۱۴۱۳- کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
«پارو بزن، ساحل نزدیکه». تو این چند سال، این جمله رو برای خیلیاتون کامنت گذاشتم. وقتایی که برای رسیدن به جایی و چیزی تلاش میکردید و خسته میشدید، وقتی از نفس میافتادید و دست از تلاش برمیداشتید، میومدم آروم تو گوشتون میگفتم پارو بزن، ساحل نزدیکه. اولین بار از یکی از شماها این جمله رو یاد گرفتم. وقتی بود که داشتم تو مسیر یکی از همین ساحلها پارو میزدم. یه روز که خسته شده بودم، یکیتون اومدید گفتید پارو بزن، ساحل نزدیکه. پارو زدم. پارو زدم. من همهٔ عمرمو پارو زدم. وقتایی هم که خسته شدم بهم گفتن پارو بزن، ساحل نزدیکه. پارو زدم و الان وسط دریام. تا چشم کار میکنه آبه. شبه. تاریکه. آسمون بیستارهست. جایی رو نمیبینم. دیگه نمیدونم کدوم وری باید پارو بزنم. نزدیک هیچ ساحلی نیستم. به هیچ ساحلی نرسیدم. میگن ساحل دکترا یه وره، ساحل کار یه ور دیگه. ساحل ازدواج یه وره، ساحل دکترا یه ور دیگه. میبینم معیارهام یه ورن، خواستگارام یه ور دیگه. دانشگاهی که دوست دارم یه وره، رتبهم یه ور دیگه. عقل یه وره، عشق یه ور دیگه. خونه یه وره، آرزوهام یه ور دیگه. حتی مامانم یه وره، بابام یه ور دیگه. نمیدونم کدوم وری پارو بزنم. گم و گیجم. دلم میخواد این قایق و پاروی خستهمو رها کنم و خودمو بندازم تو آب. برم تهِ دریا. بعد کوسهها بیان بخورنم و تموم بشم و تموم بشه این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل. تموم بشه این پارو زدنهای بیحاصل و بیساحل.
پ.ن: وقتی دلارِ هزارتومنی شد چهار تومن، یه عده گفتن دیگه بدتر از این و بیشتر از این نمیشه. منم وقتی پست ۱۲۹۷ رو مینوشتم حالم خوب نبود. فکر میکردم دیگه بدتر از اون حال نمیتونم داشته باشم. حال الانم بهمراتب آشفتهتر از روزیه که اون پستو مینوشتم. حال الانم حال دلار سیتومنیه.