پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آخرین نظرات
آنچه گذشت

1391 تا پست توی بلاگفا و 140 تا پست اینجا نوشتم, هنوز که هنوز دسته بندی و موضوع بندی بلد نیستم :(

ینی انقدر پستام طولانی و پر محتوا!ست که اصن نمیشه خط و مرز تعیین کرد که آقا من الان مثلاً دارم خاطره تعریف می‌کنم یا رو منبرم یا حس شاعرانه دارم یا لینک معرفی می‌کنم یا غر می‌زنم یا چی...

اوایل دوران وبلاگ نویسی, 4 تا دسته بندی داشتم, خونهمدرسهخزعبلات خودم و نوشته های دیگران! بعداً خوابگاه و دانشگاه هم به دسته بندیام اضافه شدن, یه مدتم دسته بندی بر اساس تگ بود, ینی آدمایی که باهاشون اون خاطره مشترک رو داشتم تگ میشدن که خب ایده ی بدی نبود, حداقل میشد فهمید که اون خاطره ای که دوستای دانشگاهم یا اساتید تگ شدن یه خاطره مثلاً درسیه و اون خاطره ای که هم اتاقیم تگ شده مثلاً مربوط به خوابگاهه یا خاطره خانوادگیه یا چیه... یه سری نوشته هامم که یادداشته و خاطره نیست, یه سریاشونم مناسبتیه برای تولد و یه روز خاص, بعضیاشونم از قبل نوشتم و هر از گاهی از فریزر افکارم درمیارم گرم می‌کنم میذارم اینجا بعضیاشونم یهویی... درونمایه‌شونم سعی می‌کنم طنز باشه

پستای سال 92 رو خیلی دوست دارم, زمان‌بندی مشخصی داشتن, هفته ای یه بار چهارشنبه ها ده بیست سی تا پست میذاشتم, دسته بندیاشونم مشخص بود, خونه, خوابگاه, دانشگاه, ولی از وقتی روزانه نویسی رو شروع کردم افکارم افسار گسیخته شدن... اون موقع حداقل یه هفته وقت داشتم که روی حرفام فکر کنم و منصرف شم از انتشارشون!

ولی الان انقدر سر در گمم که کلی یادداشت منتشر نشده دارم و نمی‌دونم چه جوری منتشر کنم

دسته بندی نوشته ها یه بحثه دسته بندی خواننده ها یه بحث دیگه... از یه طرف رنج سنی دوازده سیزده سال تا پنجاه سال کارمو سخت میکنه از یه طرفم یه سری یادداشتای دخترونه دارم که واقعاً نمی‌شه و نمی‌خوام و نمی‌تونم و دوست ندارم آقایون بخونن... ینی حتی بابا و داداشم هم باید فیلتر بشن از این نوشته ها (درستشم همینه :دی) یه سری نوشته های خیلی خصوصی خانوادگی هم هست که خب دلیلی نداره بیشتر از شش هفت نفر در جریان باشن,

رنج سنی خواننده ها یه بحثه, تنوع ارتباطی من هم یه بحث دیگه... مثلاً من راحت تر می‌تونم برای خواننده هایی که منو ندیدن و نمی‌شناسن متن احساسی و شاعرانه بذارم ولی وقتی مثلاً یه خواستگار نافرجام یا دوستای اون یا دوستای خودت که طرفو بشناسن نوشته هاتو می‌خونن نمی‌تونی عین آدم یه بیت شعر احساسی بنویسی و آهنگ عاشقانه بذاری؛ چون اگه منظوری هم نداشته باشی ملت فکر میکنن منظوری داری! اون وقت هی باید بیای آیه و قسم بخوری که به پیر به پیغمبر منظوری ندارم... تازه یه سری اتفاقاتی که توی دانشگاه میافته رو نمیشه برای فامیل تعریف کرد یا برعکس...

یا مثلاً فکر کن ظاهراً شادی ولی در باطن ناراحتی و از درون به هم ریختی و میخوای پست غمگین بذاری, ولی نمیتونی, چون دیروز تو یه مهمونی خونوادگی شاد بودی و اونایی که اونجا شاد دیدنت اینجارو میخونن و پیش خودشون فکر میکنن این چه مرگشه! یا نه اصن هم‌اتاقیت! یه موقع نمیخوای حستو به اطرافیان منتقل کنی ولی دوست داری بنویسی, حالا اون اطرافیان میان این حستو که نمی‌خواستی به محیط حقیقی منتقل بشه رو میخونن... خوبی فیس بوک اینه که میشه خواننده هارو موقع منتشر کردن نوشته فیلتر کرد اما محیط های بسته رو دوست ندارم

اینجا رو دوست دارم ولی باید حواسم باشه که یه جای عمومیه و باید به فکر خواننده های خاموش هم باشم, ینی آدمایی که بدون رمز میخوان روزنامه وار بخوننت... حالا اینا یه طرف, خواننده های مریض هم یه طرف که چپ و راست گیر میدن به آدم... یکی نیست بگه خواهر من, برادر من, خب اگه انقدر رو اعصابتم چرا خودتو اذیت میکنی... نخون!

حالا میشه کمکم کنید از این به بعد نوشته هامو دسته بندی کنم و از این سردرگمی نجات پیدا کنم؟

مثلاً این ایده چه طوره:


موضوع اول: خاطرات

زیرموضوع: شریف/فرهنگستان/خونه/خیابون/خوابگاه/مترو/دخترانه


موضوع دوم: یادداشت های خودم و دیگران

زیر موضوع: علمی/ مذهبی/ سیاسی/ عاشقانه/ شعر/ از دیگر وبلاگ ها/ معرفی فیلم, کتاب, آهنگ, سایت


موضوع سوم: مناسبت ها

زیر موضوع: تولد/فوت/راهپیمایی, فتنه! تظاهرات, انقلاب, کودتا/خواستگاری/عروسی :دی

۹۴/۰۵/۰۵
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

نظرات (۱۶)

عالی 
تایید میکنم ، میتونی بر این منوال ادامه بدی :دی
پاسخ:
کدوم منوال؟ :(((((
منوالی که افقی ازشُ واسمون ترسیم کردی :||
پاسخ:
:)))) آهان
افق :)))))
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۹ مستر نیمــا .
آووووووو این همه دسته بندی!!!
3-4 تا باشه بهتره. زیاد باشه خودت توش گم میشی
همون اولی کافیه
سلام 
خوبی؟  
من رمز رو یادم رفته،  حتی رمز وبلاگ خودمو هم یادم رفته!!  اگه میشه ایمیل کن،  مرسی :))
پاسخ:
سلام سیتکاجونم
دلم برای یه ذره شده بود
کجایی تو دختر...

فرستادم :)
این دسته بندی ای که کردی خوبه. البته مدل نوشتنت جوریه که هر پستت توی چند تا یا همه ی این دسته ها جا می گیره :دی
می تونی همین جوری ادامه بدی یا می تونی قبل از نوشتن هر پست دقیقا بدونی که این پست قراره تو چه دسته ای جا بگیره، و اگه وسطش چیز دیگه ای تو ذهنت میاد تو یه پست دیگه بنویسی.
پاسخ:
آره دقیقا منظورم همینه
ینی حرفتو قبول دارم و هدفم هم همینه که منظم تر و کوتاه تر بشن پستا
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۳ شن های ساحل
من که آلزایمر شدیدم پس لطفا رمزD:
این دسته بندی خودت که الان نوشتی که خیلی خوبه...
ولی خب چون طرز فکر متفاوتی داریم دقیقا نمی فهمم چرا سعی داری حتما دسته بندی داشته باشی شاید آزادی بیان از خودت بگیری..از طرف دیگه هم نظم خیلی خوبه
شاید اگه من بودم 4 تا دسته کلی تقسیمون می کردم: خونه دانشگاه خوابگاه جامعه
یا حتی 2 تا دسته کلی روز نوشت و گذشته نوشت!!!!

پاسخ:
الان رمزو می‌فرستم برات

اتفاقا قبلا دسته بندیام این جوری بود
هدفم یه نظم فکریه
خواننده های قدیمی مثل تو بیشتر میتونن کمکم کنن
والا متأسّفانه ایده‌ی خاصّی به نظرم نمیاد.
پاسخ:
اشکالی نداره
تو انرژی تو نگاه دار برای ویرایش
کامنتای پست دخترونه رو هم دریاب که آخر خنده است
رمزشم اگه یادت نیست اسمس کنم
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۱ سالهای مرگ و پروانه شدن
اون رمزه شامل حال آقایون نمیشه؟؟؟
پاسخ:
نه!!!!!!!!!!!!!!!!!
به هیچ وجه
مجلس زنونه است :دی
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۱ سالهای مرگ و پروانه شدن
یعنی موقع توزیع شام هم نمیشه یه سر بزنیم!!
پاسخ:
آقااااااااااااااااااااااااا شما برو از خدا بترس
شما رو چه به مجلس نسوان آخه

به دخترا گفتم با تاپ شلوارک بیان
شمام دم در واینستا زشته 
برو آقا
برو
:دی
آوووو!
یکی بیاد خود منو دسته بندی کنه :|
پاسخ:
:)))))

نگین من بهت رمزو داده بودماااااااااااااااا چون اسمت تو اون لیستم هست
اگه یادت نیست بفرستم
وقتی میای تاپ شلوارک بپوش بیا مجلس زنونه است :))))


+ فرستادم
سوال سختیه  نظم دهی از هر نوعش چه نظم فکری و چه نظم دهی اجسام

من تازه میخواستم بیام ازت راهنمایی بگیرم که چطوری این همه خرت و پرت و یادگاری جمع میکردی از جعبه خالی پفک و شکلات گرفته تا.... تازه چطوری همش دم دستت هستن که باهاشون تجدید خاطره میکنه من اگرم چیزی رو نگه داشته باشم رفته در دوردست ترین نقطه کمد چون چیزهایی که هر لحظه لازم دارم باید دم دست باشه
تو این همه وسیله رو اول کجا نگه میداری که جا کم نمیاری و دوم اینکه احساس عذاب وجدان نمیگیری از جمع کردنشون؟ مثا حس وسواس و... و سوم اینکه چطوری نظم میدی؟
یه سوال دیگه هم دارم تو چطوری وقت میکنی اینقدر روی وبلاگت زمان بذاری من الان مدتهاست میخوام فایلهای روی کامپیوتر و چیزمیزای رو گوشیمو نظم بدم نمیتونم
پاسخ:
خب سوال سختی پرسیدی
نمی دونم چه جوری بگم
بستگی به شخصیت آدما داره
من زیادی اکتیوم
ینی عمرا کار امروزو نمیذارم برای فردا
وقتی قراره یه کاریو انجام بدم میدم
مدیریت زمانم خوبه
برای وبلاگم هم انقدر که فکر میکنی وقت نمیذارم
اینجا صرفا یه اتاق فکره که به فکرامو سر و سامون میدم

+ الان لیست دخترارو چک کردم دیدم رمز دخترونه هارو نداری, ایمیل کردم
سوال آخرم میدونم خیلی سخت بود اما سوال اولم که آسون بود اونو جواب میدی؟چون خیلی وقته میخوام بپرسم الان با این پسستت یادم اومد

از بابت رمز هم ممنونم
پاسخ:
اینکه چه جوری اون همه خرت و پرتو جاسازی کردم تو کمدم؟
خب راستش به سختی!
رمز و رازشم اینه که همه چیزو نگه نمیدارم
هر چی که به کارم نیاد اگه کهنه باشه به ابدیت سپرده میشه اگه نو باشه میدمش به یکی
همه رو بر حسب اینکه چی هستن میذارم توی کارتن های کوچیک یا جعبه هایی که درست کردم و بعدش میذارم توی کمد
انقدارم دم دست نیستن ولی خب همه شون تو اتاقمن
اتاقم هم خیلی بزرگ نیست فکر کنم 3 در 4 باشه سایزش
قبلا عکس اتاقمو گذاشته بودم وبم
ایناهاش:
http://s6.picofile.com/file/8178416900/tornado1230_730_.jpg

در مورد الهام:
میتونی همه ی تگ هایی که توش الهام داره رو بخونی
http://deathofstars.blogsky.com/
http://deathofstars.blogfa.com/
یه کنترل اف بزن بعدش الهام رو سرچ کن
هم رشته ای و سال بالاییمه
خیلی دوستش دارم :دی

جزوه هایی که به درد میخوره رو هم ایشالا سر فرصت آپلود میکنم میذارم همین جا تو وبلاگم
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۴ فانتالیزا هویجوریان
همینی که در جواب مستر نیما دادی کافیه به نظرم حالا بعد ها اضافه هم میکنی اگه لازم شد.
یا میتونستی خیلی کلی تر کنی و بشه
خانواده
دوستان
دانشگاه
مناسبتی
احساسات و شعر

ولی من شخصا طرفدار اینم خانواده از وبلاگم رد نشن!! الان میدونن وبلاگ دارم آ ولی فکر میکنن روزانه مینویسم :)))) تازه کنجکاوی هاشون خیلی بامزه س!!
پاسخ:
:))))
خانواده که هیچ
چیزی که یه بار منو سکته داد کامنت دوست بابا بود
و کامنت پسر همسایه
و کامنت پسر دخترخاله ی بابا
و کامنت خود بابا!
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۵ فانتالیزا هویجوریان
آغااااااااا

من عادت ندارم از کسی رمز بخوام!
میدونی چقد پست های دوستام رو از دست دادم به خاطر این عادت ِمزخرف؟!!!
خودتون بیاید بگید دیگه بهم چه وضعشه آخه؟ :)))
پاسخ:
اومدم بگم! :دی
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۸ شن های ساحل
:)))) منم همیشه از جعبه استفاده می کنم  اینجوری جا به جایی و دسته بندی وسایل راحت تره ..مثلا جعبه قرص یا جعبه لوازم یا جعبه عطرا یا جعبه دی وی دی هام و جعبه دکمه هام و پارچه ها و.....تقریبا همه چی چون چیزای ریز زیاد دارم!!!!ولی می دونی دسته بندی من توی پی سی اینطوری مثل تو نیست که واضح بنویسم چی به چیه یعنی خوشم نمی اد دقیقا هر کسی با نگاه کردن به درایوم بفهمه چی به چیه ..فایل هام منظمه ولی همه شماره گذاری داره و همیشه هم یادم هست دقیقا داخل هر شماره چیه!!!خونه هم همین طور همیشه می دونم دقیقا چی کجاس چون خودم منظمش کردم ولی نظمم به نظر بقیه منطقی نیست!!!:)
پاسخ:
جالبه!
من روی جعبه ها محتواشم می نویسم که اگه مردم ملت راحت تر مدیریت کنن وسایلمو :))))))))))))
سلام نسرین جون
اگه ممکنه رمز لطفا
چون خودت اجازه دادی پرسیدما
روزگارت خوش همیشه
پاسخ:
سلام
فرستادم
:)