهشون اضافه کنی که اگه بخوای اونو جداگانه یادت می‌کنم)، اما تفاوت‌ها:
بزرگترین تفاوتشون امکان جست‌وجو هست. من تو اینوریدر، هر چند وقت یه بار می‌رم کلیدواژه‌های دردانه و شباهنگ و مراد و فرهنگستان و شریف رو جست‌وجو می‌کنم ببینم کی راجع به اینا چی گفته :دی که اگه یه وقت سرسری پستی رو خونده باشم و متوجه نشده باشم، برم دوباره بخونم و کامنت بذارم :)) ولی فیدلی این امکانش پولیه. در حالی که جست‌وجوی اینوریدر خیلی خفنه و می‌تونی زمان خاص و وبلاگ خاص رو هم جست‌وجو کنی. معمولاً وقتی دنبال یه پست خاصی می‌گردم که قبلاً راجع به یه موضوعی نوشتم یا خوندم، با این روش پیداش می‌کنم.
یه تفاوت اینوریدر و فیدلی هم تو دی‌اکتیو کردنه. مثلاً اگه یه وبلاگی حذف بشه یکی دیگه بیاد جای اون وبلاگ بزنه، من دیگه وبلاگ جدید رو دنبال نمی‌کنم. ولی برای اینکه وقتی فرد جدید پست جدید می‌ذاره پستا دیگه نشون داده نشن، دی‌اکتیو می‌کنم که هم آرشیو بلاگر قبلی بمونه هم پستای جدید بلاگر جدید اضافه نشن. ولی تو فیدلی همچین چیزی ندیدم.
معایب اینوریدر: اینوریدر قبلاً بی‌نهایت بود ظرفیتش. منم تا 850 تا اضافه کرده بودم. پارسال یهو ظرفیتش شد 150 و دیگه اجازه نداد اضافه کنم. البته کاری به کار این 850 تا هم نداشت و نگفت حذف کن. منم برای وبلاگ‌های جدید یا باید اکانت جدید می‌ساختم، یا هر ماه چند دلار پول می‌دادم ظرفیتمو بیشتر کنه. چون از قبل یه اکانت فیدلی داشتم جدیدها رو بردم اونجا و تا الان فیدلی بهم اخطار نداده که ظرفیتت پر شده. فکر کنم فیدلی محدودیت ظرفیت نداره.

بنظرم اینجا کامنت گذاشتم منم:))

پاسخ:
نه اینجا کامنت نذاشته بودی 

من سیمرغ رو ترجیح میدم⁦:-)⁩

خیلی ممنون.

و همه چیز به مراد ختم می‌شود⁦^_^⁩

نه. به اسم‌های دخترونه فکر کنید. اسم فاعل یه فعل ثلاثی مزید.

پاسخ:
نمی‌تونم حدس بزنم. همون مفاعلن صدات می‌زنم :))
۰۷ آذر ۹۹ ، ۱۵:۲۴ عرفان‌‌ ‌‌‌‌

این یک فرستادن کابرد عظیمی برای مطلع کردن معلم برای حضور سر کلاس مجازی داره  D:

پاسخ:
آره :)) 
۰۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۱ مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

نظم تون و پشتکار تون مثال زدنی هست.

امید به لطف خدا و همت و نظم خودتون به هرانچه می‌خواین برسین .

پاسخ:
ممنون