140- آی نید یور هلپ!!! میشه کمکم کنید از این به بعد نوشتههامو دسته بندی کنم؟
1391 تا پست توی بلاگفا و 140 تا پست اینجا نوشتم, هنوز که هنوز دسته بندی و موضوع بندی بلد نیستم :(
ینی انقدر پستام طولانی و پر محتوا!ست که اصن نمیشه خط و مرز تعیین کرد که آقا من الان مثلاً دارم خاطره تعریف میکنم یا رو منبرم یا حس شاعرانه دارم یا لینک معرفی میکنم یا غر میزنم یا چی...
اوایل دوران وبلاگ نویسی, 4 تا دسته بندی داشتم, خونه, مدرسه, خزعبلات خودم و نوشته های دیگران! بعداً خوابگاه و دانشگاه هم به دسته بندیام اضافه شدن, یه مدتم دسته بندی بر اساس تگ بود, ینی آدمایی که باهاشون اون خاطره مشترک رو داشتم تگ میشدن که خب ایده ی بدی نبود, حداقل میشد فهمید که اون خاطره ای که دوستای دانشگاهم یا اساتید تگ شدن یه خاطره مثلاً درسیه و اون خاطره ای که هم اتاقیم تگ شده مثلاً مربوط به خوابگاهه یا خاطره خانوادگیه یا چیه... یه سری نوشته هامم که یادداشته و خاطره نیست, یه سریاشونم مناسبتیه برای تولد و یه روز خاص, بعضیاشونم از قبل نوشتم و هر از گاهی از فریزر افکارم درمیارم گرم میکنم میذارم اینجا بعضیاشونم یهویی... درونمایهشونم سعی میکنم طنز باشه
پستای سال 92 رو خیلی دوست دارم, زمانبندی مشخصی داشتن, هفته ای یه بار چهارشنبه ها ده بیست سی تا پست میذاشتم, دسته بندیاشونم مشخص بود, خونه, خوابگاه, دانشگاه, ولی از وقتی روزانه نویسی رو شروع کردم افکارم افسار گسیخته شدن... اون موقع حداقل یه هفته وقت داشتم که روی حرفام فکر کنم و منصرف شم از انتشارشون!
ولی الان انقدر سر در گمم که کلی یادداشت منتشر نشده دارم و نمیدونم چه جوری منتشر کنم
دسته بندی نوشته ها یه بحثه دسته بندی خواننده ها یه بحث دیگه... از یه طرف رنج سنی دوازده سیزده سال تا پنجاه سال کارمو سخت میکنه از یه طرفم یه سری یادداشتای دخترونه دارم که واقعاً نمیشه و نمیخوام و نمیتونم و دوست ندارم آقایون بخونن... ینی حتی بابا و داداشم هم باید فیلتر بشن از این نوشته ها (درستشم همینه :دی) یه سری نوشته های خیلی خصوصی خانوادگی هم هست که خب دلیلی نداره بیشتر از شش هفت نفر در جریان باشن,
رنج سنی خواننده ها یه بحثه, تنوع ارتباطی من هم یه بحث دیگه... مثلاً من راحت تر میتونم برای خواننده هایی که منو ندیدن و نمیشناسن متن احساسی و شاعرانه بذارم ولی وقتی مثلاً یه خواستگار نافرجام یا دوستای اون یا دوستای خودت که طرفو بشناسن نوشته هاتو میخونن نمیتونی عین آدم یه بیت شعر احساسی بنویسی و آهنگ عاشقانه بذاری؛ چون اگه منظوری هم نداشته باشی ملت فکر میکنن منظوری داری! اون وقت هی باید بیای آیه و قسم بخوری که به پیر به پیغمبر منظوری ندارم... تازه یه سری اتفاقاتی که توی دانشگاه میافته رو نمیشه برای فامیل تعریف کرد یا برعکس...
یا مثلاً فکر کن ظاهراً شادی ولی در باطن ناراحتی و از درون به هم ریختی و میخوای پست غمگین بذاری, ولی نمیتونی, چون دیروز تو یه مهمونی خونوادگی شاد بودی و اونایی که اونجا شاد دیدنت اینجارو میخونن و پیش خودشون فکر میکنن این چه مرگشه! یا نه اصن هماتاقیت! یه موقع نمیخوای حستو به اطرافیان منتقل کنی ولی دوست داری بنویسی, حالا اون اطرافیان میان این حستو که نمیخواستی به محیط حقیقی منتقل بشه رو میخونن... خوبی فیس بوک اینه که میشه خواننده هارو موقع منتشر کردن نوشته فیلتر کرد اما محیط های بسته رو دوست ندارم
اینجا رو دوست دارم ولی باید حواسم باشه که یه جای عمومیه و باید به فکر خواننده های خاموش هم باشم, ینی آدمایی که بدون رمز میخوان روزنامه وار بخوننت... حالا اینا یه طرف, خواننده های مریض هم یه طرف که چپ و راست گیر میدن به آدم... یکی نیست بگه خواهر من, برادر من, خب اگه انقدر رو اعصابتم چرا خودتو اذیت میکنی... نخون!
حالا میشه کمکم کنید از این به بعد نوشته هامو دسته بندی کنم و از این سردرگمی نجات پیدا کنم؟
مثلاً این ایده چه طوره:
موضوع اول: خاطرات
زیرموضوع: شریف/فرهنگستان/خونه/خیابون/خوابگاه/مترو/دخترانه
موضوع دوم: یادداشت های خودم و دیگران
زیر موضوع: علمی/ مذهبی/ سیاسی/ عاشقانه/ شعر/ از دیگر وبلاگ ها/ معرفی فیلم, کتاب, آهنگ, سایت
موضوع سوم: مناسبت ها
زیر موضوع: تولد/فوت/راهپیمایی, فتنه! تظاهرات, انقلاب, کودتا/خواستگاری/عروسی :دی